دانلود پروژه مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى در wor
دوشنبه 95/4/21 3:41 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى در word دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى در word
چکیده
مقدّمه
الهام ها و اقتباس هاى دینى ابن سینا
نگرش اشراقى ابن سینا
نمایشپردازىهاى هستىشناسانه
تحلیل تمثیلهاى عرفانى
رگه هاى اشراق در فلسفه استدلالى ابن سینا
تفکیک وجود از ماهیت
تقسیم موجود به واجب و ممکن
اثبات محرّک اوّل
علم خداوند به جزئیات
خالق هستى
حدوث و قدم عالم
صدور کثرت از خداوند
قواى ملکوتى (فرشته)
نتیجه گیرى
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى در word
ـ ابنرشد، محمّدبن احمد، تفسیر مابعدالطبیعه، تهران، حکمت، 1377
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1383
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات، تحقیق مجتبى زارعى، قم، بوستان کتاب، 1381
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسى و فخر رازى، تهران، دفتر نشر کتاب، بىتا
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات مع الشرح، بىجا، دفتر نشر کتاب، 1403ق
ـ ـــــ ، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، چ دوم، 1385
ـ ـــــ ، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، قم، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلام، بىتا
ـ ـــــ ، التعلیقات، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379
ـ ـــــ ، الشفا، الهیات، قم، مکتبه آیهاللّه العظمى المرعشى النجفى، 1404ق
ـ ـــــ ، المباحثات، قم، بیدار، 1413ق
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مکگیل، 1363
ـ ـــــ ، النجاه، ترجمه و شرح یحیى یثربى، قم، بوستان کتاب، 1385
ـ ـــــ ، النجاه فى المنطق و الالهیات، بیروت، دارالجیل، 1412ق
ـ ـــــ ، النجاه، قاهره، بىنا، 1938م
ـ ـــــ ، النجاه من الفرق فى بحرالضلالات، تهران، دانشگاه تهران، 1379
ـ ـــــ ، منطقالمشرقیین، قم، منشورات مکتبه آیهاللّه المرعشى النجفى، ط. الثانیه، 1405ق
ـ ارسطو، سماع طبیعى (فیزیک)، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، طرح نو، 1385
ـ ـــــ ، طبیعیات، ترجمه مهدى فرشاد، تهران، امیرکبیر، 1363
ـ ـــــ ، میتافیزیک، ترجمه شرفالدین خراسانى، تهران، گفتار، چ دوم، 1367
ـ اقبال لاهورى، محمّد، سیر فلسفه در ایران، ترجمه ا.ح. آریانپور، تهران، امیرکبیر، 1382
ـ اکبریان، رضا، مناسبات دین و فلسفه در جهان اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1386
ـ ایزوتسو، توشیهیکو، بنیاد حکمت سبزوارى، ترجمه جلالالدین مجتبوى، تهران، دانشگاه تهران، 1368
ـ حسنزاده آملى، حسن، دروس شرح اشارات و تنبیهات، به اهتمام صادق حسنزاده، قم، مطبوعات دینى، 1386
ـ دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، 1377
ـ دیباجى، ابراهیم، ابنسینا به روایت اشکورى و اردکانى (زندگینامه ابنسینا)، تهران، امیرکبیر، 1364
ـ راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه سید جلالالدین مجتبوى، تهران، حکمت، چ سوم، 1402ق
ـ رحمانى، غلامرضا، هستىشناسى تطبیقى ارسطو، قم، بوستان کتاب، 1381
ـ رستگارى مقدّمگوهرى، هادى، آشنایى با حکمت مشّاء و اشراق، قم، بوستان کتاب، 1386
ـ سهروردى، شهابالدین، ترجمه رسالهالطیر ابنسینا، در: مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح، حاشیه و مقدّمه سیدحسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ سوم، 1380
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح، حاشیه و مقدّمه سیدحسین نصر و مقدّمه و تحلیل فرانسوى هانرى کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380
ـ شایگان، داریوش، هانرى کربن، آفاق تفکر معنوى در اسلام ایرانى، ترجمه باقرپرهام، تهران، فرزانروز، 1387
ـ شریف، میانمحمّد، تاریخ فلسفه در اسلام، گردآورى و ترجمه زیرنظر نصراللّه پورجوادى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1362
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، على و فلسفه الهى، ترجمه سیدمحمّد علوى، قم، اسلامى، 1361
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، چ دوم، 1386
ـ فاخورى، حنّا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمّد آیتى، تهران، علمى و فرهنگى، چ ششم، 1386
ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوى، تهران، علمى و فرهنگى، چ ششم، 1386
ـ کربن، هانرى، ابنسینا و تمثیلهاى عرفانى، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1387
ـ ـــــ ، فلسفه ایرانى و فلسفه تطبیقى، ترجمه سیدجواد طباطبائى، تهران، توس، 1369
ـ مطهّرى، مرتضى، مقالات فلسفى، تهران، حکمت، بىتا
ـ معلّمى، حسن و دیگران، تاریخ فلسفه اسلامى، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى، 1385
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مطبوعات دینى، 1382
ـ نصر، سیدحسین، سه حکیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، تهران، امیرکبیر، چ ششم، 1386
ـ ـــــ ، نظر متفکران اسلامى درباره طبیعت، تهران، خوارزمى، چ سوم، بىتا
ـ یثربى، سیدیحیى، ترجمه و شرح الهیات نجات، قم، بوستان کتاب، 1385
- Gilson, Etienne, History of Christian Philosophy in the Middle Ages, The Random House
چکیده
نوشتار حاضر تلاش دارد تا برخلاف ذهنیت غالب درباره ابنسینا رویکرد نوینى از تفکرات وى را طرح کند و آن را به اثبات برساند. طبق این رویکرد، ابنسینا علاوه بر تفکر استدلالى از تفکر عرفانى و اشراقى نیز بهرهمند است؛ امّا تفکر اشراقىِ وى در زیر تار و پود استدلالهاى تعلیمى و مکتب بحثى سینوى پنهان مانده است. گفتنى است که رسالت نوشتار حاضر واگشایى این تجربه حضورى و ذوقى است، تجربهاى که مىتوان از آن تعبیر به «عرفان عقلى» کرد. بنابه این رویکرد، رسالههاى اشراقى ابنسینا و همینطور نمطهاى سهگانه اشارات وى ـ همگى ـ ساختار، رویکرد، و هدف واحدى دارند. افزون بر این، کلّیت فلسفه ابنسینا نیز داراى نظامى واحد و ساختارى یگانه است و رسالههاى اشراقى و نیز سه فصل پایانى اشارات، در حاشیه تفکر این فیلسوف قرار ندارند؛ بلکه در متن نظام فلسفى و تفکر او، همراه با دیگر مکتوبات وى، هدف واحدى را دنبال مىکنند. بر این اساس، هستىشناسى ابنسینا تفاوتى آشکار با هستىشناسى ارسطو دارد
کلیدواژهها: ابنسینا، مشّاء، اشراق، ارسطو، هستىشناسى، عرفان عقلى
مقدّمه
پرسش اصلى نوشتار حاضر این است که: آیا هستىشناسى ابنسینا شرح و تفسیرى از هستىشناسى ارسطو مىباشد یا اینکه ابنسینا با الهام از منابع دینى، و عرفان و تصوّف اسلامى، رویکرد اشراقى داشته است؟ آیا مىتوان بر قامت ابنسیناى عقلانىسازىشده، جامه اشراقیگرى پوشاند؟ طبق ذهنیت مشهور، فلسفه مشّاء رویکردى صرفا عقلانى و استدلالى دارد و از حیث ماهیت، نمىتواند با کشف و شهود (اشراق) رابطه تنگاتنگى برقرار کند؛ از طرفى نیز ابنسینا در جهان اسلام به عنوان سردسته این مکتب فلسفى شناخته شده است. با این اوصاف، انتساب رویکرد دینى و اشراقى به جریان مشّایى و نیز شخص ابنسینا درست به نظر نمىرسد؛ امّا این نوشتار بر آن است تا به رغم دیدگاه رایج در مورد ابنسینا و مکتب مشّایى او، رویکرد نوینى را از هستىشناسى وى طرح کند و آن را موجّه و مستدل سازد. بر این اساس، فرضیه نوشتار حاضر این است که: هستىشناسى ابنسینا بر پایه رویکرد دینى و اشراقى اوست و تأمّلات این فیلسوف، از لحاظ ماهیت و محتوا، با تفکرات ارسطوى یونانى در زمینه هستىشناسى تفاوتى زیربنایى دارد. با توجه به ذهنیت غالب درباره فلاسفه مشّاء و در رأس آنان ابنسینا، که بر بیگانگى مکتب مشّاء با اشراق و کشف و شهود استوار است، طرح این رویکرد نوین (که نگرش دینى و اشراقى را به فلسفه مشّاء و ابنسینا نسبت مىدهد) غیرمنتظره، ناموزون، و ناهماهنگ جلوه مىکند؛ از اینرو، اثبات آن از اهمیت بسیارى برخوردار است. اهمیت پرداختن به این موضوع آنگاه روشنتر مىشود که تلاش نماییم تا فلسفه اسلامى را داراى ساختار، نظام، و سیمایى خاص با محتوا و رویکردى واحد معرفى کنیم و مکاتب عمده آن از جمله مشّاء، اشراق، و حکمت متعالیه را در این ساختار و قالب واحد بگنجانیم. در نهایت، پژوهش حاضر آشکار خواهد ساخت که فلسفه ابنسینا برخلاف تصوّر عموم از آن، فلسفه نظرى صرف نیست که فقط در انحصار محافل آکادمیک باشد؛ بلکه فلسفهاى کارآمد، پویا، راهگشا، و امروزین است که مىتواند انسان معاصر را براى دستیابى به آزادىِ از دسترفتهاش یارى کند، او را از اسارت درونى و قید و بندهاى اندیشهاش برهاند، و وى را به عوالم بىکران خیر و جمال و کمال هدایت کند (چنانکه در رساله حىّ بن یقظان، پیرى روشنضمیرْ انسان گمگشتهاى را از مغرب ظلمت مىرهاند، به سمت مشرق نور راهنمایى مىکند، و سرانجام به سرچشمه آب حیات مىرساند؛ جایى که نور خدا در آن ساطع است.)
الهامها و اقتباسهاى دینى ابنسینا
رویکرد اشراقى ابنسینا، داراى منابع معرفتى ویژهاى است که غیر از کتب و شرح و تفسیرهاى آراى ارسطو و یونانیان مىباشد. مهمترین منبع معرفتى ابنسینا در این زمینه، الهامها و اقتباسهاى او از آموزههاى متعالىِ وحیانى مىباشد. ابنسینا از معدود فیلسوفانى است که داراى سبک و نظام فلسفى خاصّى مىباشد و نام بلندش بر تارک فلسفه و حکمت مىدرخشد. ویژگى برجسته نظام فلسفى ابنسینا را مىتوان هماهنگى بین دیدگاههاى فلسفى و تعالیم دینى در فلسفه او دانست. ابنسینا از اصول اسلامى تبعیت مىکرد و به تعالیم و آموزههاى وحیانى علاقهاى وافر داشت. او در ده سالگى توانست قرآن و نیز قسمت عمده ادبیات عرب و علوم دینى را بیاموزد و موجب شگفتى همگان شود.1 وى همواره تلاش مىکرد تا نظریات فلسفى خود را با تعالیم بلند دینى سازگار نماید؛ در واقع، اغلب نظریات وى ملهم از دین اسلام بود. ابنسینا علاوه بر کتابهایى که با موضوع منطق، فلسفه، و غیره تألیف کرده است، آثار دینى و قرآنى نیز دارد: تفسیر برخى از سورههاى قرآن (نظیر سوره اخلاص، ناس، و اعلى)؛ و رسالههایى در باب مسائل دینى (از قبیل رساله فواید نماز، انجام فرایض روزانه، زیارت قبور اولیا، قضا و قدر، معاد، و;). وى هرگاه در مباحث علمى و فلسفى با مسئلهاى روبهرو مىشد و از حلّ آن عاجز مىماند، در مسجد جامع حاضر مىشد و با نماز و ابتهال و تضرّع، از خداوند متعال، حلّ آن مسئله را درخواست مىکرد.2 او هیچگاه از تحقیق و مطالعه خسته نمىشد؛ شب و روز به پژوهش مىپرداخت و اگر خوابى نیز بر او مستولى مىشد، در عالم رؤیا (و با الهام)، به حلّ مسائل علمى و فلسفى مبادرت مىکرد.3 وى حتى بعضى از مسائلى را که با عقل و استدلال قابل حل و درک نمىیافت، از طریق اصول دینى و باورهاى مذهبى مىپذیرفت؛ مانند مسئله معاد جسمانى
در دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، مشخصه اصلى نظام فلسفى سینوى پیوند دادن عناصر بنیادین فلسفه ارسطویى (و برخى عناصر مهمّ جهانبینى نوافلاطونى) با تعالیم جهانبینى اسلامى دانسته شده است.4 درباره اهتمام خاصّ ابنسینا به مسائل دینى، و تلاش او براى سازگار نمودن نظریات فلسفىاش با تعالیم دینى، چنین نوشتهاند: «چیزى که باعث شد فلسفه ابنسینا در جهان شرق و غربْ از شهرت و نفوذ بسزایى برخوردار شود، سعى وافر او در وفق دادن افکار فلسفى خود با تعالیم قرآنى بود.»5 همین امر موجب شد افکار فلسفى او بر اندیشه کلّى مسلمانان احاطه یابد و خود او به عنوان پایهگذار مکتب فلسفى خاصّى معرفى گردد. وفق دادن اصولىِ دین و فلسفه در اندیشه ابنسینا، نه تنها او را در بین مسلمانان ممتاز ساخت، بلکه راه را براى تأثیر و نفوذ وى در دانشمندان مسیحى قرون وسطى نیز هموار نمود؛ براى مثال، مابعدالطبیعه آکویناس بدون در نظر گرفتن آراى ابنسینا غیرقابل درک خواهد بود (زیرا ابنسینا در شکلگیرى شخصیت و تفکر این قدّیس مسیحى تأثیر انکارناپذیرى داشته است.)6 اتین ژیلسون، محقّق و فیلسوف نوتوماسىِ معاصر، در این زمینه مىنویسد
تأثیر ابنسینا در نظامهاى فلسفى و الهیاتى قرون وسطى فقط یکى از ابعاد تأثیر فراگیر ارسطوست. در عین حال، تفسیر خود او از نظریه ارسطو از بسیارى جهات چنان شخصى بود که مىتوان آن را منبع یک جریان اعتقادى متمایز دانست; . مقدّر این بود که ابنسینا به دلیل الهام دینى و گرایشهاى عرفانى خاصّ خویش، براى الهیدانان قرون وسطى، هم یاورى بزرگ باشد و هم وسوسهاى خطرناک
روشن است که این تأثیرگذارىِ ابنسینا، و همینطور تأثیرپذیرىهاى گسترده علماى الهىِ قرون وسطى از او، به دلیل همان الهامها و اقتباسهاى دینى و نیز گرایشهاى اشراقى وى در مسائل فلسفى بوده است
نگرش اشراقى ابنسینا
ابنسینا در برخى از کتابهایش تصریحات، و گاه اشاراتى دارد که از نگرش جدید وى پرده برمىدارند. طبق این نگرش جدید، فلسفه مشّاء و کتب مشّایىِ ابنسینا از جمله کتاب ارزشمند شفا براى عوام است و خواص باید به الحکمه المشرقیه ـ که دربرگیرنده جوهره اصلى تفکر اوست ـ مراجعه کنند.8 با تأسّف، این کتاب امروز در دسترس ما نیست تا از طریق آن، به اصول و مبانى علم حقیقى آگاهى یابیم؛ اصول و مبانىاى که به قول ابنسینا، «جز براى ما و کسانى که از نظر فهم و ادراک و عشق به حقیقت همانند ما هستند، قابل کشف نیست.»9 برخى ابنسینا را بهرهمند از منابع غیریونانى مىدانند و مىگویند که: وى از آنها مذهب فلسفىِ خاصّى پدید آورد که باید آن را فلسفه اشراقى نامید.10 نگارندگان تاریخ فلسفه در جهان اسلامى بر این اعتقادند که: ابنسینا فلسفه اشراق را «به صورتى تنظیم کرد که پیش از او، سابقه نداشت و از آن پس، کسى با او برابرى نتوانست کرد؛ جز شهابالدین سهروردى که به حق، باید او را حکیم بلامنازع اشراق دانست.»
یادآورى مىکنیم که حکمت اشراق را ابنسینا در کتابى به نام الحکمه المشرقیه گردآورى کرده است که امروزه به صورت مکتوب در اختیار ما نیست. غیبت این کتاب ارزشمند موجب سردرگمى دانشمندان و پژوهشگران تاریخ فلسفه شده است که: منظور از حکمت مشرقیه چیست؟ برخى معناى جغرافیایى شرق و غرب را فهم مىکنند؛ براى مثال، نلینو (مستشرق ایتالیایى) معتقد است: ابنسینا الحکمه المشرقیه را از آن جهت بدین نام خوانده که «کتابى بوده است خاصّ فلسفه شرق، در برابر فلسفه غرب.»12 عبدالرحمن بدوى، حنّا الفاخورى، و خلیل الجر نیز به این دیدگاه تمایل نشان مىدهند. امّا با توجه به محتواى مکتوبات و رسالههاى اشراقى ابنسینا، تردیدى وجود ندارد که این نظریه باطل است. نظریه دوم از آنِ کسان دیگرى همچون هانرى کربن و حتى لویى ماسینیون است. در این نظریه، «مشرق» و «مغرب» مفهومى فراتر از مرزهاى جغرافیایى دارند؛ اساسا حکمت مشرقى ابنسینا و حکمت اشراقى سهروردى از یک خانوادهاند و هیچگونه تفاوت ماهوى با یکدیگر ندارند: حکمت اشراقىِ شیخ اشراق ادامه مسیرى است که ابنسینا آغاز کرده بود. الفاظ «اشراق» و «مشرق» نیز، هم از حیث لغوى و هم از لحاظ اصطلاحى، با یکدیگر پیوند دارند. طبق این تفسیر، اشراق و مشرق ـ همانا ـ رمز تابش انوار ازلى بر نفس بشر است که به واسطه آن تابش از مبدأ متعالى معرفت قدسى حاصل مىگردد. به نظر کربن
شرق همان سپیدههاى انوارى است که بر نفس، که آن را به سوى خویش مىکشند، فرو مىتابند. در این سپیدهها، همان «cognition matutina» پدید مىآید که نوعى شناخت مشرقى است؛ زیرا مشرق هرگونه شناختى است. از اینرو، وصف مشرقى اوّل از همه فقط به دلیل مبدأ متعالىاش، یا به عبارت بهتر به دلیل آنکه مشرق همان مبدأ متعالى است، شکل گرفته و توجیه شده است
بر این اساس، مشرق یا اشراق رمزى براى تابش نور و مبدأ متعالى معرفت است که هم حکیمان ساکن در مشرق جغرافیایى و هم حکماى ساکن در مغرب مىتوانند به یک اندازه از آن بهره بگیرند؛ به همین دلیل، کربن معتقد است: اشراقیان و مشرقیان در اقصى نقاط عالم و در تمامى کشورها پراکنده و پنهاناند. وى به سیاق شعار معروف مارکس، که مىگفت: «کارگران عالم متحد شوید»، درخواست مىکند که: «اشراقیان همه اقالیم، متحد شوید»!14 رسالههاى عرفانى ابنسینا همچون رساله حىّ بن یقظان نظریه اخیر را تأیید مىکنند و نشان مىدهند که از مشرق، معناى جغرافیایى آن مدّنظر نبوده است؛ پس مىتوان گفت: در هستىشناسى ابنسینا، مشرق رمزى براى تابش نور است و مبدأ متعالى معرفت محسوب مىگردد

دانلود پروژه مقاله نقد و بررسى نظریات قاضى سعید در زمینه نفس شن
دوشنبه 95/4/21 3:41 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله نقد و بررسى نظریات قاضى سعید در زمینه نفس شناسى در word دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله نقد و بررسى نظریات قاضى سعید در زمینه نفس شناسى در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله نقد و بررسى نظریات قاضى سعید در زمینه نفس شناسى در word
چکیده
مقدّمه
مسئله ابصار و ادراک نفس
نظریه خروج شعاع
نظریه انطباع
نظریه شیخ اشراق
نظریه ملّاصدرا
نظر قاضى سعید در باب ابصار و ادراک
نقد و بررسى
نقد و بررسى
روحانیه الحدوث بودن نفس
نقد و بررسى
معاد
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله نقد و بررسى نظریات قاضى سعید در زمینه نفس شناسى در word
ـ آشتیانى، سید جلالالدین، منتخباتى از آثار حکماى الهى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1378
ـ ابراهیمى دینانى، غلامحسین، اسماء و صفات حق، تهران، اهل قلم، 1376
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، تهران، مطبعهالحیدرى، 1379ق
ـ ـــــ ، الالهیات من کتاب الشفاء، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1416ق
ـ ـــــ ، النفس من کتابالشفاء، تصحیح حسن حسنزاده آملى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، بىتا
ـ ـــــ ، رسائل، تصحیح حلمى ضیاء اولکن، ترکیه، جامعهالاستانبول، 1953م
ـ بدوى، عبدالرحمن، افلوطین عندالعرب، قم، بیدار، 1413ق
ـ بهشتى، احمد، «معاد از دیدگاه قاضى سعید»، آیینه معرفت، ش 10، بهار 1386، ص 1ـ18
ـ رازى، فخرالدین، المباحثالمشرقیه، قم، بیدار، 1411ق
ـ سهروردى، شهابالدین، مجموعه مصنّفات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380
ـ شیرازى، قطبالدین، شرح حکمهالاشراق، چاپ سنگى، بىتا
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، شرحالاشارات و التنبیهات، تهران، مطبعه حیدرى، 1379ق
ـ فارابى، ابونصر، الجمع بین رأىالحکیمین، تصحیح البیر نصرى نادر، تهران، مکتبهالزهراء، 1405ق
ـ مفید، محمّدسعیدبن محمّد (قاضى سعید)، الفوائدالرضویه، تهران، مؤسسه تنظیمونشرآثارامامخمینى، 1375
ـ ـــــ ، الاربعینیات، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، تعلیقات على اثولوجیا، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1398ق
ـ ـــــ ، شرح توحید صدوق، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1415ق
ـ ـــــ ، کلید بهشت، تصحیح محمد مشکات، تهران، الزهراء، 1362
ـ مصباح، محمدتقى، شرح نهایهالحکمه، تحقیق عبدالرسول عبودیت، تهران، امیرکبیر، 1374
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمهالمتعالیه فى الاسفارالعقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، 1981م
ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1382
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1382
ـ ـــــ ، عرشیه، ترجمه و تصحیح غلامحسین آهنى، اصفهان، کتابفروشى شهریار، 1341
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى، تصحیح احمد ناجى اصفهانى، تهران، حکمت، 1385
ـ غفارى، ابوالحسن، «تحلیل انتقادى اشکالات ملّارجبعلى تبریزى و قاضى سعید قمى بر نظریه ملّاصدرا در باب حدوث جسمانى نفس»، معرفت فلسفى، ش 27، بهار 1389، ص 37ـ55
چکیده
قاضى سعید که از حکماى بعد از ملّاصدراست، در مباحث فلسفى، نظریاتى دارد که با آراى ملّاصدرا و ابنسینا معارض است. در موضوع ادراک، او نظر صدراییان و مشّاییان را باطل دانسته و گفته که ادراک نه حصولى است و نه حضورى (به معناى مشهور)؛ وى معناى جدیدى از «حضور» ارائه مىدهد، بدون اینکه مراد خود را توضیح دهد. وى همچنین در باب حدوث نفس بر مسلک ابنسینا (روحانیهالحدوث بودن نفس) رفته، و در مسئله معاد، با قول ابنسینا و ملّاصدرا مخالفت ورزیده و به زعم خود قول دیگرى ارائه کرده است
در نوشتار حاضر، این سه مسئله را از دیدگاه قاضى سعید بررسى کرده و نشان دادهایم که در همه این مسائل، نظر وى مبتنى بر حرکت جوهرى و به تبع آن اصالت وجود بوده است. وى اتّحاد عاقل با معقول و حاس با محسوس را قبول دارد، در حالى که حرکت جوهرى را قبول ندارد. او همچنین، با صراحت، قول به اصالت وجود را باطل دانسته و بر اصالت ماهیت رفته است. لذا، تناقضات زیادى در نظریات وى به چشم مىخورد
کلیدواژهها: قاضى سعید قمى، ادراک و ابصار، معاد، حدوث نفس، نفسشناسى، علم حضورى
مقدّمه
محمّدسعیدبن محمّد مفید، معروف به قاضى سعید قمى، از علماى عصر صفوى است که در سال 1049ق متولّد و در سال 1107ق درگذشته است. وى نزد استادان بزرگ تلمّذ کرد؛ طب را از پدرش آموخت و حکمت را از ملّارجبعلى تبریزى (م1080). او علوم دینى و عرفان را نیز از ملّامحسن فیض کاشانى (م1091) فراگرفته است. بعید به نظر مىرسد که قاضى سعید نزد ملّاعبدالرزاق لاهیجى (م1051) تلمّذ کرده باشد؛ زیرا اوّلاً در آثار قاضى سعید به تلمّذ او در محضر لاهیجى اشارهاى نشده و ثانیا ولادت قاضى سعید تنها دو سال قبل از وفات لاهیجى بوده است (طفل دو ساله چگونه مىتوانسته است به درک محضر لاهیجى نائل آید؟!)
ملّارجبعلى تبریزى، در مقایسه با فیض کاشانى، تأثیر بیشترى بر روى فلسفه قاضى سعید گذاشته است. ملّارجبعلى از حکماى مشّاء به شمار مىآید؛ لذا قاضى سعید نیز به پیروى از وى، در اکثر مواضع، مشّایى است. البته، قاضى سعید با یک واسطه (فیض کاشانى) شاگرد ملّاصدرا بوده؛ ولى در نظریات فلسفى خود، صدرایى نگشته و در مواضع گوناگونى، از مشرب او دور شده است. وى هرچند در عرفان نظرى به مقامات عالى رسیده است، در فلسفه، چندان مرتبه رفیعى ندارد و بیشتر به دنبال تفسیر و تأویل روایات معصومان علیهمالسلام مىباشد. این مطلب، که از عناوین آثار او به دست مىآید، بیانگر تأثیرپذیرى فراوان او از فیض است. وى در تفسیر روایات نیز روش واحدى ندارد؛ در مسائل فلسفى نیز متضلّع نیست. لذا در آثار وى، به لحاظ فلسفى، تناقضات زیادى دیده میشود؛ چه اینکه دغدغه اصلى قاضى سعید حلّ مشکلات اخبار و تطبیق شریعت، عرفان، و حکمت است
قاضى سعید، بىتوجه به لوازم مبانى دو استاد خود (فیض و ملّارجبعلى)، کوشیده است تا نسبت به هر دو استاد وفادار بماند؛ امّا در موارد اختلاف دو استاد ـ از قبیل اصالت وجود یا ماهیت، حرکت جوهرى، وجود ذهنى، اشتراک لفظى یا معنوى وجود، ترکیب اتّحادى یا انضمامى وجود با ماهیت، و بحث صفات بارى تعالى ـ قول ملّارجبعلى را پذیرفته است (غافل از اینکه پذیرش این مبانى لوازمى دارد که با دیگر مبانى حکمت متعالیه سازگار نیست.) لذا، آثار قاضى سعید به تناقض درونى دچار است؛ مثلاً از یکسو حرکت جوهرى را باطل پنداشته، و از سوى دیگر به اتّحاد عاقل و معقول، ارباب انواع، و تکامل نفوس رأى داده است (یا اینکه با پذیرش مبناى صدرایى، تجرّد قوّه خیال را انکار کرده است.) در ذیل، به نقد و بررسى اهمّ نظریات وى در حوزه نفسشناسى مىپردازیم
وى مباحث نفس را بیشتر در رساله الطلائع و البوارق و تعلیقات بر اثولوجیا بیان کرده؛ امّا در دیگر کتب خود هم به فراخور، به صورت پراکنده، از آن سخن به میان آورده است
مسئله ابصار و ادراک نفس
بحث ابصار و به تبع آن ادراک از مسائل مهمّ فلسفه بخصوص مباحث نفس است که از دیرباز، فلاسفه در باب آن سخن گفتهاند. در این زمینه، دیدگاههاى بسیارى مطرح شده است که به اختصار به آنها اشاره مىکنیم
نظریه خروج شعاع
براساس این نظریه، که قدیمىترین نظریه در باب ابصار است، عمل ابصار به واسطه شعاع نورى مخروطىشکل صورت مىگیرد که از چشم خارج مىشود، یا در خارج حادث مىگردد و به مرئى رسیده و سپس به چشم بازمىگردد؛ بدین صورت که رأس آن مخروط در رطوبت جلیدیه چشم، و قاعده آن بر سطح مبصر است
نظریه انطباع
از نگاه مشّاییان، ابصار عبارت است از: انطباع صورت مرئى در رطوبت جلیدیه؛ بدین معنا که هرگاه جسم روشن و شفّافى در برابر چشم قرار گیرد، صورت آن در جلیدیه چون صورت آن در آیینه ظاهر گشته و سپس رؤیت تحقّق مىیابد. مشّاییان از قول ارسطو مىگویند: ابصار به سبب انفعال باصره از مبصرات و انطباع آنها در چشم حاصل مىشود.3 ابنسینا که از مهمترین پیروان ارسطوست، ضمن ردّ ادلّه و شبهات اصحاب شعاع و اقوال فرعى آنها، نظریه انطباع را اینگونه تعریف مىکند
/// و قال آخرون انّ الادراک البصرى بانطباع اشباح المحسوسات المرئیه فى الرطوبه الجلیدیه من العین عند توسط الجسم المشفِّ بالفعل عند اشراق الضوء علیه انطباع الصوره فى المرائى فلو ان المرائى کانت ذات قوّه باصره لادرکت الصوره المنطبعه فیها و هذه طریقه ارسطوطالیس الفیلسوف و هو القول الصحیح المعتد
مشّاییان براى اثبات این دیدگاه، دلایلى نیز اقامه کردهاند5 که ملّاصدرا نخست آنها را نقل، و سپس رد کرده است.6 آنان در باب ادراک هم بر این باورند که صورتى از شىء خارجى در نفس حاصل مىگردد؛ این صورت به فراخور مراتب ادراکى (حسّى، خیالى، و عقلى) مراحلى را طى مىکند و ادراک تحقّق مىیابد. توضیح آنکه مشّاییان بر این باورند که نفس صورت طبیعى خارجى را از مادّه تجرید و تعریه مىکند. آنان براى نفس، مراتبى قائلاند که از مرتبه محسوس شروع مىشود و به مرتبه معقول مىرسد. آنان این مراتب را «انواع ادراک» مىگویند که بر چهار نوع است: احساس، تخیّل، توهّم، و تعقّل
بنابراین، صور علمیه به انتزاع و تجرید نفس حاصل مىشوند و مراتب ادراک همان مراتب تجرید است، بدون اینکه نفس با صور علمیه اتّحاد پیدا کند. علاوه بر این، مشّاییان صور محسوسه و متخیّله را قائم به مادّه جسمانى یعنى قواى جسمانى دانسته و گفتهاند که: این قوا قابل صور هستند. دلیل این امر آن است که از نظر آنان، قوّه خیال مادّى است. مهمتر از همه اینکه چون مشّاییان حرکت در جوهر را قبول ندارند، نفس ذاتا نوع واحد است و در مراتب وجودى، به حسب تجرید و تحصیل صور، شدّت و ضعف نمىیابد (در تمامى مراتب تجرید و ادراک، به لحاظ ذات، یکسان است) و تفاوت افراد نفس انسانى به کمالات ثانوى است
نظریه شیخ اشراق

دانلود پروژه مقاله سیرى در مسئله حدوث و قدم زمانى عالم در تاریخ
دوشنبه 95/4/21 3:41 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله سیرى در مسئله حدوث و قدم زمانى عالم در تاریخ فلسفه در word دارای 36 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله سیرى در مسئله حدوث و قدم زمانى عالم در تاریخ فلسفه در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله سیرى در مسئله حدوث و قدم زمانى عالم در تاریخ فلسفه در word
چکیده
مقدّمه
مفهومشناسى و تحریر محلّ نزاع
فلاسفه و مسئله حدوث و قدم زمانى عالم
1 حدوث و قدم عالم از منظر فلاسفه یونان
الف) افلاطون و مسئله حدوث و قدم عالم
ب) ارسطو و مسئله حدوث و قدم عالم
ج) فلوطین و حدوث یا قدم عالم
د) برقلس
2 فلاسفه مسلمان
الف. فلسفه مشّاء و مسئله حدوث و قدم عالم
1) کندى (252 ق)
2) فارابى (339ق)
3) ابنسینا (428ق)
4) میرداماد (1041ق)
ب. فلسفه اشراق
1) شیخ اشراق (587ق)
2) شهرزورى (قرن هفتم)
ج) حدوث و قدم عالم در حکمت متعالیه
1) ملّاصدرا (1050ق)
2) ملّاهادى سبزوارى (1288ق)
د) حدوث و قدم عالم در دوران معاصر
1) علّامه طباطبائى
2) شهید مطهّرى
3) استاد جوادى آملى
4) استاد مصباح
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله سیرى در مسئله حدوث و قدم زمانى عالم در تاریخ فلسفه در word
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشهور، 1379
ـ آشتیانى، سید جلالالدین، منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1378
ـ ابنسینا، حسینبن عبداللّه، الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه، 1375
ـ ـــــ ، الشفاء، قم، مکتبه آیتاللّه العظمى مرعشى نجفى، 1404ق
ـ ابن فارس، احمدبن زکریا، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، قم، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامى، 1404ق
ـ ابن منظور، محمّدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1995م
ـ ابن ندیم بغدادى، محمّدبن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدّد، تهران، بىنا، 1350
ـ ابوالبرکات بغدادى، هبهاللّهبن على، المعتبر فى الحکمه، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1373
ـ ارسطو، سماع طبیعى، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، طرح نو، 1378
ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، خوارزمى، 1367
ـ توماس، هنرى، بزرگان فلسفه، ترجمه فریدون بدرهاى، تهران، علمى و فرهنگى، 1379
ـ تهانوى، محمّدعلى، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1996م
ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم، قم، اسراء، 1382
ـ ـــــ ، شرح حکمت متعالیه، تهران، الزهراء، 1368
ـ جوهرى، اسماعیلبن حمّاد، الصحاح، تاج العله و صحاح العربیه، بیروت، دارالملایین، 1990م
ـ حسینى کوهسارى، سیداسحاق، تاریخ فلسفه اسلامى، تهران، امیرکبیر، 1382
ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمّد، المفردات فى غریب القرآن، تهران، المکتبه المرتضویه، 1332
ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح منظومه، تهران، ناب، 1369ـ1379
ـ سهروردى، شهابالدین، حکمه الاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1373
ـ ـــــ ، هیاکل النور، تهران، نقطه، 1379
ـ شهرزورى، محمّدبن محمود، رسائل الشجره الالهیه، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، 1383
ـ شهرستانى، محمّدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمّد بدران، قم، الشریف الرضى، 1364
ـ ـــــ ، مصارعه الفلاسفه، قم، مکتبه آیتاللّه العظمى مرعشى نجفى، 1405ق
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، نهایه الحکمه، با تعلیقات غلامرضا فیّاضى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382
ـ طوسى، نصیرالدین، مصارع المصارع، تحقیق حسن معزّى، قم، منشورات مکتبه آیتاللّه العظمى المرعشى النجفى، 1405ق
ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، تهران / قم، سمت / مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1385
ـ غرویان، محسن، «حدوث اسمى»، معرفت، ش 5، تابستان 1372، ص 23ـ28
ـ غزالى، محمّدبن محمّد، تهافت الفلاسفه، بیروت، دارالفکر، 1993م
ـ فارابى، ابونصر، الجمع بین رأیى الحکیمین، تهران، الزهرا، 1405ق
ـ ـــــ ، السیاسه المدنیه، بیروت، مکتبه الهلال، 1996م
ـ فخر رازى، محمّدبن عمر، المباحث المشرقیه فى علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، 1411ق
ـ ـــــ ، المطالب العالیه، تحقیق حجازى سقا، بیروت، دار الکتاب العربى، 1407ق
ـ ـــــ ، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، تقدیم سمیح دغیم، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1992م
ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، العین، قم، دارالهجره، 1405ق
ـ کربن، هانرى، مقدّمه کتاب قبسات، تهران، دانشگاه تهران، 1367
ـ کندى، یعقوببن اسحاق، رسائل الکندى الفلسفیه، تعلیق محمّد ابوریده، چ دوم، قاهره، دارالفکر العربى، بىتا
ـ گروهى از نویسندگان، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرهالمعارف اسلامى، 1369
ـ مصباح، محمّدتقى، تعلیقه على نهایه الحکمه، قم، مؤسسه در راه حق، 1405ق
ـ مطهّرى، مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى، تهران، صدرا، 1367
ـ ـــــ ، حرکت و زمان در فلسفه اسلامى، تهران، حکمت، 1375
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، بىتا
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1981م
ـ ـــــ ، رساله فى الحدوث، تحقیق سیدحسن موسویان، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1378
ـ ـــــ ، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوى، تهران، مؤسسه تحقیقات فرهنگى، 1363
ـ نراقى، ملّامهدى، اللمعه الالهیه و الکلمات الوجیزه، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، مشهد، انجمن فلسفه، 1357
ـ هاشمى حائرى، الهه، فلسفه یونان از نگاهى دیگر، تهران، مشکوه، 1373
چکیده
حدوث و قدم زمانى عالم، به معناى ابتدا داشتن یا ازلى بودن عالم، از مسائلى است که از دیرباز، در میان عالمان مسلمان و غیرمسلمان، موضوع بحث بوده است. در این نوشتار، به بررسى این مسئله در تاریخ فلسفه پرداخته و به این نتیجه رسیدهایم که طرح موضوع «حدوث و قدم زمانىِ عالم» به یونان باستان برمىگردد؛ براهین برخى از فلاسفه آن سامان از جمله برقلس تأثیر بسزایى در رواج نظریه قدم زمانىِ عالم داشته است. طرفداران مکتبهاى مشّاء و اشراق، اغلب به نظریه قدم زمانىِ عالم گرایش داشتند؛ امّا در حکمت متعالیه، نگرشى جدید درباره این مسئله پدید آمد و نظریه حدوث زمانىِ عالم برترى نسبى یافت
کلیدواژهها: حدوث، قدم، حدوث و قدم زمانى، حدوث و قدم ذاتى، فلسفه
مقدّمه
تأمّلات فیلسوفانه در مسائل الهیاتى پیشینهاى طولانى دارد؛ چنانکه برخى از آن مسائل موجب تنشهایى عالمانه میان ارباب فلسفه و کلام شده است. از جمله مسائلى که از دیرباز میان متکلّمان و فلاسفه مورد نزاع بوده، مسئله حدوث و قدم زمانىِ عالم است. فلاسفه با مبانى فلسفى خود، به دیدگاهى گرایش پیدا کردند که به گمان متکلّمان، آن دیدگاه با نصوص یا ظواهر متون دینى منافات دارد. ضمن آنکه پیچیدگى این بحث چنان است که ملّاصدرا افهام بزرگان را در آن حیرتزده مىداند.1 از سوى دیگر، ممکن است چنین تصوّر شود که تمام فیلسوفانْ باورمند به نظریه قدم زمانى عالم بوده و متکلّمان نیز در نقطه مقابل، از حدوث زمانى عالم دم زدهاند؛ با وجود این، تتّبع در متون کهن، سیر تطوّر این نظریه را به گونهاى دیگر نمایان مىسازد. مقصود از نگارش این مقاله، نه صرف جمعآورى بدون هدف نظریه گذشتگان بوده، و نه داورى نسبت به صحت و سقم آن نظریات، بلکه این نوشتار بر آن است که با ارائه سیر تاریخى دیدگاههاى فلاسفه در مسئله حدوث و قدم زمانى عالم، تطوّرات موجود در این مسئله را جویا شود و آن را پیشروى حقجویان طریق علم و معرفت قرار دهد
مفهومشناسى و تحریر محلّ نزاع
تحریر محلّ نزاع در یک مسئله از لازمترین امورى است که در صورت غفلت از آن، بسیارى از مباحث به نزاع لفظى تبدیل، و موجب اتلاف وقت نویسندگان و مخاطبان خواهد شد. ارباب لغت «حدوث» را از مادّه «حدث» ـ به معناى «شدن»2 ـ دانستهاند. از دیدگاه آنان، «حدوث» به معناى «کون شىء لم یکن» بوده و نقیض آن مفهوم «قدیم» است؛3 از اینرو، «قدیم» نیز در لغت به معناى آن چیزى است که همیشه وجود و هستى داشته است
در تبیین مفهومى این واژگان، بسیار سخن گفته شده است؛4 امّا به طور خلاصه، مىتوان این دو مفهوم را به دو قسم تقسیم، و مراد اصلى و محلّ نزاع را روشن نمود
الف. حدوث و قدم ذاتى: این مفهوم به معناى مسبوقیت به غیر و عدم است. از اینرو، حادث ذاتى آن چیزى است که مسبوق به غیر، و در وجود خود، نیازمند به غیر است؛ به دیگر بیان، حادث ذاتى آن است که معلول و مخلوق است. در مقابل، قدیم ذاتى آن چیزى است که مسبوق به غیر نیست؛ بنابراین، قدیم ذاتى معلول و مخلوق نیست. این نوع از قدم و حدوث همان چیزى است که از آن به قدم و حدوث حقیقى تعبیر مىشود
ب. حدوث و قدم زمانى: در این اصطلاح، حدوث زمانى آن چیزى است که مسبوق به عدم است؛ به دیگر بیان، وجود آن، آغاز و ابتدایى داشته است. امّا قدیم آن چیزى است که مسبوق به عدم نیست و آغاز و ابتدایى براى وجود آن تصوّر نمىشود؛ به دیگر بیان، قدیم همیشه وجود داشته است
بر اساس این تقسیم، حدوث ذاتى اعم از حدوث زمانى است؛ بدین معنا که هر حادث زمانى، حادث ذاتى است، امّا هر حادث ذاتى، لزوما حادث زمانى نیست
این نوشتار درباره حدوث و قدم زمانىِ عالم، که مورد بحث میان فلاسفه و متکلّمان است، سخن مىگوید
فلاسفه و مسئله حدوث و قدم زمانى عالم
بازخوانىِ متون فلسفى پیرامون مسئله حدوث و قدم زمانى عالم دیدگاههاى گوناگونى را پیشروى مىنهد. افزون بر آن، مطالعه آثار فیلسوفان یونان و نیز فیلسوفان مسلمان از عنایت ویژه آنان به این مسئله پرده برمىدارد
1 حدوث و قدم عالم از منظر فلاسفه یونان
از منابع موجود به دست مىآید که مسئله حدوث و قدم زمانى عالم در یونان باستان، فراوان، مورد بحث و نظر بوده است. فلاسفه یونان دیدگاههاى متفاوتى را در این خصوص ارائه کرده و برخى همچون جالینوس از ارائه نظریه عاجز مانده و قائل به توقّف شدهاند.5 در اینباره، شهرستانى بر این باور است که قدماى از فلاسفه یونان باستان قائل به حدوث عالم بودهاند. وى مىگوید: نظریه قدم زمانى عالم پس از ارسطو شایع شد و شاگردان او به آن گرایش پیدا کردند
الف) افلاطون و مسئله حدوث و قدم عالم
افلاطون در محاوره تیمائوس، به طور پراکنده، درباره حدوث و قدم عالم بحث کرده است. تیمائوس در موضعى مىگوید که جهان مخلوق و «شده» و حادث است؛ زیرا دیدنى، محسوس و داراى جسم است. هر چیز که چنین باشد، با حواس، قابل درک است. آنچه با حواس قابل درک است، و ما از راه ادراک حسّى مىتوانیم تصوّرى از آن به دست آوریم، متغیّر و حادث و شونده است. هر شوندهاى به ناچار باید بر اثر علّتى بشود. امّا مهم آن است که بدانیم این جهان از روى کدامیک از دو سرمشق آفریده شده است: به تقلید از آنچه همیشه همان است (و لایتغیّر) یا از روى آنچه حادث است (و متغیّر)؟
تیمائوس پس از آنکه اعلام مىدارد که خداوند باید چیزى بسازد که زیباتر از همه باشد، تأکید مىکند که این جهان، اگر بخواهد بهترین باشد، لازم است که روح و خرد داشته باشد
خداوند نیز در ساختن این جهان، آن را به صورت ذات داراى روح یگانهاى درآورد که همه ذوات زنده را که برحسب طبیعتشان با آن خویشى دارند، در خود جمع دارد. پس از آن، خدا به جهان شکلى داد که درخور اوست و با ذات او خویشى دارد. خدا سپس به جهان روح داد. چون خداوند جهان را تماشا کرد، خوشحال شد و تصمیم گرفت آن را هر چه بیشتر همانند سرمشق خود سازد؛ ولى طبیعت، آن سرمشق زنده جاوید، امرى ابدى بود و انطباق کامل با چیزى مخلوق و حادث امکان نداشت. از اینرو، خدا تصمیم گرفت که تصویر متحرّکى از ابدیت پدید آورد؛ و در عین حال، براى آنکه نظم و نظام لازم را به جهان ببخشد، از ابدیت که علىالدوام در حال وحدت و سکون است تصویر متداومى ساخت که بر طبق کثرت عدد، پیوسته در حرکت است و این همان است که ما آن را «زمان» مىنامیم. خداوند به موازات آفرینش جهان، روزها و شبها و نیز ماهها و سالها را پدید آورد که پیش از شکلگیرى جهان، وجود نداشتند
یگانه سخن راست درباره هستى ابدى آن است که بگوییم: هست. پس، اصطلاح «بود» (و خواهد بود) را فقط در مورد شدن و تحوّلى که به موازات زمان در جریان است، حق داریم به کار ببریم. آن خصوصیات حادث در زمان قرار دارد که تقلید و تصویرى از ابدیت است. بارى، زمان و جهان هر دو با هم پدید آمدند تا اگر روزى قرار شود که از میان بروند، هر دو با هم نابود گردند
مباحث این بخش مىتواند مؤیّد نظریه حدوث زمانى عالم باشد. از اینرو، بزرگانى همچون ملّاصدرا و افلاطون را طرفدار نظریه حدوث زمانى عالم دانستهاند
ب) ارسطو و مسئله حدوث و قدم عالم
درباره دیدگاه ارسطو در خصوص مسئله حدوث و قدم عالم، نظریات گوناگونى مطرح شده است.9 با وجود این، عبارات ارسطو در کتاب سماع طبیعى مؤیّد قول به قدم عالم است. وى در کتاب هشتم از این کتاب، از سرمدى بودن حرکت سخن به میان مىآورد و حرکت را معلول وجود یک محرّک اوّل مىداند. روشن است که قول به سرمدى بودن حرکت ملازم با قدیم بودن آن و قدیم بودن عالم است. ارسطو همچنین تصریح مىکند که اساسا قبلیت و بعدیت، بدون وجود زمان، معنا ندارد. از دیدگاه وى، تمام متفکّران جز افلاطون قائل به قدیم بودن زمان هستند. بدین ترتیب، اگر زمان همیشه وجود داشته و اگر زمان عدد حرکت است، یا آنکه زمان خود نوعى حرکت است، پس حرکت هم باید سرمدى باشد. ارسطو اعتقاد دارد که افلاطون مدّعى کائنیت زمان بوده و کیهان را متکوّن شمرده است
گفتنى است، ملّاصدرا تلاش فراوانى دارد تا ثابت کند که ارسطو قائل به حدوث زمانى عالم بوده است. او حتى سخن ارسطو را مبنى بر اینکه «تمام متفکّران جز افلاطون قائل به قدیم بودن زمان هستند» دلیل بر نارضایتى وى از دیدگاه افلاطون نمىداند
ج) فلوطین و حدوث یا قدم عالم
فلوطین در رساله اوّل از انئاد دوم، با صراحت، نظریه قدم عالم را مىپذیرد و مىنویسد: «ما بر آنیم که کیهان با آنکه داراى تن است، همیشه بوده است و همیشه خواهد بود.»12 او در ادامه بحث خود، تنها ابدیت کیهان را تبیین مىکند و مطلبى راجع به چرایى و چگونگى قدم عالم بیان نمىکند
د) برقلس
برقلس از جمله فیلسوفان نوافلاطونى است که به واسطه آثار وى، فلسفه فلوطین و اتباع او در فلسفه اسلامى تأثیر گذارده است. شهرت برقلس در جهان اسلام عمدتا به سبب قول او در قدم عالم بوده است.13 پس از آنکه نظریه قدم عالم به وسیله ارسطو مطرح شد، برخى از شاگردان وى همچون اسکندر افرودیسى، ثامسطیوس، و فورفوریوس راه استاد را در پیش گرفتند. در این میان، برقلس نیز همین نظریه را اختیار کرد. او کتابى مستقل در اینباره به نگارش درآورد و هجده دلیل براى نظریه قدم عالم ارائه کرد.14 پارهاى از این دلایل که بعدها به وسیله برخى از فلاسفه مسلمان نیز مورد استفاده قرار گرفت، از این قرار است
الف) خداوند بارىتعالى جواد بذاته است و آنچه موجب ایجاد عالم شد، جود اوست که قدیم است؛ پس لازم مىآید که عالم نیز قدیم باشد. به دیگر بیان، جایز نیست که او گاهى جواد بوده و گاهى جواد نباشد؛ در حالى که مانعى نیز در میان نیست، چراکه موجب تغییر در ذات مىشود
ب) خداوند صانع، یا از ازل به طور بالفعل صانع بوده یا به طور بالقوّه ـ یعنى مىتواند انجام دهد، ولى انجام نمىدهد. اگر از قسم اوّل باشد، پس معلول هم از ازل بوده است. اگر از قسم دوم باشد، باید چیزى خارج از ذات صانعْ او را از قوّه به فعلیت برساند. در این صورت، صانع متأثّر از غیر مىشود که با صانع مطلقِ تغییرناپذیر و تأثیرناپذیر منافات دارد
ج) زمان تنها با وجود افلاک موجود است (افلاک نیز همراه با زمان است)، چراکه زمان شمارنده (عاد) براى حرکات فلک است؛ پس، جایز نیست که «متى» و «قبل» گفته شود، مگر آنکه زمان باشد. «متى» و «قبل» ابدى هستند، پس حرکات فلکیه نیز ابدى هستند؛ پس، افلاک نیز ابدى است
2 فلاسفه مسلمان
منابع فلسفى موجود از این واقعیت پرده برمىدارد که بحث از حدوث و قدم زمانىِ عالم یکى از مباحث مهم در میان فلاسفه مسلمان بوده است؛ چراکه در قدیمىترین منابع فلسفى اسلامى نیز این بحث به چشم مىآید. آنچه قابل تأمّل است تأثیر نظریات و براهین فلاسفه یونان (به ویژه ارسطو و برقلس)، در این خصوص، بر دیدگاههاى فلاسفه مسلمان مىباشد. این تأثیرپذیرى فلاسفه مسلمان به ویژه در چینش براهین انکارناپذیر است. در این بخش، دیدگاههاى فلاسفه مسلمان را در مکاتب مشّاء، اشراق و حکمت متعالیه پى گرفته و در نهایت نگاهى به نظریات فلاسفه معاصر خواهیم داشت
الف. فلسفه مشّاء و مسئله حدوث و قدم عالم

دانلود پروژه مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی در word
دوشنبه 95/4/21 3:41 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی در word دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی در word
چکیده
مقدّمه
بررسی
اصول صدرایی در اثبات معاد جسمانی
1 شیخ محمّدتقی آملی
2 حاج میرزا احمد آشتیانی
3 سید ابوالحسن رفیعی قزوینی
4 حاج شیخ مجتبی قزوینی
5 امام خمینی قدسسره
6 علّامه طباطبائی
7 شهید مطهّری
بررسی
گفتار دیگر حکیمان در موضوع معاد جسمانی
1 ابنسینا
2 محقق لاهیجی
3 خواجه نصیرالدین طوسی
4 حکیم زنوزی
5 محقق سبزواری
6 علّامه طباطبائی
نتیجه گیری
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی در word
ـ آملی، محمّدتقی، دررالفوائد، قم، اسماعیلیان، 1374
ـ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، معاد از دیدگاه حکیم زنوزی، تهران، حکمت، 1368
ـ ابنسینا، الشفاء الالهیات، قم، مکتبه آیهاللّه العظمی المرعشی النجفی، 1404
ـ انواری، جعفر، رساله المعاد الجسمانی علی ضوء النقل و الدلیل العقلانی، پایاننامه دکتری، علوم قرآنی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1387
ـ ایجی، عضدالدین، شرح المواقف، قم، شریف رضی، 1325ق
ـ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، شریف رضی، 1409
ـ حسینی تهرانی، محمّدحسین، معادشناسی، تهران، حکمت، 1360
ـ حکیمی، محمدرضا، معاد جسمانی در حکمت متعالیه، قم، دلیل ما، 1381
ـ خوئی، سیدابوالقاسم، مصباحالاصول، نجف، مطبعه النجف، 1386ق
ـ ربانی، حسین، معاد از دیدگاه قرآن، حدیث، فلسفه، بیجا، مؤلف، 1373
ـ رخشاد، محمّدحسین، در محضر علّامه طباطبائی، قم، نهاوندی، 1380
ـ سبحانی، جعفر، الالهیات، قم، مؤسسه امام صادق، 1417
ـ ـــــ ، «مقام علمی و فرهنگی علّامه طباطبائی»، کیهان فرهنگی 8 (پاییز 1368)، 5ـ7
ـ ـــــ ، منشور جاوید، قم، مؤسسه سیدالشهدا، 1369
ـ سبزواری، ملّاهادی، اسرارالحکم، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1362
ـ ـــــ ، حاشیه اسفار، قم، مصطفوی، 1379ق
ـ ـــــ ، شرح المنظومه، قم، دارالعلم، 1366
ـ سهروردی، شهابالدین (شیخ اشراق)، اعتقادالحکما، تهران، اساطیر، 1383
ـ ـــــ ، شرح حکمهالاشراق، قم، بیدار، بیتا
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373
ـ ـــــ ، هیاکلالنور، مصر، المکتبه التجاریه الکبری، 1377ق
ـ شفائی، محسن، معاد، بیجا، بینا، بیتا
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، بیتا
ـ ـــــ ، رسائل توحیدیه، قم، بنیاد فرهنگی ـ علمی علّامه طباطبائی، 1365
ـ ـــــ ، مجموعه مقالات، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371
ـ طوسی، نصیرالدین، تجریدالاعتقاد، قم، اسلامی، بیتا
ـ غزالی، محمّدبن محمّد، تهافت الفلاسفه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421
ـ فیّاض لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان، تهران، الزهرا، 1364
ـ ـــــ ، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372
ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بیتا
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1379، ج 4 (معاد)
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، اسرارالآیات، بیجا، حبیب، 1420
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فیالاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، 1379ق
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381
ـ ـــــ ، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1419
ـ ـــــ ، شرح اصول کافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366
ـ ـــــ ، شرح البدایهالاثیریه، اصفهان، مهدوی، بیتا
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفی اجوبهالمسائل الکاشانیه، تهران، حکمت، 1375
ـ ـــــ ، مفاتیحالغیب، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1419
چکیده
همه حکیمان الهی معاد را حق میدانند، با این حال درباره چگونگی آن دیدگاههای متفاوتی دارند. به باور صدرالمتألّهین، کسانی که معتقدند وقتی بدن نابود گردد دیگر بازگشت آن ناممکن خواهد شد و این نفس است که در قیامت حاضر خواهد گشت، از چگونگی عالَم آخرت غافلاند؛ به واقع اینان آیات صریح قرآنی را که به روشنی بر جسمانی بودن معاد دلالت دارند تأویل کردهاند! صدرالمتألّهین در اثبات جسمانی بودن معاد گفته است: اگر کسی با داشتن سلامت نفس به مقدّمات اثبات معاد جسمانی بنگرد، یقینا به این نتیجه خواهد رسید که همین بدن به عین آن در قیامت محشور خواهد شد. همچنین، شیخ اشراق بر وقوع معاد جسمانی با قالب مثالی تأکید دارد. سایر حکما از جمله ابنسینا نیز معاد جسمانی را بنابر خبر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به اثبات رساندهاند؛ ضمن اینکه محقق طوسی آن را ضرورت دین شمرده است. و در نهایت به این نتیجه دست خواهیم یافت که معاد جسمانی خواهد بود؛ یعنی انسان با بدن مادی و عنصری محشور میشود، گرچه در آنجا تغییراتی در نظام بدن رخ خواهد داد
کلیدواژهها: معاد، معاد روحانی، معاد جسمانی، چگونگی معاد جسمانی، قالب مثالی، بدن عنصری، بدن اخروی
مقدّمه
با نگاهی به تاریخ بشر، و مراجعه به کتابهای مورّخان جامعهشناس همچون ویل دورانت، میتوان به این واقعیت دست یافت که بشر از دیرباز افزون بر نیازهای جسمی، ذاتا با نیاز دیگری نیز روبهرو بوده که تأمین آن برای او ضروری است: «کشف حقایق دینی». در میان موضوعات دینی، موضوع «معاد» همواره از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است و هر یک از اقوام به گونهای به این اصل باور داشتهاند
اساسا موضوع معاد از اصول اعتقادی ادیان آسمانی شمرده میشود و پیروان همه ادیان به آن باور دارند. از اینرو در قرآن مجید (به منزله آخرین پیام الهی برای بشریت) به این موضوع پرداخته شده و یک سوم از آیات به این امر اختصاص یافته است. در اینگونه از آیات به تفصیل از اهمیت، اثبات و چگونگی معاد سخن رفته است. همچنین، دانشمندان مسلمان رشتههای فلسفه، کلام، تفسیر و; به پژوهشهای گستردهای در اینباره پرداخته و کتابها و رسالههایی را نگاشتهاند. در این میان، موضوع اساسی و درخور توجه برای همگان «چگونگی معاد» بوده است که این عنوان گرچه شامل مباحث گوناگونی میگردد، اما آنچه در اینجا مورد بحث است چیزی که با عنوان «معاد جسمانی» از آن یاد میشود و در پرتو آیات قرآنی و دلایل عقلانی به اثبات رسیده است. شایان ذکر است که عمدتا مفسّران و متکلّمان از آیات قرآنی، و فیلسوفان از دلایل عقلانی برای اثبات معاد جسمانی بهره میجویند
در نوشتار حاضر، این بحث را از نگاه حکیمان الهی طرح، و در ضمن به آیات قرآنی نیز اشاره خواهیم کرد. در بیان اهمیت این بحث، گفتنی است که برخی از فقیهان تحصیل علم آن را واجب شمرده[35] و برخی دیگر به کافر بودن منکر آن رأی دادهاند.[36] صدرالمتألّهین در توضیح انواع دیدگاهها درباره چگونگی وقوع معاد چنین نگاشته است: «محققان همه بر حق بودن معاد اتفاقنظر دارند، اما درباره چگونگی آن همداستان نیستند. دیدگاهها از این قرارند: 1 عموم فقیهان و اهل حدیث بر جسمانی بودن آن تأکید دارند؛ 2 جمهور فیلسوفان و پیروان مکتب مشّاء آن را روحانی میدانند؛ 3 بسیاری از بزرگان فلسفه و عارفان بزرگ و گروهی از متکلّمان بر جسمانی و روحانی بودن معاد پافشاری دارند. خود این دسته نیز دارای دو دیدگاه هستند: برخی جسم در آن جهان را از نوع جسم مثالی دانسته و برخی دیگر به عنصری بودن آن جسم رأی دادهاند.»[37]
پس در زمینه جسمانی یا روحانی بودن معاد، به طور کلی چهار دیدگاه وجود دارد. محقق لاهیجی علّت این تنوّع دیدگاهها را چنین دانسته است: «و موجب این اختلاف، اختلاف است در حقیقت انسان: پس نزد هر که حقیقت انسان نیست مگر هیکل محسوس، و روح عرضی است یا صورتی قائم به مادّه بدن که زائل شود; معاد نزد او نتواند بود مگر جسمانی فقط;؛ و نزد هر که حقیقت انسان نفس مجرّد اوست و بدن مر او را نیست مگر آلتی منفصل از حقیقت انسان، قائل است به معاد روحانی فقط؛ و هر که قائل است به ترکیب حقیقت انسان از نفس مجرّده و بدن، قائل است به وقوع معادین جمیعا; .»[38] در این بخش، به ارزیابی هر یک از این دیدگاهها خواهیم پرداخت
1 معاد صرفا جسمانی: متکلّمان پیشین به مجرّد بودن روح باور نداشتند؛ بلکه آن را جسمی میپنداشتند که همچون جریان آتش در زغال، در بدن انسان جریان مییابد و همزمان با مرگ او نابود میشود. از اینرو، پیروان این گروه فقط بدن را در جریان معاد بازگشتپذیر میدانستند.[39] خاطرنشان میشود که دلایل موجود برای اثبات مجرّد بودن روح، برای نقد این دیدگاه کافی است
2 معاد صرفا روحانی: صدرالمتألّهین در تفسیر این دیدگاه چنین نوشته است: فلاسفه پیرو مکتب مشّاء معاد را فقط روحانی میدانند، چون پس از قطع پیوند بدن با نفسْ تمام صورتها و اعراض بدن نابود میشود و دیگر بازگشت روح به بدن امکانپذیر نمیشود؛ زیرا آنچه معدوم گردد دگر بازنمیگردد. اما نفس اینگونه نیست و همچنان باقی خواهد ماند؛ چه اینکه جوهری مجرّد است و فنا در آن راه ندارد. پس در قیامت، فقط روح بازمیگردد.[40]
وی در جای دیگری این دیدگاه را چنین تبیین کرده است: برخی از فیلسوفان باب تأویل را گشودهاند و آیاتی از قرآن را که به صراحت معاد جسمانی را بازگو میکنند به معاد روحانی تأویل کردهاند؛ با این توجیه که مخاطبان قرآن همانا عربهای بادیهنشینی بودهاند که امور روحانی را درک نمیکردهاند، و ضمنا زبان عربی همیشه با مجاز و استعاره همراه بوده است.[41] پس، به باور این گروه، سخن از نعمتهای جسمانی، کنایه از وجود نعمتهای روحانی است. همچنین، غزالی این نکته را چنین نقل میکند: اینها مثالهایی است که برای عوام زده شده است تا آنان به ثواب و عقاب روحانی رهنمون گردند. بدیهی است که ثواب و عقاب روحانی ـ از نظر رتبه ـ بر ثواب و عقاب جسمانی برتری دارد.[42]
اما صدرالمتألّهین صاحبان این دیدگاه را بدینسان نقد کرده است: جای بسی تعجب است که اینان چگونه از وجود عالم جسمانی در آخرت، که در آن اجسام با شکلهای آنسرایی خود وجود دارند، غافل شدهاند و چگونه آیات روشن قرآنی درباره معاد جسمانی را بر امور عقلی حمل کردهاند؟! ایشان که خود به رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهو آیات قرآن ایمان دارند و آنهمه تأکید بر جسمانی بودن معاد را مشاهده کردهاند چگونه از پذیرفتن معاد جسمانی سر باز میزنند؟[43] برای تبیین بیشتر این نقد، قطعا نگاهی گذرا به آیات قرآنی بیثمر نخواهد بود. گفتنی است، آیاتی از قرآن که دلالت بر جسمانی ـ روحانی بودن معاد دارند به هشت دسته تقسیم میشوند
الف. آیاتی که بر بازگشت زندگی به بدنهای مردگان تأکید دارند (یس: 79 / صافات: 16 و 53 / مؤمنون: 35 و 82 / سبأ: 7 / واقعه: 47 و 62/ اسراء: 98 / ق: 2;)؛
ب. آیاتی که عنوانهای عود، بعث، نشر و خروج از قبر را دارند (یونس: 4 و 34/ عنکبوت: 19/ اسراء: 51;)؛
ج. آیاتی که از اعضای بدن انسان در آخرت سخن میگویند (نساء: 53 / ابراهیم: 43 / رحمن: 41 / انبیاء: 39 / فصّلت: 20 / یس: 65 / نور: 24 / حج: 20 / توبه: 35;)؛
د. آیاتی که به وجود جهت، مکان و حتی لباس در سرای آخرت اشاره دارند (حدید: 12 / مریم: 75 / حج: 19;)؛
ه . آیاتی که معاد را به زنده شدن زمین مرده تشبیه میکنند (اعراف: 57;)؛
و. آیاتی که نعمتهای مادّی را در آخرت بازگو میکنند (زخرف: 71 / انسان: 15 / توبه: 72 / رحمن: 54 و 72;)؛
ز. آیاتی که از عذابهای جسمانی سخن به میان میآورند (قمر: 48 / فرقان: 13و 34 / غافر: 71;)؛
ح. آیاتی که از زنده شدن مردگان در دنیا خبر میدهند (کهف: 21 / بقره: 73، 259 و 260).[44]
3 معاد جسمانی ـ روحانی: به نظر برخی از حکیمان، معاد به صورت جسمانی ـ روحانی است؛ یعنی روح انسان در آن سرا به جسم وی میپیوندد و بدین ترتیب، انسان با جسم و روح پا به عرصه قیامت مینهد. اما آنچه اهمیت دارد این مسئله است که در آن سرا، جسم چه نوع جسمی خواهد بود؟ آیا جسم، همانند جسم دنیوی، عنصری است یا اینکه جسم به گونه قالب مثالی است؟ محقق لاهیجی مینویسد: «بسیاری از محققین اهل اسلام; و اشراقیین اسلام، تصریح معاد جسمانی به بدن مثالی کنند.»[45] گفتنی است که بدن مثالی جسم نیست، اما شکل و مقدار در آن ملاحظه میشود. شیخ اشراق درباره معاد جسمانی در قالب مثالی میگوید: بعث و حشر اجساد با اشباح مجرّد تحقق میپذیرد. تمام آیات و روایاتی که از بهرهمندی بهشتیان و در عذاب بودن جهنمیان سخن گفتهاند به همین نوع بدن اشاره داشتهاند؛ زیرا نفس در این بدن مثالی تصرّف میکند و در نتیجه، این بدن همانند بدن عنصری میشود: تمام حواس ظاهری و باطنی را دارد و نفس ناطقه در آن، دارای نقش ادراککننده است.[46]
توضیح آنکه فلاسفه اعتقاد دارند عالَم دارای سه مرحله است: عالَم عقل، عالَم مثال، و عالَم مادّه. شیخ اشراق در پارهای از اظهارهای خود از این عوالم سهگانه سخن گفته،[47] اما در جایی دیگر به چهار عالَم اشاره کرده است: «أنّ العوالم اربعه أنوار؛ قاهره، أنوار مدبّره، عالم الاجسام و عالم المثال و الخیال.»[48]
صدرالمتألّهین نیز بدن و قالب مثالی را در معاد پذیرفته است؛ اما برخی از محققان معتقدند: دیدگاه وی در اینباره با دیدگاه شیخ اشراق متفاوت است. محقق لاهیجی نوشته است: «واضح اقوال در بدن مثالی، بر تقدیر صحت وجود مثال، قولی است که ملّاصدرا پذیرفته است: تجرّد خیال و عدم حلولش در مادّه و بقای او با نفس ناطقه بعد از مفارقت از بدن.»[49]
همچنین، حکیم ملّاهادی سبزواری نوشته است
مثالی مباین با این بدن، چون اشراقیان از اثبات اینکه این دو بدن عین هم هستند ناتواناند، چه اینکه شیء بودن هر چیزی به صورت آن و تشخّص آن به وجود آن است و آنان بر این نکته دست نیافتهاند. اما ما چون وجود این را همان وجود و تشخّص این را تشخّص همان میدانیم و تنها تفاوت را در شدّت و ضعف میبینیم و همین باعث میشود که اینها را دو شخص جدای از هم فرض نکنیم تا چه رسد دو نوع جدای از هم؛ البته بین این دو مرتبه تمیز وجود دارد، ولی تمیز غیر از تشخّص است. تفنن در تشخّص به بقای شخصیت آسیبی وارد نمیسازد، در عالَم آخرت تنها حدود و نقایص از شخص کاسته میگردد؛ از اموری که در او به فعلیت رسیده و صورتهای نوعی و جسمی و شخصی، چیزی از بین نمیرود; .[50]
بررسی

دانلود پروژه مقاله صاحبان حق در word
دوشنبه 95/4/21 3:41 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله صاحبان حق در word دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله صاحبان حق در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله صاحبان حق در word
چکیده
مقدّمه
صاحبان حق
الف) حق اللّه
ب) حقوق غیرخدا
1 حقوق انسانها
2 حقوق حیوانات
3 حقوق گیاهان
4 حقوق جمادات
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله صاحبان حق در word
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، صحفى، 1379
ـ آربلاستر، آنتونى، لیبرالیسم غرب: ظهور و سقوط، ترجمه عبّاس مخبر، تهران، مرکز، چ سوم، 1377
ـ ابنشعبه حرّانى، حسن، تحفالعقول، تصحیح علىاکبر غفارى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، چ چهارم، 1384ق
ـ ابنعلى عاملى، زینالدین، الروضهالبهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه، تحقیق سیدمحمّد کلانتر، قم، داورى، 1410ق
ـ بحرانى، یوسف، الحدائق الناضره، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1363
ـ پیشوایى، مهدى، تاریخ اسلام، قم، دفتر نشر معارف، 1382
ـ حجاج نیشابورى، مسلم بن، صحیح مسلم، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، ط. الثالثه، بىتا
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائلالشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت لإحیاء التراث، 1412ق
ـ رابرتسون، دیوید، فرهنگ سیاسى معاصر: کلید آشنایى با ایدئولوژىها و اصطلاحات پیچیده سیاسى، ترجمه عزیر کیاوند، تهران، البرز، 1375
ـ رازى، فخرالدین، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ق
ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف، قم، البلاغه، ط. الثانیه، 1415ق
ـ سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت: تجزیه و تحلیل کاملى از زندگانى پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1374
ـ صدر، بنتالهدى، سایههایى در پى خورشید: زن در زندگى و مکتب پیامبر صلىاللهعلیهوآله، ترجمه محمود شریفى، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1371
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدّمه و پاورقى مرتضى مطهّرى، قم، دارالعلم، 1350
ـ ـــــ ، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، منشورات جماعه المدرسین، 1417ق
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، تهران، ناصر خسرو، چ دوم، بىتا
ـ فریدمن، جین، فمینیسم، ترجمه فیروزه مهاجر، تهران، آشیان، 1381
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى: الاصول و الروضه، کتاب العشره، شرح جامع محمّدصالح مازندرانى، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1388ق
ـ گروه تاریخ اسلام، مرکز بررسى و تحقیقات واحد آموزش عقیدتى ـ سیاسى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، نقش زنان مسلمان در جنگ، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1376
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ دوم، 1365
ـ مصباح، محمّدتقى، نظریه حقوقى اسلام: حقوق متقابل مردم و حکومت، نگارش محمّدمهدى نادرى و محمّدمهدى کریمىنیا، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382
ـ مطهّرى، مرتضى، بیست گفتار، قم، جامعه مدرسین، چ هفتم، 1361
ـ ـــــ ، حکمتها و اندرزها، تهران، صدرا، چ چهاردهم، 1381
ـ مطهّر، یوسفبن علىبن، قواعد الاحکام، قم، منشورات الرضى، بىتا
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1354
ـ مکنزى، یان و دیگران، مقدّمهاى بر ایدئولوژىهاى سیاسى، ترجمه م. قائد، تهران، مرکز، 1375
ـ نبویان، سیدمحمود، «معنا و ماهیت حق»، معرفت فلسفى، ش 16 (تابستان 1386)، ص 157ـ192
ـ نجفى، محمّدحسن، جواهرالکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ هشتم، 1365
ـ واتکینز، سوزان آلیس، فمینیسم، ترجمه زیبا جلالى نائینى، شیراز، قدم اول، چ دوم، 1381
ـ هىوود، آندرو، درآمدى بر ایدئولوژىهاى سیاسى، ترجمه محمّد رفیعى مهرآبادى، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1379
ـ یزدانى، عباس و بهروز جندقى، فمینیسم و دانشهاى فمینیستى: ترجمه و نقد تعدادى از مقالات دائرهالمعارف فلسفى روتلیج، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1382
- Axford, Barrie et al, Politics: An Introduction, London, Routledge,
- Bittle, N. & M. Cap, Man and Morals: Ethics, The Bruce Publishing Company Milwaukee,
- Campbell, Tom, Right: A Critical Introduction, London, Rutledge,
- Heywood, Andrew, Political Ideas and Concepts: An Introduction, London, Macmillan,
- —– , Political Theory: An Introduction, third edition, NewYork, Palgrave Macmillan,
- Jones, Peter, Rights, NewYork, St. Martin’s Press,
- Jones, Tudor, Modern Political Thinkers and Ideas: An Historical Introduction, London and NewYork, Rutledge,
- Lyons, David, Rights, Welfare, and Mill’s Moral Theory, NewYork, Oxford,
- Rasmussen, B., & Douglas, J. Denuyl, Liberty and Nature: An Aristotelian Defense of Liberal Order, Chicago Open Court,
- Wellman, Carl, “Concepts of Right” in: Encyclopedia of Ethics, ed. Lawrence, C. Becker, Charlotte B. Becker, New York, Routledge,
چکیده
ثبوت حق در جهان خارج، مستلزم فرض متعلق و صاحب حق است. بدون چنین فرضى نمىتوان وجود هیچگونه حقى را در جهان خارج تصور کرد. یکى از مباحث اصلى در حوزه فلسفه حق، بحث صاحبان حق است. آیا وجود شرط یا شروطى درباره صاحب حق ضرورى است؟ آیا شعور و زندگى از شرایط مالک حق بودن است؟ آیا حیوانات، گیاهان و جمادات را مىتوان صاحب حق دانست؟ نویسنده در این مقاله به بررسى موضوع از دیدگاه صاحبنظران غربى پرداخته، آنها را با منابع اصیل اسلامى برابر مىنهد و نتیجه مىگیرد که برخلاف نظریات فلاسفه غربى وجود هیچگونه شرطى در موجودات براى صاحب حق بودن ضرورى نیست، و براى هر موجودى مىتوان حقوق تکوینى و نیز امکان داشتن حقوق اعتبارى را فرض کرد
کلیدواژهها: حق، صاحب حق، فلسفه حق، حقوق حیوانات و گیاهان و جمادات
مقدّمه
یکى از مباحث اصلى درباره حق، بحث صاحبان حق است. هر حقى در خارج، ضرورتا براى موجودى ـ یعنى صاحب حق ـ ثابت مىشود. امّا صاحب حق چه ویژگىاى باید داشته باشد، تا حق براى او ثابت شود؟ آیا هر موجودى مىتواند مالک حق باشد؟ آیا حق منحصر به موجودات زنده و باشعور است؟ آیا مردگان، نسلهاى آینده، انسانهاى خوابیده، حیوانات، گیاهان و جمادات داراى حقوق هستند؟
صاحبان حق
چنانکه در نوشتار دیگرى که در همین مجله آمده است1 روشن شد، حق در معناى اصطلاحىاش به معانى بسیارى به کار مىرود؛ و مراد از حق در اصطلاح موردنظر، اصطلاح حق در ترکیب «حق داشتن» است، نه ترکیب «حق بودن». همچنین حق در ترکیب «حق داشتن» به معناى «امتیاز» است. هنگامى که مىگوییم پدر بر فرزندان خود حق اطاعت شدن دارد، یعنى پدر داراى «امتیاز» اطاعت شدن است
امّا فرض ثبوت حق در خارج، آشکارا مستلزم فرض موجودى است که حق براى او ثابت باشد. بدون فرض صاحب حق، لحاظ حق و ثبوت آن در خارج تصورپذیر نیست. حق همیشه «براى موجودى» ثابت مىشود. امّا آیا موجود باید صفات ویژهاى داشته باشد تا حق براى او ثابت شود؟
این مسئله پذیرفته شده است که اگر حق بخواهد مالکى داشته باشد، مالکانش مىتوانند «اشخاص» باشند. مقصود از اشخاص، انسانهاى بزرگسالىاند که توانایى کامل در اعمال قابلیتهاى خود دارند؛ امّا این تعریف از اشخاص همه انسانها را دربر نمىگیرد. آیا افراد بیهوش یا دیوانگان داراى حقاند؟ کودکان، جنین و نسلهاى آینده چطور؟ آیا حق با اتمام زندگى پایان مىیابد یا مردگان نیز داراى حقاند؟2 آیا حیوانات نیز حق دارند و اگر آرى آیا همهشان دارند یابرخى از آنها؟ آیا گیاهان نیز حقوقى دارند؟ ما نگران تخریب جنگلهاى بارانخیز آمازون و آلودگى رودخانههاییم؛ اما آیا مىتوان از این مسئله نتیجه گرفت که جنگلها و رودخانهها داراى حقاند؟ همچنین ما نگران از بین رفتن دستساختههاى بشر مانند آثار هنرى و ساختمانهاى زیبا هستیم؛ پس آیا باید فرض کنیم که نقاشىها، مجسمهها و ساختمانها حقى دارند؟
پاسخ به این پرسش که مالکان حق، چه موجوداتىاند، کاملاً وابسته به آن است که ما چه موضعى در برابر معناى حق بگیریم. براى نمونه، کسانى که نظریه «انتخاب»4 را پذیرفتهاند،حقوق را تنها براى موجوداتى ثابت مىدانند که قابلیت گزینش داشته باشند؛ به همین سبب، کودکان و همه کسانى را که قابلیت انتخاب و عمل بر پایه اراده عقلانى ندارند ـ مانند حیوانات، گیاهان و جمادات ـ فاقد حق مىدانند
کسانى که طرفدار نظریه «سود»6 هستند، معتقدند هر موجود داراى نفعى مىتواند صاحبحق نیز باشد؛ ولى مشکل این نظریه آن است که مفهوم «منفعت»، مفهومى لغزنده است و به گونه دقیق معین نیست کدام دسته از موجودات داراى منفعتاند تا صاحب حق به شمار آیند. در گستردهترین حالت این مفهوم، منفعت بیانگر هر چیزى است که براى موجودى، مفید باشد. از اینرو، کاملاً بامعناست اگر بگوییم به سود گیاهان است که خاک خوب و آب فراوان داشته باشند؛ یا به منفعت کوسههاست که منابع فراوانى از ماهىهاى کوچک براى خوردن داشته باشند. پس این موجودات باید داراى حق باشند
امّا در نظریه سود، گرچه منافع، شرط ضرورى صاحب حق بودن است، شرط کافى آن نیست. بدین جهت، گروهى معتقدند که منافع، منحصر به موجودات داراى شعور است؛ موجوداتى که دستکم درد و لذت را درک مىکنند. بنابر این نظریه، اگرچه گیاهان و سنگها حق ندارند، کوسهها و گوسفندان داراى حقاند. گاهى نیز قید دیگرى علاوه بر شعور افزوده مىشود. براى نمونه، گفته مىشود منافع، منحصر به موجود داراى شعورى است که قابلیت استفاده از زبان و افکار پیچیده، خودآگاهى، آگاهى از حیات و روبهرو شدن با مرگ را داشته باشد. در این صورت، حیوانات نیز صاحب حق نخواهند بود
ملاحظه مىشود که پذیرش هر نظریهاى درباره معناى حق، تأثیر مستقیمى بر تعیین دقیق مالکان آن دارد. بر پایه نظریه پذیرفته شده، حقْ امتیازى است که براى صاحب حق اثبات مىشود و فرض هیچگونه شرطى درباره صاحب حق، ضرورتى ندارد. از اینرو، حقها منحصر به موجودى ویژه نیست و مىتوان آنها را به موجودات گوناگون نسبت داد
در نگاهى کلى، مىتوان حق را از جهت مالکان آن به دو دسته حقاللّه و حق غیرخدا تقسیم کرد. حقوق غیرخدا ـ برخى از آنها که در عالم ماده فرض مىشوند ـ نیز به حقوق انسانها، حقوق حیوانات، حقوق گیاهان و حقوق جمادات تقسیمپذیر است.9 در اندیشه اسلامى، حقوق همه موجودات به رسمیت شناخته شده است. از اینرو، بنابر ترتیب مزبور، برخى از حقوق مالکان آنها را بیان مىکنیم
الف) حقاللّه
در اندیشه اسلامى درباره حق خداوند تأکیدهاى فراوانى شده است. قرآن کریم رعایت حق خداوند و اعطاى آن را از مردم مىخواهد.10 حضرت امیر علیهالسلام11 و امام سجّاد علیهالسلام12 حقوق خداوند را بیان، و تأکید کردهاند که ریشه هر حقى، حق خداوند است و حق اکبر خداوند بر بندگان این است که او را بپرستند و برایش شریک قایل نشوند. البته حقوق خداوند به تکوینى و اعتبارى تقسیم مىشود؛ یعنى خداوند بلندمرتبه هم داراى حقوق تکوینى است و هم حقوق اعتبارى
خداوند چون آفریدگار و مالک ماسواى خویش است، حق تصرف در آنها را دارد؛ حقى که تکوینى است. همچنین خداوند حق جعل حقوق را دارد و این حق منحصر به اوست. او حقوق را جهت استکمال انسانها برایشان اعتبار مىکند. حق جعل و اعتبار حقوق که خداوند داراى آن است، نه حقى اعتبارى، بلکه حقى تکوینى و ذاتى ـ یعنى ذاتى باب برهان ـ است. به دیگر سخن، اتصاف ذات خداوند به این حق، نیازمند هیچ واسطهاى نیست؛ زیرا در غیر این صورت تسلسل لازم خواهد آمد. وجه تسلسل این است که مىتوان پرسید این حق را چه کسى براى خداوند اعتبار کرده است؟ روشن است که هیچ موجودى جز خداوند حق جعل حق براى او را ندارد؛ و باید پذیرفت که حق جعل حقوق را، که براى خداوند ثابت است، خداوند براى خود اعتبار کرده است. آنگاه این پرسش مطرح مىشود که آیا خداوند حق داشته است که براى خود حق جعل حقوق را اعتبار کند. آن حق، اعتبارى است یا تکوینى؟ اگر آن حق نیز اعتبارى باشد، پرسش مزبور تکرار شده، تا بىنهایت ادامه خواهد داشت. از اینرو در میان حقوق خداوند باید به حقى برسیم که تکوینى است نه اعتبارى. خداوند به سبب اینکه آفریدگار و مالک ماسواى خویش است، حق ولایت و تصرف بر آنها و جعل حقوق و تکالیف برایشان دارد؛ حقى که غیراعتبارى و تکوینى است
اما این ابهام هست که آیا مىتوان براى خداوند حق اعتبارى فرض کرد. به عبارت دیگر، با توجه به معناى اعتبار ـ که عبارت است از اعطاى حد امرى حقیقى در مقام فرض به شىء دیگرى که آن امر حقیقى را نداردـ13 پرسش این است که خداوند چه چیزى را ندارد که براى خود اعتبار کند و در مقام فرض و اعتبار به خود بدهد؟ آیه 141 سوره «انعام» که مىفرماید در وقت درو و برداشت، حق خداوند را بدهید، (براى نمونه مقدار مشخصى گندم را باید به فقرا یا افراد دیگر بدهید)، این حق، اعتبارى است، نه تکوینى؛ زیرا اختصاصات و امتیازات تکوینى خداوند امورى نیستند که قابل اعطا از سوى انسانها باشند. امّا آیا مىتوان براى خداوند حق اعتبارى مزبور را فرض کرد؟ آیا اختصاص آن مقدار گندم به خداوند، امرى تکوینى نیست؟ به دیگر سخن، آیا اختصاص معلول به علت، امرى تکوینى نیست؟ اگر تکوینى است، اعتبار در اینجا چه معنایى مىتواند داشته باشد؟ هنگامى خداوند به صورت تکوینى امرى را واجد است، جایى براى اعتبار باقى نمىماند. آیا چنین اعتبارى لغو نیست؟

غیرآرشیویها
-
مقاله بررسی عوامل موثر بر روی کارایی کلکتورهای خورشیدی مشبک تحت
مقاله تغییرات شاخصهای تنسنجی و لیپیدهای سرم بر حسب نمایهی تودهی
مقاله رایگان مختصری از فعالیت صندوق ضمانت صادرات تحت word
مقاله میراکردن نواسانات بین ناحیه ای با استفاده از سیگنال محلی د
مقاله Classification of damage modes in composites by using prin
مقاله استفاده از رویکرد تلفیقی تحلیل سلسله مراتبی و تاپسیس در مک
[عناوین آرشیوشده]