دانلود پروژه مقاله حکم ناپذیرى وجود در word
دوشنبه 95/4/21 3:39 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله حکم ناپذیرى وجود در word دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله حکم ناپذیرى وجود در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله حکم ناپذیرى وجود در word
چکیده
آیا فلسفه اولى از هستى سخن مىگوید؟
حکم ناپذیرى هستى
خلاصه سخن و نتیجه گیرى
چیستى موضوع فلسفه اولى
برهان نفى کثرت از وجود
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله حکم ناپذیرى وجود در word
ـ نهجالبلاغه، قم، هجرت، 1414ق
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375
ـ ارسطو، مابعدالطبیعه، ترجمه محمدحسن لطفى، تهران، طرح نو، 1378
ـ سهروردى، شهابالدین، مجموعه مصنّفات، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1375
ـ قونوى، صدرالدین، رساله النصوص، مقدّمه نصراللّه پورجوادى، بىجا، بىنا، 1362
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث، 1981م
چکیده
بنابر دیدگاههاى فلسفى رایج، موضوع فلسفه اولى عبارت است از «وجود مطلق» یا «موجود از آن جهت که موجود است»؛ ولى روشن است که درستى این سخن، مشروط است به اینکه وجود، حکمپذیر باشد؛ یعنى اتصافش به برخى احکام و اوصاف، ممکن باشد. ادعاى این مقاله آن است که در وجود، چنین شرطى امکان تحقق ندارد. بنابراین وجود، حکمناپذیر است و ممکن نیست که «وجود مطلق» یا «موجود از آن جهت که موجود است» موضوع فلسفه باشد
کلیدواژهها: موضوع فلسفه، وجود مطلق، موجود از آن جهت که موجود است، احکام وجود، امور عامه، وصف و موصوف، وحدت وجود، حکمناپذیرى
آیا فلسفه اولى از هستى سخن مىگوید؟
نخستین پرسشى که مىتوان درباره فلسفه اولى مطرح کرد، این است که فلسفه اولى درباره چه سخن مىگوید، و احکام و اوصاف چه موضوعى را بیان مىکند. پاسخ فلاسفه مشّاء،1 اشراق2 و متعالى3 به پرسش مزبور، این است که فلسفه اولى درباره «وجود مطلق» یا «موجود از آن جهت که موجود است» سخن مىگوید و احکام و اوصاف چنین موضوعى را بیان مىکند؛ اما درستى چنین پاسخى وابسته به این است که وجود یا موجودى که این فلاسفه آن را به منزله موضوع فلسفه پذیرفتهاند، حکمپذیر، و اتصافش به برخى احکام و اوصاف، شدنى و ممکن باشد؛ زیرا در غیر این صورت، براى فیلسوف و فلسفه، مجالى باقى نیست که سخن از احکام و اوصاف وجود بگوید
با توجه به آثار بزرگان هر سه مشرب فلسفى پیشین، روشن مىشود که آنها بدون هیچ استدلالى، حکمپذیرى وجود یا موجود، و امکان اتصافش را به برخى اوصاف و احکام، امرى مسلم و قطعىالصدق پنداشتهاند. به عکس، از آثار عرفانى فهمیده مىشود که عرفا، ثبوت هرگونه وصف و حکمى را براى وجود مطلق، نفى و انکار مىکنند، و مىگویند وجود، از آن جهت که وجود است، هیچ اسم و رسمى ندارد و متصف به هیچ وصفى نیست
با وجود چنین اختلافى بین بزرگان فلسفه و عرفان نمىتوان بدون تحقیق و بررسى، از دستهاى جانبدارى کرد؛ بلکه باید با اقامه برهان روشن شود که آیا وجود، حکمپذیر است یا نه و آیا امکان اتصاف به وصفى را دارد یا نه. اگر وجود، حکمپذیر باشد، مىتوان آن را موضوع فلسفه اولى قرار داد و راهى را رفت که فلاسفه مشّایى، اشراقى یا متعالى رفتهاند، و اگر حکمپذیر نباشد، نمىتوان آن را موضوع فلسفه ساخت، و باید موضوع دیگرى را براى فلسفه ارائه کرد و این بدان معناست که فلسفه اولى را باید از نو ساخت؛ زیرا به دنبال تبدیل موضوع فلسفه، محمولات و خودِ گزارههاى فلسفى، تغییرى بنیادین مىیابند و بسیارى از دعاوى فلسفى باید به گونهاى دیگر طرح، تحلیل و اثبات شوند؛ و اینجاست که باید گامهاى نوینى در فلسفه برین برداشته شود
حکمناپذیرى هستى
به نظر ما «وجود مطلق» یا «موجود از آن جهت که موجود است» به هیچ وجه حکمپذیر نیست، و امکان ندارد متصف به وصفى شود. از اینرو، چنین وجودى نمىتواند موضوع فلسفه باشد و ممکن نیست در گزارههاى فلسفى، چنین موضوعى متعلَق احکام فلسفى قرار گیرد. این ادعا با براهین زیر قابل اثبات است
برهان اول: اگر «وجود مطلق» واقعا وصفى داشته باشد، لازم مىآید وصف آن، نه موجود باشد و نه معدوم؛ و این، ارتفاع نقیضین، و محال است. پس وصف داشتن «وجود مطلق» نیز محال است
توضیح اینکه اوصاف و احکامى که گفته مىشود بر «وجود مطلق» یا بر «موجود از آن جهت که موجود است» حمل مىشوند، اگر هریک لابشرط از هر شرط و قیدى فرض شود، چنین وصفى یا موجود است یا معدوم؛ زیرا ارتفاع نقیضین آشکارا باطل است. بنابراین هر وصفى از این اوصاف و احکام، بدون اینکه مشروط به شرطى و مقیّد به قیدى باشد، یا موجود است یا معدوم. احتمال نخست باطل است؛ زیرا اگر چنین وصفى موجود باشد، باید واجبالوجود بالذات نیز باشد؛ چون از سویى آن وصف بنابر فرض، موجود است، و از سویى دیگر و باز بنابر فرض، این موجود در موجودیتش هیچ شرط و قیدى ندارد و روشن است که چنین موجودى، واجبالوجود است. اما واجبالوجود بودن این اوصاف باطل است؛ زیرا هر وصفى، متکى به موصوف، و در موجودیتش، وابسته به موضوع خود است و بنابراین نمىتواند واجبالوجود باشد. پس احتمال نخست، یعنى موجود بودن چنین اوصافى، باطل است
احتمال دوم که چنین اوصاف و احکامى معدوماند، نیز باطل است؛ زیرا چنین اوصاف و احکام معدومى، حتما ممتنعالوجود بالذات نیز هستند؛ چون این اوصاف از سویى معدوماند و از سویى دیگر، بنابر فرض، در معدوم بودن مشروط به هیچ قید و شرطى نیستند، و روشن است معدومى که در معدومیتش وابسته به هیچ قید و شرطى نباشد، معدوم بالذات است، و معدوم بالذات، ممتنعالوجود بالذات است. بنابراین در این فرض، همه آن چیزهایى که ادعا مىشود از اوصاف و احکام «وجود مطلق» یا «موجود از آن جهت که موجود است» هستند، ممتنعالوجود بالذاتاند. روشن است که ممتنعات ذاتى نمىتوانند بر وجود یا موجود حمل شوند، و ممکن نیست، اوصاف هستى باشند؛ حال آنکه بنابر فرض اینها اوصاف و احکام وجود یا موجودند. این خلف است؛ پس «وجود مطلق» یا «موجود از آن جهت که موجود است» هیچ وصف و اسم و رسمى ندارد
اشکال: ممکن است گفته شود که بطلان احتمال اول، قطعى و یقینى نیست؛ زیرا درستى این گزاره که «واجبالوجود بودن وصف، ناممکن است» مسلم نیست؛ چون مىتوان وصفى داشت که قائم و متکى به موصوف نباشد؛ مانند صفاتى که عین ذات موصوفاند، نه زاید بر آن. اینگونه اوصاف، اتکایى به موصوف ندارند، تا با واجبالوجود بودنشان ناسازگارى داشته باشند. شاید اوصاف «وجود مطلق» یا «موجود از آن جهت که موجود است» نیز اینگونه باشند؛ پس بطلان احتمال نخست قطعى و یقینى نیست؛ و بنابراین برهان ناتمام است
پاسخ: این اشکال پذیرفته نیست؛ زیرا وصف حقیقى و موصوفش، در خارج عینیت و اتحاد صددرصد ندارند؛ بلکه بین آن دو، گونهاى مغایرت واقعى برقرار است؛ زیرا اگر بین مطابَق خارجى وصف، و مطابَق خارجى موصوف، هیچ تفاوتى نباشد، ترجح بلامرجح لازم مىآید؛ زیرا اینکه در خارج، وحدت براى نمونه، وصف «وجود مطلق» شده، نه بر عکس، ترجحى بدون مرجح است؛ چون فرض این است که بین وصف و موضوع هیچ تفاوتى نیست، و ترجح بدون مرجح، محال است. پس وصف بودن وصف، و موصوف بودن موصوف در خارج، ملازم با نوعى تغایر واقعى بین موصوف و وصف است و گواه است بر مغایرت آنها «لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَه»5 وگرنه ترجح بلامرجح لازم مىآید
با اثبات مغایرت واقعى وصف و موصوف، مىگوییم اگر مغایرت وصف با موصوف به گونهاى باشد که وصف، ذاتى مستقل داشته باشد و بر موصوفش متکى نباشد، لازم مىآید که وصف مفروض، وجود لنفسه داشته باشد و در این صورت، وصف، از احوال و اوصاف موصوفش نخواهد بود که این خلاف فرض است. بنابراین باید وصف حقیقى، متکى به موصوف باشد، و این اتکا و وابستگى به موصوف، با واجبالوجود بودن آن سازگار نیست
از اینجا فهمیده مىشود ریشه امتناع تحقق وصف براى «وجود مطلق» این است که تحقق وصف براى چیزى، ملازم است با تحقق نوعى مغایرت واقعى بین آن و موصوفش. اما وقوع چنین مغایرتى بین «وجود مطلق» و وصف مفروضش محال است؛ زیرا بنابر بیانى که گذشت، این وصفِ مغایر با «وجود مطلق»، یا باید واجبالوجود بالذات باشد، یا ممتنعالوجود بالذات؛ اگر واجبالوجود باشد، با متکى بودنش به موصوف سازگار نیست؛ و اگر ممتنعالوجود باشد، با موصوفش که عین واقعیت و موجودیت است، امکان اتحاد مصداقى ندارد
برهان دوم: اگر «وجود مطلق» واقعا وصفى داشته باشد، لازم مىآید وصف او نه «وجود ناب» باشد و نه نقیض «وجود ناب»؛ و این، ارتفاع نقیضین، و محال است؛ پس وصف داشتن «وجود مطلق» نیز محال است

دانلود پروژه مقاله اعتباریّت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیّت د
دوشنبه 95/4/21 3:39 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله اعتباریّت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیّت در word دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله اعتباریّت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیّت در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله اعتباریّت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیّت در word
چکیده
مقدمه
1 اقسام حیثیات
2 اقسام حیثیات تقییدی4
3 اقسام اطلاق موجود
پىنوشتها
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله اعتباریّت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیّت در word
ـ طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، (قم، اسماعیلیان، 1339ه.) چاپ سوم؛
ـ ـــــــــــ، نهایه الحکمه، (قم، موسسهالنشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، 1362)؛
ـ ـــــــــــ، توحید علمی و عینی، (مشهد، انتشارات علامه طباطبائی، 1417ه.)، چاپ دوم؛
ـ مصباح، محمدتقی، تعلیقه علی نهایهالحکمه، (تهران، الزهرا، 1405ه.ق)؛
ـ ـــــــــــ، آموزش فلسفه، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1379)؛
ـ ملاصدرا، اسفار، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1383ه.)؛
ـ ـــــــــــ، رساله زاد المسافر، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1359)؛
ـ ـــــــــــ، المسائل القدسیه، رسائل فلسفی، با تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلالالدین آشتیانی، (مشهد، دانشگاه مشهد، 1352ه.)؛
ـ ـــــــــــ، شواهد الربوبیه، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360)، چاپ دوم؛
ـ ـــــــــــ، مفاتیح الغیب، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363)؛
ـ ـــــــــــ، رساله اتحاد العاقل و المعقول (مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین)، (تهران، حکمت، 1375)؛
ـ ـــــــــــ، رساله جعل الوجود (مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین)، (تهران، حکمت، 1375)؛
ـ ـــــــــــ، المظاهر الالهیه، (قم، دفتر تبلیغات، 1377)، چاپ دوم؛
ـ ـــــــــــ، تعلیقات حکمت الاشراق، (چاپ سنگی)؛
ـ ـــــــــــ، تعلیقه بر شفا، (چاپ سنگی)؛
ـ ـــــــــــ، مشاعر، (اصفهان، مهدوی)؛
چکیده
تفسیر اعتباریّت ماهیت در نظر همه کسانی که قایل به اصالت وجود هستند، از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ زیرا در این تفاسیر، فاصلهای از عینیت ماهیات با وجودات خاص خود تا سراب کلی بودن ماهیات وجود دارد و میتوان به سه تفسیر رسید که در هر تفسیر نیز دو تبیین جزئیتر وجود دارند و حاصل آنها شش تفسیر برای اعتباریّت ماهیت قابل طرح و بررسی است
1 ماهیت عین وجود است؛ همچون صفات حق که عین ذات حقّند، و ماهیت با این اتحاد با وجود، به عین وجود موجود میشود و ثبوت تحلیلی پیدا میکند
2 ماهیت عین وجود است؛ همچون صفات حق، ولی با این اتحاد همچون وجود موجود نمیشود، بلکه فقط موجود حقیقتا بدان متصف میشود
3 ماهیت حدّ وجود است و همچون سطحوحجم، که نحوه وجودجوهرند، نحوهثبوتیوجود است
4 ماهیت حدّ وجود است و همچون نقطه، که عدماست، هیچ نحو ثبوتی ندارد و صرفا جنبه عدمی دارد
5 ماهیت سراب است، ولی سرابی که ساخته محض ذهن باشد نیست، بلکه از تعامل ذهن و نحوه موجودات حاصل میآید
6 ماهیت سراب محض و ساخته صد درصد ذهن است و هیچ اثر و جای پایی در خارج ندارد
کلید واژهها
اعتباریّت ماهیت، اطلاق وجود و موجود، حیث تقییدی، عینیت ماهیت، حدّیت ماهیت، سرابیّت ماهیت
مقدمه
از اصول محوری فلسفه ملاصدرا اصالت وجود و اعتباریت ماهیت است. اندیشمندان بسیاری این نظریّه را پذیرفته و آن را شرح و بسط دادهاند، ولی با دقت در کلمات ملاصدرا و تابعین به نظر میرسد که اعتباریت معنایی واحد ندارد و دست کم سه معنای کاملا متفاوت از آن به ذهن میرسد؛ معناهایی که حتی طرفدار نیز دارند. توضیح این مطلب نیازمند بیان سه مقدّمه است
ـ اقسام حیثیات (تقییدی، تعلیلی و اطلاقی)؛
ـ اقسام حیثیات تقییدی (نفادی، اندماجی، شأنی و سرابی)؛
ـ اقسام اطلاق موجود بر شیء
1 اقسام حیثیات
حیث تعلیلی. در این حیث، حکمی بر موضوعی حمل میشود و موضوع به واسطه غیر بدان متصف میگردد؛ مانند «المعلول موجود بالعله.» یعنی معلول به واسطه وجود علت موجود است. در اینجا دو موجودیت و دو وجود مطرح است: وجودی برای علت و وجودی برای معلول، ولی وجود معلول به واسطه وجود علت است و متعلق به وجود او است
حیث تقییدی. در این حیث، حکمی بر موضوعی حمل میشود و موضوع بدان متصف میگردد، ولی حکم اولا و بالذات از آنِ او نیست، بلکه حکم واقعی از آنِ چیزی است که با او همراه است؛ مانند «الوحده موجوده بالوجود.» در اینجا «موجودیت» بر وحدت حمل شده است، ولی وجود و موجودیت حقیقتا و بالذات از آنِ وجود و موصوف وحدت است و وحدت به برکت منشأ انتزاع خود که وجود است به صفت موجودیت متصف میشود و وجودی زائد بر وجود موضوع و منشأ انتزاع خود ندارد و اسناد وجود به آن، به یک معنا مجازی است
حیث اطلاقی. در این حیث حکمی بر موضوعی حمل میشود بدون واسطه؛ نه واسطه تعلیلی و نه واسطه تقییدی؛ مانند «الله موجود.» که وجود حق تعالی نه نیاز به حیث تعلیلی دارد و نه نیاز به حیث تقییدی
با توجه به حیثیات مذکور، همه کسانی که ماهیت را اعتباری و وجود را اصیل میدانند، وجود را حیث تقییدی ماهیت میشمارند؛ یعنی برای وجود و ماهیت دو موجودیت قائل نیستند و گرنه اصالت برای هر دو مطرح میشد، بلکه مدعا این است که «الوجود موجود حقیقتا و الماهیه موجوده بالوجود.» یعنی تحقق اولا و بالذات از آنِ وجود است و ثانیا و بالعرض به ماهیت نسبت داده میشود. البته اسناد وجود به ماهیت به یک معنا مجازی و به یک معنا حقیقی است که در مقدمه سوم توضیح آن خواهد آمد
2 اقسام حیثیات تقییدی
حیث تقییدی نیز بر چهار قسم است
ـ حیث نفادی؛
ـ حیث اندماجی؛
ـ حیث شأنی؛
ـ حیث سرابی
حیث نفادی. وقتی میگویند «السطح موجود بالجسم،» روشن است که «سطح» وجودی زائد بر «جسم» ندارد. «جسم» حیث تقییدی او است. از طرف دیگر «سطح» طرف و نفاد و حدّ جسم است؛ یعنی از جایی انتراع میشود که جسم به پایان رسیده باشد، به گونهای که اگر یک جسم نامتناهی محقق شود، سطح بالفعل نخواهد داشت و یا خط که نفاد سطح است
حیث اندماجی. وقتی میگویند «اللّه تبارک و تعالی عالم،» وجود و ذات حق تعالی حیث تقییدی صفات او است؛ یعنی صفات حق تعالی وجودی زائد بر ذات حق ندارند، بلکه به عین ذات حق موجودند. امّا صفات حق همچون سطح، نفاد و حدّ وجود حق نیستند، بلکه منطبق بر کل ذات حق هستند و میتوان گفت «الله علمٌ کله،» و به تعبیر دیگر، صفات حق مندمج با ذات حقّاند. از اینرو، بهتر است به جای آنکه بگوییم: «الله عالمٌ و قادرٌ و حی،» بگوییم: «اللّه علمٌ و قدرهٌ و حیاتٌ»
حیث شأنی. ملاصدرا در باب نفس و قوای نفس معتقد به عینیت است؛ یعنی قوای نفس را عین نفس میداند و نفس را حیث تقییدی قوای آن میشمارد و وجودی زائد بر نفس در قوا نمیپذیرد، بلکه قوا را مراتب و شئون نفس میداند؛ یعنی نفس در یک مرتبه عین عاقلیت و در یک مرتبه عین متخیله و در مرتبه دیگر عین قوه حاسه است و در آن مرتبهای که عاقله است، متخیله نیست و در مرتبهای که متخیله است، عاقله و حاسه نیست. پس همه قوای نفس عین نفساند و به وجود نفس موجودند و وجودی زائد بر نفس ندارند، ولی قوای نفس نه نفاد و حدّ نفس هستند و نه مندمج در آن، بلکه از مراتب و شئون نفساند
حیث سرابی. در این حیث نه تنها وصف، وجودی زائد بر موصوف ندارد، بلکه اتصاف موضوع به وصف نیز مجازی است. در حیث نفادی و اندماجی و شأنی، اتصاف حقیقی است. به عنوان مثال، وقتی میگویند: «الجسمٌ مسطحٌ،» این اتصاف حقیقی است هرچند سطح وجودی زائد بر جسم ندارد. اما در حیث سرابی وصف نه وجود زائد دارد و نه اتصاف حقیقی است
حال پرسشی مهم مطرح است که اعتباری بودن ماهیت با کدام یک از این حیثیات مقایسه میشود و قائلین به اعتباریّت ماهیت کدام یک از این حیثیات را بر آن منطبق میکنند؟ با رجوع به کلمات بزرگان حتی ملاصدر روشن میشود که همه آنان یکسان سخن نگفتهاند و حیثیات گوناگون را میتوان در کلمات آنان بازدید. برخی بزرگان، ماهیت را حیث نفادی و حدّی وجودی و برخی دیگر حیث اندماجی و گروهی نیز حیث سرابی قلمداد میکنند و در کلمات ملاصدرا نیز عبارات متناسب با هر سه حیثیت قابل فهم است گرچه یک حیثیت قابل ترجیح است
3 اقسام اطلاق موجود

دانلود پروژه مقاله تحلیل انتقادى اشکالات ملّارجبعلى تبریزى و قاض
دوشنبه 95/4/21 3:39 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله تحلیل انتقادى اشکالات ملّارجبعلى تبریزى و قاضى سعید قمى بر نظریه ملّاصدرا در باب حدوث جسمانى نفس در word دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله تحلیل انتقادى اشکالات ملّارجبعلى تبریزى و قاضى سعید قمى بر نظریه ملّاصدرا در باب حدوث جسمانى نفس در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله تحلیل انتقادى اشکالات ملّارجبعلى تبریزى و قاضى سعید قمى بر نظریه ملّاصدرا در باب حدوث جسمانى نفس در word
چکیده
مقدّمه
الف) ملّارجبعلى تبریزى
ارزیابى و نقد
ب) قاضى سعید قمى
ارزیابى و نقد
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله تحلیل انتقادى اشکالات ملّارجبعلى تبریزى و قاضى سعید قمى بر نظریه ملّاصدرا در باب حدوث جسمانى نفس در word
ـ افلوطین، اثولوجیا، تصحیح عبدالرحمان بدوى، قم، بیدار، 1413
ـ تبریزى، رجبعلى، الاصل الاصیل (اصول آصفیه)، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1386
ـ مفید قمى، سعید محمّدبن محمد (قاضى سعید قمى)، الطلائع و البوارق، در: الاربعینیات للکشف انوار القدسیات، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، الفوائد الرضویه (التعلیقه على الفوائد الرضویه)، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1375
ـ ـــــ ، تعلیقه اثولوجیا، مقدّمه سید جلالالدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1398ق
ـ ـــــ ، رساله الانوار القدسیه، در: الاربعینیات للکشف انوار القدسیات، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، رساله مرقاهالاسرار و معراجالانوار، در: الاربعینیات للکشف انوار القدسیات، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، شرح توحید صدوق، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1373
ـ ـــــ ، الاربعینیات للکشف انوار القدسیات، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، قم، مؤسسه مطبوعات دینى، 1382
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، آخوندى، 1383ق
ـ نصرآبادى، میرزا محمّدطاهر، تذکره نصرآبادى، تهران، اساطیر، 1378
چکیده
علمالنفس فلسفى ملّاصدرا مورد انتقاد ملّارجبعلى تبریزى و قاضى سعید قمى قرار گرفته است. به عقیده تبریزى، نفس یا از ابتدا نیازمند به مادّه است و یا نیازمند به مادّه نیست. اگر نیازمند مادّه بوده و جسمانیهالحدوث باشد، باید همواره مادّى بوده و هرگز نمىتواند مجرّد گردد، و اگر مادّى نیست، پس حدوثا و بقائا مجرّد بوده و شقّ سومى که بر اساس آن نفس در ابتداى حدوث مادّى بوده و سپس به مرحله تجرّد برسد، وجود ندارد. از نظر نویسنده مقاله، مخالفت تبریزى با نظریه ملّاصدرا ناشى از عدم فهم دقیق اصول حکمت متعالیه است
قاضى سعید در نقد مبانى نظریه حدوث جسمانى نفس گرفتار تهافت است. وى از یک طرف، از اتحاد عاقل با معقول، اتحاد خیال با متخیّل، و اتحاد حاس با محسوس سخن گفته و از سوى دیگر، اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهرى را انکار کرده است. اغلب دلایل وى در نقد مبانى و اصول نظریه حدوث جسمانى نفس خطابى است
کلیدواژهها: ملّارجبعلى تبریزى، قاضى سعید قمى، ملّاصدرا، نفس، منتقدان
مقدّمه
حکمت متعالیه از زمان پیدایش تاکنون، با فراز و فرودهاى بسیارى روبهرو شده است. در زمان خود ملّاصدرا، اندیشه هاى فلسفى او با موضعگیرىهاى متفاوتى از طرف متفکران و حکما مواجه شد: برخى به مخالفت جدّى با این فلسفه پرداختند و به نقد آن اقدام کردند؛ برخى دیگر با دفاع از این فلسفه، در مسیر گسترش آن اهتمام ورزیدند. در این میان، گروهى نیز بودند که در مقابل اندیشههاى فلسفى ملّاصدرا، هیچ موضعى از خود نشان ندادند؛ از جمله محمّدبن تاجالدین حسنبن محمّد اصفهانى (1062ـ1135ق)، مشهور به فاضل هندى، صاحب اثر فلسفى حکمت خاقانیه. یکى از نقدهاى مهم به فلسفه ملّاصدرا متوجه علمالنفس فلسفى اوست؛ گرچه این بخش در مقایسه با بخشهاى دیگر مثل اصالت وجود، اشتراک معنوى وجود، و; کمتر نظر منتقدان را به خود جلب کرده است، امّا عدهاى به این بخش از فلسفه ملّاصدرا نیز توجه کردهاند. در این مقاله، به تحلیل انتقادى اشکالات دو تن از مخالفان نظریه حدوث جسمانى نفس خواهیم پرداخت
الف) ملّارجبعلى تبریزى
ملّارجبعلى تبریزى از بزرگترین حکماى قرن یازده هجرى، و از معاصران ملّاصدراست. تاریخ تولّد او معلوم نیست؛ امّا در تبریز به دنیا آمده، و فقه را در بغداد و فلسفه را در اصفهان نزد میرفندرسکى تحصیل کرده است.1 البته گمان مىرود که نزد میرداماد نیز درس خوانده باشد. برخى از شاگردان او عبارتاند از: قاضى سعید قمى، علىقلى بن قرچغاى خان، ملّاعباس مولوى، امیر قوامالدین محمّد رازى، و پیرزاده. ملّارجبعلى زمانى که حدودا هشتاد سال داشته (به سال 1080ق)، در اصفهان از دنیا رفته و در تخت فولاد به خاک سپرده شده است.2 شایان ذکر است که بزرگترین و نیرومندترین جریان مخالف با اندیشههاى ملّاصدرا را ملّارجبعلى و شاگردان او تشکیل مىدهند. وى از مخالفان سرسخت نظریه «النفس جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقا» شمرده مىشود. بسیارى از شاگردان ملّارجبعلى نیز یا مخالف با اندیشه ملّاصدرا در خصوص مسئله حدوث جسمانى نفس بودهاند یا علاوه بر مخالفت، به نقد وى نیز مىپرداختهاند؛ گرچه جریان غالب را مخالفت با نظریه ملّاصدرا تشکیل مىدهد
ملّارجبعلى تبریزى تا سى سال بعد از ملّاصدرا زنده بوده است. در آن دوره، آثار و اندیشههاى ملّاصدرا ـ دستکم براى متفکرانى که در حوزه اصفهان فعالیت مىکردند ـ ناشناخته نبود. از ایرادات و انتقادات ملّارجبعلى تبریزى بر مباحث مختلف در حکمت متعالیه نیز معلوم مىشود که وى با ملّاصدرا و افکار او آشنا بوده است. گفتنى است که اینگونه نقدهاى ملّارجبعلى تبریزى، به طور همهجانبه، اصول فلسفه ملّاصدرا را به چالش کشیدهاند؛ ملّارجبعلى نه تنها نظریه حدوث جسمانى نفس را نمىپذیرد، بلکه پایههاى اساسى این نظریه را نیز نقد و نفى مىنماید. قاضى سعید قمى شاگرد نامدار وى نیز به پیروى از استادش به مخالفت با فلسفه ملّاصدرا پرداخته است؛ گرچه مخالفتهاى او با ملّاصدرا در حدّ استادش ملّارجبعلى تبریزى و به صراحت نقدهاى وى نبوده و گاهى در پذیرش و عدم پذیرش برخى از اصول ملّاصدرا سردرگم مىشده است، امّا در خصوص نظریه حدوث جسمانى نفس ـ آشکارا ـ با ملّاصدرا مخالفت مىنماید (مخالفت او بیشتر از طریق نقد و نفى اصول فلسفه ملّاصدراست)
مبحث نفس براى ملّارجبعلى بسیار مهم است. او نفس را اسم اعظم الهى مىداند و مىگوید: آدم حقیقى کسى است که علم به نفس دارد تا در پرتو آن همه اسما را بداند.3 ملّارجبعلى تبریزى مسئله اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت را که از مبانى نظریه حدوث جسمانى نفس شمرده مىشود، نمىپذیرد؛ زیرا ماهیت را اصیل و مجعول بالذّات مىداند.4 وى به انکار اصل حرکت جوهرى نیز مىپردازد
و لمّا طال الکلام فى الحرکه من غیر اراده منّا فیجب ان نضیف علیها ایضا بیان امتناع الحرکه فى الجوهر لانّه ایضا مسئله ضروریه نافقه جدا و قد ذهب الیها طائفه من الفضلاء مع ظهورها فى الاستحاله
ناگفته پیداست که مقصود ملّارجبعلى از «طائفه من الفضلا» همان ملّاصدراست. ملّارجبعلى دلیل عمده بر امتناع حرکت جوهرى را «عدم بقاى موضوع» مىداند، مسئلهاى که مهمترین دلیل مشّاییان براى ردّ حرکت جوهرى بوده و توسط برخى از شاگردان خود ملّاصدرا (مثل فیّاض لاهیجى و همچنین قاضى سعید) نیز تکرار شده است
ملّارجبعلى تبریزى علاوه بر ردّ این اصل مهمّ صدرایى، برخلاف نظر ملّاصدرا، به تشکیک در ماهیت و اشتراک لفظى وجود رأى مىدهد؛ او در دیگر مباحث فلسفى نیز با ملّاصدرا مخالفت مىکند. انکار این اصول ـ به ویژه اصل حرکت جوهرى، اصالت وجود، و تشکیک در وجود ـ ملّارجبعلى را واداشته است تا در مسئله نفس نیز از مخالفان و منتقدان ملّاصدرا باشد. وى در بحث تجرّد نفس، فصلى را با عنوان «فى فساد قول من زعم انّ النفس مادّیه الجوهر اولاً ثم تصیر مجرّده» آغاز کرده و در آن، به نقد ملّاصدرا پرداخته و گفته است: پیش از بحث در خصوص تجرّد نفس از مادّه، باید به فساد سخن کسى پرداخت که نفس را در ابتدا جوهر مادّى مىداند؛ جوهرى که پس از تحصیل برخى کمالات خاص، به مرحله تجرّد از مادّه نائل مىآید. رجبعلى تبریزى به دیگر حکما نیز ایراد مىگیرد و مىگوید که چرا آنان قبل از بطلان نظریه ملّاصدرا و نفى این احتمال که نفس در ابتداى حدوث جسمانى است، از تجرّد نفس بحث کردهاند؟ او توضیح مىدهد که: تنها اثبات تجرّد نفس براى ردّ این احتمال که نفس در ابتداى حدوث مادّى و جسمانى است، کافى نیست، زیرا همچنان این احتمال وجود دارد که کسى نفس را جوهر مجرّد بداند (و به بقاى آن نیز اعتقاد داشته باشد)؛ جوهرى مجرّد که از ابتداى حدوث مجرّد نبوده، بلکه در ادامه و براثر حرکت جوهرى مجرّد شده است. وى تأکید مىکند: هیچیک از دلایلى که بر تجرّد نفس اقامه شده، این احتمال را نفى نکردهاند. رجبعلى مىگوید: چون ملّاصدرا متوجه این نکته بوده است که دلایل تجرّد نفس با سخن او منافات ندارند، نفس را در آغاز جسمانى و در ادامه مجرّد دانسته است. بنابراین، لازم است که نخست نظریه ملّاصدرا باطل، و پس از آن بر تجرّد نفس استدلال شود تا تجرّد نفس به طور مطلق (یعنى هم در حدوث و هم در بقا) اثبات گردد.6 رجبعلى در ردّ نظریه ملّاصدرا، و دفع احتمال مذکور، چنین استدلال مىکند
ذات و جوهر نفس از دو حال خارج نیست: یا نیازمند به مادّه است یا نیازمند به مادّه نیست. احتمال دیگرى تصوّر نمىشود، زیرا قضیه دایر مدار بین نفى و اثبات بوده و بین اثبات و نفى واسطهاى وجود ندارد. اگر نفس نیازمند به مادّه باشد، در این صورت، احتیاج به مادّه جزء ذات و جوهر و هویّت آن بوده و هرگز نفس نمىتواند بىنیاز از مادّه بوده و در نتیجه مجرّد باشد؛ زیرا ذاتى یک شىء را نمىتوان از آن گرفت، وگرنه انقلاب در ذات پیش مىآید و اگر ذات و جوهر نفس نیازمند به بدن نباشد، در این صورت، حلول نفس در مادّه از ابتدا محال است؛ زیرا اگر نفس حالّ در اجسام و مواد باشد، باید همراه با اجسام حرکت کند، چنانکه شأن صور حالّ در مادّه مثل صور نوعیه اینگونه است. وقتى که نفس همراه با اجسام متحرّک حرکت کرد، لازم مىآید که محرّک و متحرّک واحد باشند، چون محرّک اجسام نفس است؛ لذا متحرّک محرّکى غیر از خود نمىتواند داشته باشد و این محال است. بنابراین، نفس از ابتدا مجرّد است

دانلود پروژه مقاله براهین ابطال تناسخ در حکمت متعالیه در بوته نق
دوشنبه 95/4/21 3:39 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله براهین ابطال تناسخ در حکمت متعالیه در بوته نقد در word دارای 51 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله براهین ابطال تناسخ در حکمت متعالیه در بوته نقد در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله براهین ابطال تناسخ در حکمت متعالیه در بوته نقد در word
چکیده
مقدّمه
معنای «تناسخ»
1 تناسخ انسانهای کامل
2 تناسخ انسانهای متوسط
3 تناسخ انسانهای پست
الف. تناسخ نزولی
1) نسخ
2) مسخ
3) فسخ
4) رسخ
ب. تناسخ صعودی
براهین عام ابطال تناسخ
الف. طرح قضیه فصلی برای تجرّد یا عدم تجرّد نفسِ تناسخ یافته
ب. اقسام فرضهای انتقال نفس
ج. تعطیل آنی نفس
د. تجرّد نفس
مبانی فلسفی نادرست تناسخ
1 انحصار عوالم در دو جهان مادی و عقلی
2 تبعیت نفس از بدن
3 امتناع تجرّد نفس
4 فرق معاد با تناسخ
5 احتمال زیادت و نقصان
تناسخ عرفانی
نتیجه
••• منابع
پی نوشت
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله براهین ابطال تناسخ در حکمت متعالیه در بوته نقد در word
ـ ابن ترکه، صائنالدین، تمهید القواعد، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، الف لام میم، 1381
ـ ابنسینا، الالهیّات من کتاب الشفا، قم، مکتبه آیهاللّه مرعشی نجفی، 1404
ـ ابن عربی، الفتوحات المکّیه، بیروت، دار صادر، بیتا، (دوره چهارده جلدی)، ج 1
ـ ـــــ ، الفتوحات المکّیه، تحقیق عثمان یحیی، قاهره، المکتبه العربیه، 1395، (دوره چهارده جلدی)، ج 3
ـ المتقی الهندی، علیبن حسامالدین، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1409، (دوره شانزده جلدی)، ج 16
ـ امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406، ج 3
ـ امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397، ط. الرابعه، ج 2و3
ـ ایجی، عضدالدین، المواقف، تحقیق عبدالرحمان عمیره، بیروت، دارالجیل، 1417، ج 2
ـ بالیزاده، مصطفی، شرح فصوص الحکم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422
ـ بحرانی، ابنمیثم، قواعد المرام فی علمالکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشی نجفی،1406، چ دوم
ـ بغدادی، ابوالبرکات، الکتاب المعتبر فی الحکمه، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1373، چ دوم
ـ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، پاکستان، دارالمعارف النعمانیه، 1401، ج 1و2
ـ جرجانی، علیبن محمّد، شرح المواقف ایجی، مصر، السعاده، 1335ق، (دوره هشت جلدی)
ـ حسنزاده آملی، حسن، تصحیح رساله فی القطب و المنطقه لصدرالمتألّهین الشیرازی، تهران، سازمان چاپو انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378
ـ ـــــ ، تعلیقات شرح المنظومه، تهران، ناب، 1422، ج 4و5
ـ ـــــ ، دروس معرفه الوقت و القبله، قم، بوستان کتاب، 1425
ـ ـــــ ، ممدّ الهمم فی شرح فصوص الحکم، قم، رجاء، 1365
ـ حلّی، جمالالدین حسن، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، تحقیق سیدابراهیم موسوی زنجانی، قم،شکوری، 1373، چ چهارم
ـ دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، ترجمه عبّاس زریاب، تهران، علمی و فرهنگی، 1376، چ سیزدهم
ـ سبحانی، جعفر، ارشاد العقول الی مباحث الاصول، قم، مؤسسه الامام الصادق علیهالسلام، 1426، ج 1
ـ ـــــ ، العقیده الاسلامیه علی ضوء مدرسه اهلالبیت علیهمالسلام، قم، مؤسسه الامام الصادق علیهالسلام، 1419
ـ سبزواری، ملّاهادی، اسرار الحکم، تصحیح ابوالحسن شعرانی، تهران، اسلامیه، بیتا
ـ ـــــ ، شرح المنظومه، تصحیح حسن حسنزاده آملی و تحقیق مسعود طالبی، تهران، ناب، 1422، ج 1و4 و5
ـ سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن و سیدحسین نصر، تهران،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373، چ دوم، ج 1و 2
ـ شیرازی، قطبالدین، شرح حکمهالاشراق قم، بیدار، بیتا
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرّسین، 1417، چ پنجم، ج 8
ـ طبرسی، امینالاسلام، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق لجنه من العلماء، بیروت، مؤسسه الاعلمیللمطبوعات، 1415، ج 10
ـ طوسی، خواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب،1426، ج 2و3
ـ فخرالدین رازی، المطالب العالیه من العلم الالهی، تحقیق احمد حجازی السقاء، بیروت، دارالکتاب العربی،1987
ـ ـــــ ، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420، ط. الثالثه، ج 1 و 26
ـ فخری، ماجد، تاریخ الفلسفه الیونانیه (بیجا، بینا، بیتا)
ـ فناری، محمّدبن حمزه، مصباح الانس، تصحیح محمّد خواجوی، تهران، مولی، 1374
ـ قربانی، رحیم، «براهین توحید در فلسفه ملّاصدرا»، معرفت فلسفی 13 (پاییز 1385)، 53ـ83
ـ قلقشندی، شهابالدین، صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیتا، (دوره پانزدهجلدی)، ج 13
ـ قونوی، صدرالدین، النفحات الالهیّه، تصحیح محمّد خواجوی، تهران، مولی، 1375
ـ قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1375
ـ کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم بیدار، 1370، چ چهارم
ـ کلینی، محمّدبنیعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، چ چهارم، ج 1
ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404، ج 4 و 6
ـ مسعودی، محمّدبن مسعود، جهان دانش، تصحیح جلیل اخوان زنجانی، تهران، میراث مکتوب، 1382
ـ مفید، محمّدبن محمّد، تصحیح اعتقادات الامامیه، تحقیق و تصحیح حسین درگاهی، بیروت دارالمفیدللطباعه و النشر والتوزیع، 1414، چ دوم
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، 1382، چ سوم
ـ ـــــ ، المبدأ والمعاد، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، 1380
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، قم، مصطفوی، 1368، (دوره نه جلدی)
ملکی تبریزی، میرزا جوادآقا، أسرار الصلاه، تهران، پیام آزادی، 1378، چ هشتم
ـ نسفی، عبدالعزیز، کشف الحقایق، به اهتمام احمد مهدوی دامغانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، 1342
ـ نویری، شهاب الدین، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، 1423، (دوره سی وسه جلدی)، ج 22
چکیده
انتقال ارواح از بدنهای مادی به بدنهای مادی دیگر به هنگام مرگ، که «تناسخ» نامیده میشود، ازسوی برخی از اندیشمندان مطرح شده است تا مسئله کمال نفس انسانی را توجیه کنند. این توجیهدلایل گوناگونی داشته است و خاستگاهها و نتایج متفاوتی دارد که نوشتار حاضر به بررسی برخی ازجنبههای آن میپردازد. این مقاله پس از تعریف «تناسخ»، به ذکر اقسام آن میپردازد و تناسخ روحانسانهای تکاملیافته، روح انسانهای متوسط و روح انسانهای پست را بر اساس مبانی «حکمت متعالیه» به نقد و بحث گذاشته است. ملّاصدرا براهین ابطال تناسخ را، که توسط گذشتگان ارائهشدهاند، ناقص و در برخی موارد، نادرست دانسته و به این دلیل، استدلالهای ویژهای را بر پایهفلسفه خودش مطرح کرده است. این در حالی است که برخی از براهین خود ملّاصدرا نیز به دلیلابتنای آنها بر طبیعیات قدیم، نادرست مینماید. با توجه به بررسیهای این نوشتار، موارد درست ونادرست تناسخ، وضوح بیشتری مییابند
کلیدواژهها: تناسخ، نفس، بدن، عوالم، انتقال، تکامل، تطوّر، تحوّل
مقدّمه
مسئله «تناسخ» از دیرباز مورد بحث و بررسی و اعتقاد برخی از دانشمندان، حکما و متکلّمانبوده و بسیاری از علمای اسلامی و غیراسلامی به نقد و ردّ آن پرداختهاند. از اینرو،اختلافنظرها و مباحث فراوانی در باب تناسخ پدید آمده است. همه این اختلافات از اختلافدر مبانی هستیشناختی در باب مخلوقات (از لحاظ مراتب خلقت و رابطه موجودات بایکدیگر)، به ویژه نفس انسانی، ناشی شده است. عدهای بر اساس مبانی فلسفی خود، قایل بهتناسخ شدهاند و دیگران با مبانی متفاوت به ردّ آن پرداختهاند. برای روشن شدن این مسئله، بهتراست از موضع فلسفی قایلان به تناسخ شروع کنیم و سپس به نقد و بررسی مسائل مربوط بدانبپردازیم. آنچه موجب تصویر بهتر مسئله میشود این است که اقسام مطرح شده در این باب بهنقد کشیده و نقدها و استدلالهای ملّاصدرا در ذیل این بررسی، ارائه شود
معنای «تناسخ»
«تناسخ» در بیان کسانی که بدان قایلند، عبارت است از: انتقال نفس از بدنی عنصری یا طبیعی بهبدنی غیر اوّلی.[130] روشن است که این تعریف فقط تناسخ در روح انسانی را شامل نمیشود،بلکه روح سایر حیوانات و حتی گیاهان را هم شامل میشود. از اینرو، تعریف مزبور نظر کسانیاست که هر نوع تناسخی را ممکن و قابل قبول میدانند
اما کسانی که تناسخ را فقط در دایره روح انسانی پذیرفتهاند آن را اینگونه تعریف کردهاند:انتقال نفس انسانی، که مبدأ پیدایش صورت یک انسان خاص مثل «زید» بوده (پس از مردنزید)، به بدن انسان دیگری به عنوان مبدأ پیدایش آن انسان دوم.[131] با توجه به این دو تعریف، باید گفت: همه قایلان، تناسخ قسم دوم را قبول دارند، ولی بر سر قسم نخست اختلاف است؛یعنی انتقال روح انسانی به بدن انسان دیگر برای همه آنها مقبول و مسلّم است،[132] اما انتقال آن بهجمادات و نباتات محلّ اختلاف است که آیا این نوع انتقال نیز جایز است یا نه؟[133]
این دو تعریف دارای یک پیام و نتیجهاند: جابهجایی روح انسان در بدنهای متعدد بدونانتقال به عوالم مجرّد از ماده
ملّاصدرا برای تناسخ اقسامی ذکر کرده و هر یک را با بیان و برهانی متفاوت ابطال نمودهاست. تناسخ با توجه به فرض عقلی، میتواند یکی از این اقسام باشد
1 تناسخ انسانهای کامل
عبدالعزیز نسفی (از علمای قرن هفتم ه .ق) معتقد است:[134] روح انسانهای کامل و وارسته پساز مفارقت از بدن خود، در بدن یا بدنهای انسانی دیگر بروز میکند تا آنها را به کمال لایقشانبرساند.[135] عدهای از عرفا مثل عبدالرزاق کاشانی نیز تناسخ انسان کامل به بدن انسان کامل دیگررا مطرح کردهاند؛[136] بدین بیان که روح انسانهای کامل پس از مفارقت از بدن مادی، به بدنانسانهای دیگری که در تقدیر الهی انسان کامل به شمار میروند، منتقل میشود. بر این اساس،انتقال روح حضرت الیاس علیهالسلامبه بدن حضرت ادریس علیهالسلام را ادعا کردهاند.[137]
فرق میان این دو رویکرد روشن است؛ زیرا اوّلی ناظر به تناسخ روح کامل در هر بدنی از انسانها (پست، متوسط و کامل) است، و دومی نسخ روح کامل در بدن انسانی کامل
در نقد این نظریه، باید گفت: تناسخ در بیان عرفا، به دو معنا قابل حمل است: یکی تطوّر وتحوّل در مراتب هستی و تجلّی در مظاهر اعیان عالم، که اگر این معنا مراد قایلان باشد، میتوانآن را تصحیح کرد و از قسم تناسخ محال و باطل ندانست.[138] این در حقیقت، به ظهور مخلوقِنخست در مراتب هستی جهانِ ملک و ملکوت باز میگردد و در مسیر تحقّقِ امر الهی بر عقلنخستین (که فرمود: «أقبِل»[139]) صورت میپذیرد. بنابراین، چنین مقامی در انسانهای کاملوجود دارد و در نظر عارفان والامقام، تناسخ به شمار نمیآید
معنای دیگر همان تناسخِ مشهوری است که روح انسانی با تعیّن و تشخّص خودش در حد وقالب بدنِ دوم منحصر و محدود میشود که اگر این معنا مراد گوینده باشد،[140] همان تناسخباطل است که قیصری نیز آن را موهوم و باطل دانسته و رد کرده است.[141] عدهای از قایلان بهتناسخ، نزول حضرت الیاس و عیسی علیهماالسلام در آخرالزمان یا در زمانهای پیشین را دلیلی برصحّت تناسخ گرفتهاند. البته باید یادآوری کرد که عدهای از عرفای شیعه هر دو نوع تناسخ راباطل دانستهاند.[142]
2 تناسخ انسانهای متوسط
ابنسینا[143] و به تبع وی، شیخ اشراق[144] و دیگران[145] درباره نفوس متوسط مثل اطفال و ابلهان، که به کمال لایق جسمی نرسیدهاند تا روحشان نیز به سعادت یا شقاوت برسد، نظریهایدارند که در تحلیل خودشان، دارای دو شق است و در یک شقّ، تناسخِ محال بوده و در شقّدیگری قابل قبول است. شرح این نظریه چنین است
اجرام فلکی[146] موضوع تخیّل چنین انسانهایی قرار میگیرند. پس از مردن، به دلیل آنکهنفوس اینان به ماده تعلّق ندارند ولی به صورت جسمی تعلّق یافتهاند، به جرم فلکی و سماویمیپیوندند.[147] این سخن را در دو بخش میتوان تحلیل کرد: این نفوس یا به عنوان تدبیرکنندهاجرام فلکی در آنها جای میگیرند که همان تناسخ باطل است، یا به عنوان تدبیرگر آن اجرام کهفقط از لحاظ تعلّق صورت، موضوعِ تخیّل این نفوس قرار میگیرند که این امر نه تناسخ باطل،بلکه امری صادق و صحیح است.[148]
ابنسینا در الهیّات شفاء و سایر کتابهایش، این مسئله را به خوبی توضیح داده است. بیانوی در الهیّات شفاء به طور خلاصه چنین آمده است: نفس انسانهای ضعیف، مثل ابلهان، پساز مردن و جدایی از بدن مادی، به دلیل مساوی بودنِ حالت روحی سعادت و شقاوت، که نهمیتواند به سمت عالم سعادت (بهشت) برود و نه به سمت عالم شقاوت (دوزخ)، به سمتعالم پایین دست یعنی عالم اجسام جذب میشود. اما به دلیل بطلان تناسخ، نمیتواند به اجسام(اجرام زمینی) بپیوندد. از اینرو، اشکال و منعی وجود ندارد که اجرام آسمانی (جرم فلکی)موضوع و جایگاه ظهور فعل اینگونه نفوس قرار گیرد.[149]
مبنای فکری مشّائیان و اشراقیان و حتی حکمای صدرایی درباره افلاک ـ که به نقد آنخواهیم پرداخت ـ این است که اولاً، افلاک جسم هستند و جسمشان هم جسمی غیر از سه قسمشناخته شده زمینی است که به آن جرم «فلکی» یا «اثیری» میگفتند. این جسم در نظر آنان، از لحاظ شدت وجودی و شرافت جسمی، بالاترین و با فضیلتترین جسم به شمار میرفت.[150]
ثانیا، این جسم اعلا و پرارج دارای روح و نفس ابدی است که به آن «روح کلی فلکی»[151] و«نفس فلکی»[152] میگویند و اساسا «نفس» را به گونهای تعریف میکنند که علاوه بر شمول نفسانسانی و سایر نفوس زمینی (حیوانی و نباتی)، نفس فلکی را هم شامل شود و در غیر اینصورت، تعریف آن را ناقص میدانند.[153]
ثالثا، به این دلیل، اجرام آسمانی را دارای نفوس ناطق میدانند که قدرت انجام افعالشدیدالتأثیر در عالم ماده را دارند و بلکه علاوه بر نفس، از قوّه عاقلهای بسیار قوی و طبیعتساری در عالم ماده نیز برخوردارند[154] که دارای اراده قوی نفسانی است.[155]
حکما از طریق این احکام، بسیاری از مسائل نادرست و بیاساس را نتیجه گرفته و واردمباحث فلسفه کردهاند که تفصیل آن در منابع فلسفی و کلامی موجود است.[156] همین مطالباست که موجب اعتراض عدهای از فقها و اهل دقت بر فلاسفه شده و زبان و قلم بر تکفیر قایلانآن گشودهاند.[157]
مهمترین دلیلی که قایلان به نظریه «تناسخ اطفال و ابلهان به اجرام فلکی»، بر صحّت این نظریه ارائه میکنند، ضرورت کمال یافتن این نفسهاست. توضیح آنکه نفس این انسانها در ایندنیا به ظهور نرسیده است تا مشخص شود که اهل سعادت (بهشت) هستند یا اهل شقاوت(جهنم). از اینرو، باید به وسیله جرم فلکی استعدادهای خود را به ظهور برسانند تا معلوم گرددکه از چه سنخی هستند.[158]
نقد: با صرفنظر از تفصیل و توضیح این نظریه، توجه به نقد آن ضروری است
1 اولین اشکال وارد بر این نظریه آن است که پایه اساسیاش همان مبنای قایلان به تناسخاست.[159] این پایه اساسی عبارت است از: امتناع جدایی نفس از بدن. از اینرو، همان دلیل ابطالتناسخ، این نظریه را هم باطل میگرداند. مهمترین دلیل ابطال آن هم ادلّه تجرّد نفس است.[160]
2 اشکال دیگری که به تبع اشکال اول بر این نظریه وارد است، بطلان مبنای دیگر آن استکه عبارت است از: به کمال رسیدن نفوس متوسط (متوسط بین فعلیت سعادت و فعلیتشقاوت) در تقارن با ماده. ادعای نظریه این است که نفوس متوسط هنگام موت به درجه فعلیتکمال نرسیدهاند تا در عالم آخرت و برزخ، به یکی از عوالم سعادت یا شقاوت ملحق شوند.بنابراین، باید به جرمی پایینتر از آن عوالم تعلّق یابند تا قوّه و استعداد خود نسبت به هر یک ازآن دو عالم را به فعلیت برسانند و از این طریق، لایق سعادت یا شقاوت گردند. میگویند: تازمانی که نفس به آن فعلیت نرسیده باشد، همچنان باید به جرمی تعلّق یابد و چون تعلّق بهاجسام و اجرام زمینی بنا به اقتضای ادلّه ابطال تناسخ، نادرست و ممتنع است، پس باید به اجرامآسمانی تعلّق یابد. با فعلیت یافتن یکی از دو حالت سعادت و شقاوت، این نفوس نیز به عالممناسب خود میپیوندند. این مبنا همان مبنای تناسخ است که مبنایی باطل و نادرست است؛[161]زیرا نفوس متوسط فعلیتی از سعادت دارند که عبارت است از: ادراکات عقلی. اینکه نفس اطفال و ابلهانْ دارای کمال عقلی نیست، مبنای فلاسفه مشائی یونان است که ابنسینا نیز آن راپذیرفته.[162] فرق ابنسینا با یونانیان این است که فلاسفه یونان به هلاکت نفوس آنها به محضمرگشان قایل بودند،[163] اما ابنسینا به عدم هلاکت نفوس آنها و اتصال به اجرام آسمانی قایلبود.[164]
در ردّ این مبنا، دو پاسخ میتوان ارائه کرد: یکی اینکه اساسا انکار ادراک عقلی این نفوسقابل قبول نیست؛ زیرا این نفوس از بسیاری ادراکات اوّلی و بدیهی آگاه هستند و بر این اساس،نمیتوان آنها را نسبت به حقایق عقلی جاهل مطلق دانست. بنابراین، با تحقق چنین ادراکی،تناسب آنها با عالم عقلی، که دار سعادت یا شقاوت است، محقق میشود. پس تعلّق به عالم پاییندست نسبت به عالم عقلی ضرورتی ندارد.[165]
پاسخ دوم را میتوان به عنوان اشکال سوم بر نظریه مزبور ذکر کرد
3 مبنای مشّائیان نسبت به تقسیم و طبقهبندی عوالم، صحیح و حقیقی نیست؛ زیرا مبنای آنهااین است که عوالم هستی منحصر در دو عالم است: عالم مادی و عالم عقلی. چون نفوس مزبوردارای مقام فعلیت برای تعلّق به عالم عقلی نیستند، پس باید به عالم پاییندست یعنی عالم مادهتعلّق بگیرند. و چون تعلّق آنها به اجرام زمینی به اقتضای ادلّه تناسخ مردود و ممنوع است،بنابراین، به اجرام آسمانی تعلّق میگیرند تا به کمال لایق برسند

دانلود پروژه مقاله حکمت فردیدی تحلیل و نقد حکمت اُنسی و علمالاس
دوشنبه 95/4/21 3:39 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله حکمت فردیدی تحلیل و نقد حکمت اُنسی و علمالاسماء تاریخی سیداحمد فردید در word دارای 45 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله حکمت فردیدی تحلیل و نقد حکمت اُنسی و علمالاسماء تاریخی سیداحمد فردید در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله حکمت فردیدی تحلیل و نقد حکمت اُنسی و علمالاسماء تاریخی سیداحمد فردید در word
چکیده
مقدّمه (فردید و منابع فکری او)
وجود و موجود
اصالت وجود یا ماهیت
معرفت در حکمت انسی و نقد منطق ارسطویی
حکمت تاریخ
ادوار تاریخ
اسمشناسی
غرب
انقلاب اسلامی
نقد و بررسی
خاتمه
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله حکمت فردیدی تحلیل و نقد حکمت اُنسی و علمالاسماء تاریخی سیداحمد فردید در word
ـ دیباج، سید موسی، آراء و عقاید سیداحمد فردید: مفردات فردیدی، تهران، علم، 1386
ـ مددپور، محمّد، دیدار فرّهی و فتوحات آخرالزمان، تهران، نظر، 1381
ـ معارف، سید عبّاس، نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی، تهران، رایزن، 1380
ـ هاشمی، محمّد منصور، هویّتاندیشان و میراث فکری احمد فردید، تهران، کویر، 1380
چکیده
یکی از متفکران تأثیرگذار در چند دهه گذشته کشور ما سیداحمد فردید است. فردید با کاوشهایاسمشناسانه، بهرهگیری از آراء عرفای اسلامی، فلسفه هایدگر و تأمّل در منابع دینی، به مقولات ومفاهیمی نو رسید که هم تجدّدگرایان و هم سنّتیاندیشان را با چالشهایی جدّی مواجه ساخت. بهنظر او، مابعدالطبیعه در سراسر تاریخش، مبتلا به غفلت از وجود و خلط میان وجود و موجود بودهاست. همه نظامهای فلسفی شرق و غرب به دلیل غفلت از علم حضوری و محدود ماندن در تنگنایعلم حصولی، از شرقِ حقیقت دور و گرفتار غربزدگی شدهاند. علاوه بر این، بشر در دوره جدید باطرح «اصالت موضوعیت نفسانی» از سوی دکارت، به خودبنیادی رسیده و غربزدگیاش مضاعفشده است. ما شرقیان، که صدر تاریخ جدیدمان ذیل تاریخ غرب است، در این ماجرا وضعاسفبارتری داریم. عصر طلایی تاریخ، دوره امّت واحده پریروز بود که انسان در قُرب وجود مأواداشت. دوره دیروزی با متافیزیک آغاز شد و امروز عصر «خودبنیادی» است و فردا دوره آگاهی ازاین وضعیت و تمنّای رهایی از آن. اما دوره نهایی در تاریخ بشر، عصر امّت واحده پس فرداست کهعصر سراسر نور و ظهور است؛ عصری که جامعه انسانی به اوج کمال میرسد. مقاله حاضر این نظامفکری را استخراج، تنظیم، تحلیل و به اجمال، نقد میکند
کلیدواژهها: حکمت انسی، علمالاسماء، مابعدالطبیعه، وجود، موجود، غربزدگی، حکمتتاریخ، فروید
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله حکمت فردیدی تحلیل و نقد حکمت اُنسی و علمالاسماء تاریخی سیداحمد فردید در word
یکی از فیلسوفان تأثیرگذار معاصر ایران سیداحمد فردید (1289ـ1373 ش) است. نام اصلی اواحمد مهینی یزدی است. وی پس از تحصیل مقدّمات علوم در زادگاهش یزد، در سال 1305 بهتهران آمد و در دارالفنون تحصیل کرد. سپس در رشته فلسفه در دانشگاه تهران به اخذ مدرکلیسانس نایل شد. وی مدتی در درسهای آیهاللّه تنکابنی، سیدکاظم عصّار و شریعت سنگلنجیشرکت کرد. فردید زبانهای عربی، فرانسوی و آلمانی را نیز آموخت و بعدها با برخی اززبانهای کهن شرقی و غربی آشنا گردید. در سالهای پس از جنگ جهانی، مدتی در آلمان وفرانسه فلسفه خواند و با فیلسوفان هایدگری ارتباط برقرار نمود و چندی در دانشسرای عالی ومدتی در دانشگاه تهران، فلسفه تدریس کرد. او پس از بازنشستگی، در سخنرانیهای خود، بهبیان آرائش میپرداخت
از فردید، آثار مکتوب اندکی برجای مانده است. به این اعتبار، برخی او را «فیلسوف شفاهی»لقب دادهاند. چند مقاله از او در مجله سخن منتشر گردیده که حاکی از دانش عمیق او نسبت بهفلسفه غرب است. او از نخستین کسانی است که در ایران به معرفی و تحلیل فلسفههای آلمانیهمچون فلسفه هایدگر (Heidegger; 1889-1976) و هوسرل (Husserl; 1859-1938)پرداخته است. آثار چندی درباره او و همچنین یادداشتهایی از درسهای او توسط شاگردانشمنتشر شده است. کتاب دیدار فرّهی و فتوحات آخرالزمان درسهایی از فردید است که توسطمحمّد مددپور از نوار پیاده شده و همراه با مؤخرّهای مفصّل از خود مددپور تحت عنوان«حکمت انسی و علمالاسماء تاریخی: تفصیل بعد از اجمال» منتشر گردیده است. مددپور آثاردیگری را نیز با الهام و تأثیرپذیری از آراء فردید در زمینههای تاریخ اندیشه و هنر تألیف نمودهاست. کتابی دیگر با عنوان آراء و عقاید سیداحمد فردید یا مفردات فردیدی حاوی سخنانفردید است که توسط سید مصطفی دیباج به ترتیب الفبایی تنظیم و منتشر شده است. برخی ازاندیشههای فردیدی در نوشتههای شهید سیدمرتضی آوینی منعکس شده است. در آثار رضا داوری نیز میتوان وجوهی از تفکر فردیدی را یافت
اما مهمترین اثری که در تبیین و دفاع از نظام فکری فردید منتشر شده از مرحوم سیدعبّاسمعارف (1331ـ1381) است. او از فردید با عناوینی همچون «استاد بزرگ حکمت مشرق» یا«حکیم بزرگ انسی معاصر» و «آموزگار حکمت انسی و علمالاسماء تاریخی» یاد میکند. شایدمعارف مناسبترین فرد برای ارائه و تبیین افکار فردید بود که مرگ زودهنگام او مهلتش نداد کهاین مهم را به انجام رساند. کتاب نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی او، که قرار بود در سهمجلّد تدوین شود و فقط یک مجلّد آن منتشر گردید؛ نما و شمایی از تفکر فلسفی و عرفانیفردید را نشان میدهد
اینها همه به نحوی از شاگردان فردید محسوب میشوند؛ اما تأثیر فردید منحصر در شاگرداناو نیست. ردّپای مفاهیم و ادبیات فردیدی را میتوان در آثار بسیاری از متفکران و روشنفکرانموافق و مخالف او مشاهده نمود. اما با وجود این، افکار و آراء فردید کمتر مورد بررسی وارزیابی تحلیلی و انتقادی واقع شده است. بیشک، کمبود منابع مکتوب در زمینه افکار فردید وابهام و اغلاق در زبان وی، از عوامل این امر است. یکی از آثاری که به تحلیل برخی از آراء فردیدو تأثیرات او پرداخته کتاب هویّتاندیشان و میراث فکری احمد فردید، نوشته محمّد منصورهاشمی است
فردید از جهاتی با دیگر فیلسوفان و متفکران، اعم از سنّتی و متجدّد، متفاوت است و آراء ومواضع او همواره مورد مناقشات بسیار بوده است. فردید در موضوعات متنوّعی سخن گفته، امامحور تفکر وی پرسش او در باب «وجود» و «تاریخ» است. برای شناخت تفکر فردید، باید بهچهار مؤلّفه مهم تفکر او توجه نمود
1 عرفان اسلامی، به ویژه نظریات محییالدین عربی؛
2 فلسفه مارتین هایدگر؛
3 مبادی اسمشناسی[3] یا علمالاسماء؛
4 قرآن کریم. ضروری است که این مؤلّفه نیز در کنار سه مؤلّفه قبل ذکر شود. قرآن و به تبعآن، حدیث ـ البته با تفسیر خاص فردیدی ـ نقشی بنیادی در تفکر فردید دارد. الهیّات،علمالاسماء و همچنین حکمت تاریخ او بدون این منبع غیرممکن بود. بسیاری از مفاهیم وواژگان بنیادی تفکر او نیز برگرفته از قرآن است. به تعبیر او، «چشمه حکمتْ کلاماللّه مجیداست.»[4]
اینها منابع اصلی تفکر او هستند؛ اما او از فیلسوفان بسیاری همچون افلاطون، ارسطو، هگل،مارکس و نیچه و همچنین حکمای اسلامی تأثیر پذیرفته است. در عرفان اسلامی، به شاعرانعارفی همچون جلالالدین مولوی، فخرالدین عراقی، محمود شبستری، عبدالرحمان جامی، وشمسالدین حافظ بسیار استناد میکند. در این میان، حافظ جایگاه ویژهای نزد وی دارد
وجود و موجود
شاید بتوان گفت: «حکمت انسی» فردید بازخوانی تصوّف ابن عربی با فلسفه هایدگر واسمشناسی فردیدی است. مطابق روایت عبّاس معارف از اندیشههای فردید، نظریه محوریفردید ـ که تقریری از نظریه عرفای اسلامی است ـ این است که «وجود غیر از موجود است.»وجود واحد و موجود کثیر است. حقیقت وجود و وجود صِرف چیزی جز خداوند نیست و اینوجود نمیتواند بیش از یکی باشد. عالم کثرات عالم موجودات است که با معیّت حقْ موجودند.البته موجود حقیقی، یعنی ما ذاته الوجود، همان وجود است و موجودیت ماسوا به نحو مجازیاست. آنها عین وجود نیستند، بلکه ما له الوجودند. از اینرو، آنها را نه موجود، بلکه «امروجودی» یا «کائن» میگویند که با معیّت وجودْ متحقق هستند
بر این اساس، یکی از ارکان مدرسه فردید نقد متافیزیک (مابعدالطبیعه) است. از نظر او،متافیزیک در طول تاریخ 2500 سالهاش، از یونان باستان تا فلسفه اسلامی و تا فلسفه غربی،یکسره حاصل یک مغالطه عظیم است. آن مغالطه «خلط بین وجود و موجود» است. متافیزیک در طول تاریخش، همیشه «موجود» را به جای «وجود» گرفته و در حقیقت، از وجود غفلت کردهاست. حتی مسلک اصالت وجودی ملّاصدرا نیز چیزی جز اصالت موجود نیست. اما در عرفاناسلامی، به این حقیقت توجه شده است و عرفا، به ویژه ابن عربی و اتباع او، که حکمای راستینهستند، از حقیقت وجود بحث کردهاند
اهمیت هایدگر آلمانی از نگاه فردید در این است که وی نخستین فیلسوف غربی است که بهاین مطلب پی برده و دریافته که سراسر تاریخ متافزیک همراه با غفلت از وجود است. فردید دراین زمینه، خود را همسخن با هایدگر میداند. در حقیقت، هایدگر با عرفای اسلامی در اینجهت اشتراک نظر دارد. پرسش اساسی تفکرْ پرسش از حقیقت وجود است که همه صورمتافیزیک در طول تاریخ، آن را نادیده انگاشتهاند. فردید از این غفلت به «نیستانگاری» تعبیرمیکند.[5]
این غفلت از وجود و گم شدن در موجود، مغالطهای نیست که در متافیزیک کشف و حلشود، بلکه در ذات و ماهیت متافیزیک قرار دارد و با رفع این مغالطه، متافیزیک رفع میشود.موضوع متافیزیک «موجود مطلق» یا «موجود بماهو موجود» است. فلاسفه گمان میکنند: اینموضوع همه حقایق را دربر میگیرد، غافل از اینکه «موجود بماهو موجود» حقیقت وجود را دربرنمیگیرد. اما حکمت انسی یا عرفانْ علم به حقیقت وجود است که در آن از ذات متعالی و اسماءو تجلّیات او و به عبارت دیگر، از ذات حق به اعتبار تجلّیاتش جستوجو میشود. بحث ازواجبالوجود از مسائل متافیزیک است که در الهیّات به معنای اخص از آن بحث میشود؛ اما ازدیدگاه عرفانی، واجبالوجود همان حقیقت لابشرط مقسمی وجود استکه موضوععرفان استو البته نیازی به اثبات ندارد و تعیّنات وجود چیزی جز اسماء و صفات حق و مظاهر آنها نیست
الهیّات نیز مانند متافیزیک، از وجود غفلت کرده است. در تاریخ فلسفه، از سقراط تا امروز،در همه نظامهای فلسفی، «موجود» به جای «وجود» نشسته و به این دلیل، همه آنها از حقیقتدور شدهاند. این انحراف با سقراط شروع و توسط افلاطون بسط یافت. اشتغال به «موجود» به جای «وجود» تنها یک خطای فلسفی نیست، بلکه با فراموشی وجود، همه ابعاد زندگی انسانی ونسبت عالم و آدم دگرگون و دوره دیگری در تاریخ بشر آغاز میشود، و هنگامی که به وجودتوجه شود تاریخ بشر وارد دورهای جدید میشود
هایدگر از حقیقت وجود و کنه متافیزیک پرسش کرد. این دو پرسش به هم متصلند.متافیزیک وقتی آغاز میشود که وجود فراموش شود. با طرح پرسش از حقیقت وجود، پایانتاریخ متافیزیک نزدیک شده است. در متافیزیک، وجود را بدیهی تلقّی کردهاند؛ اما هایدگر وپیش از او عرفای اسلامی، بداهت وجود را مورد پرسش قرار دادهاند. با اینکه وجود عین ظهور وپیدایی است، اما برای همه بدیهی و آشکار نیست؛ مانند نور که در عین ظهور، حقیقتش بدیهی نیست
مابعدالطبیعه نیستانگار با مظهریت طاغوت نسبت دارد که به عنوان صورت نوعی دورهیونان و روم ظهور کرد. نیستانگاری در متافیزیک، که از 2500 سال پیش مطرح گردید، با فلسفهدکارت صورت جدیدی پیدا کرد. دکارت با گفتن «میاندیشم، پس هستم»[6] بر محور نفسانیت،همه چیز جز انانیت نفس انسانی را نیست انگاشت. این نسبت نیستانگارانه خودبنیادگرایانه باوجود، البته همواره به طور مضمر وجود داشته است؛ اما دکارت آن را از اضمار به تصریحدرآورد. او به جای اثبات خدا، خود را اثبات کرد. این ادعای «انا الحق» همان اعلام «انا الطاغوت»است.[7] موضوعیت نفسانی،[8] که در فلسفههای پس از دکارت، به ویژه اسپینوزا، کانت و هگلنیز آشکار است، بزرگترین حجاب حق و حقیقت است. در فلسفههای اومانیستی واگزیستانسیالیستی بعدی نیز چیزی جز انانیت فردی و انانیت منتشر (کلکتیویسم بورژوازی) بهعنوان طاغوت اصالت ندارد. فردید دوره جدید تاریخ غرب را «دوره اصالت نفسالنفس»مینامد و در این نامگذاری از حدیث نبوی «لکل شیءٍ نفس و نفس النفس الهواء» الهاممیگیرد.[9]
از نگاه فردید، در پرسش از ماهیت اشیا نیز فلاسفه به خطا رفتهاند. آنها از ماهیت اشیاپرسیدهاند، بدون اینکه تصور درستی از خود ماهیت داشته باشند. شناخت ماهیت بدون شناخت وجود ممکن نیست و چون فلاسفه از وجود غافل شدهاند، به درک ماهیات نیز نرسیدهاند. ازاینرو، غفلت از ماهیت به تبع غفلت از وجود، ویژگی ذاتی متافیزیک است. تنها عرفا در ماهیتخود ماهیت تأمّل کردهاند. از نظر آنان، حقیقت ماهیت مظهریت اسماء الهی است. ماهیاتمجالی و مظاهر اسماء حق در ذات حقاند که به آنها «اعیان ثابته» گفته میشود. اعیان ثابته ماهیتو حقیقت اشیا هستند و ماهیت خود اعیان ثابته مظهریت اسماء حق در ذات حق است. ماهیاتْوجود حقیقی ندارند؛ تجلّی وجود حق در ماهیات است که آنها را موجود میکند.[10] وی درجایی میگوید: «صورت منعکس ذات حق در آینه عدم را “ماهیت” گویند.»[11]
اصالت وجود یا ماهیت

غیرآرشیویها
-
مقاله بررسی عوامل موثر بر روی کارایی کلکتورهای خورشیدی مشبک تحت
مقاله تغییرات شاخصهای تنسنجی و لیپیدهای سرم بر حسب نمایهی تودهی
مقاله رایگان مختصری از فعالیت صندوق ضمانت صادرات تحت word
مقاله میراکردن نواسانات بین ناحیه ای با استفاده از سیگنال محلی د
مقاله Classification of damage modes in composites by using prin
مقاله استفاده از رویکرد تلفیقی تحلیل سلسله مراتبی و تاپسیس در مک
[عناوین آرشیوشده]