دانلود پروژه مقاله «زمان» از دیدگاه ملّاصدرا و برگسون در word
یکشنبه 95/4/6 2:46 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله «زمان» از دیدگاه ملّاصدرا و برگسون در word دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله «زمان» از دیدگاه ملّاصدرا و برگسون در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله «زمان» از دیدگاه ملّاصدرا و برگسون در word
چکیده
مقدّمه
نگاهى تاریخى به «زمان»
هستى زمان
چیستى زمان
درک حقیقت وجود زمان و اعتبار عقلى آن
«آن» و نسبت آن با «زمان»
زمان از دیدگاه برگسون
فرضیه تحولى زمان در برابر دیگر فرضیهها
زمان تحولى برگسون
ماحصل نظریه برگسون در باب زمان
مقایسه میان آراى ملّاصدرا و برگسون در باب زمان
نتیجه گیرى
••• منابع
پىنوشتها
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله «زمان» از دیدگاه ملّاصدرا و برگسون در word
ـ ابراهیمى دینانى، غلامحسین، ماجراى فکر فلسفى در جهان اسلام، تهران، طرح نو، 1376
ـ ابنسینا، فنّ سماع طبیعى شفا (بخش زمان)، قم، مکتبه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1405ق
ـ ارسطو، طبیعیات، ترجمه مهدى فرشاد، تهران، امیرکبیر، 1363
ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمّدحسن لطفى، ج 3 (رساله تیمائوس)، تهران، خوارزمى، 1367
ـ برگسون، هنرى، پژوهش در نهاد زمان و اثبات اختیار، ترجمه علىقلى بیانى، تهران، شرکت سهامى انتشار،1368
ـ ـــــ ، تحول خلّاق، ترجمه علىقلى بیانى، تهران، فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1371
ـ ـــــ ، زمان و اراده آزاد، ترجمه احمد سعادتنژاد، تهران، امیرکبیر، 1354
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، شرح الهدایه الاثیریه، تصحیح عبداللّه نورانى، تهران، علمىو فرهنگى، 1375
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1981م
ـ نجفىافرا، مهدى، حرکت و زمان در فلاسفه، تهران، روزنه، 1382
ـ وال، ژان، بحث در مابعدالطبیعه، ترجمه یحیى مهدوى و همکاران، تهران، خوارزمى، 1370
چکیده
زمان حقیقتى است که با وجود انسان پیوند یافته است و انسان همیشه خود را در چنبره آن مىیابد،گویا انسان اسیرِ زمان است و راهى براى برونرفت از این اسارت ندارد. ملّاصدرا و برگسون کهفیلسوفانى از دو سنّت فلسفى متفاوت هستند، در تلقّى خویش از زمان، افقى تازه گشوده و راهى نوآغازیدهاند. هم ملّاصدرا و هم برگسون بر آن بودهاند که حقیقت زمان را باید در نسبت با وجودتفسیر کرد. ملّاصدرا زمان را حقیقتى مىداند که از نحوه وجود مادّیات انتزاع مىشود؛ برگسون نیززمان را مرادف حرکت مىداند و آن را دیرندى مىشمارد که فقط از طریق خودآگاهى و شهود محض قابل درک است و بنیاد هستى ما را تشکیل مىدهد. در این نوشتار، پس از تبیین زمان از منظر این دو فیلسوف، سعى خواهیم کرد تا میان این دو دیدگاه، الفتى ایجاد نماییم و روزنهاى براى مقارنه و تطبیق بگشاییم
کلیدواژهها: ملّاصدرا، برگسون، زمان، آن، دیرند
مقدّمه
«زمان» همواره از پیچیدهترین و بحثبرانگیزترین مسائل فلسفى بوده است. بىتردید،بشر زمانِ گذرا را رامنشدنىترین و آزاردهندهترین وجه زندگى اینجهانى مىداند؛ زیرااو در طول قرون و اعصار متمادى تا حدود زیادى توانسته است بر دشوارىها وناملایمات زندگى غلبه کند و با تسخیر طبیعتْ رفاهى نسبى را براى زندگى دنیوىخویش رقم بزند، امّا در جلوگیرى از حرکت شتابان زمان به سوى آینده سرِ تسلیم فرودآورده است. زمان مىگذرد، بشر نیز خواسته یا ناخواسته با آن همراه مىشود؛ آدمیانهمچون نوباوگانى که تازه راه رفتن آموختهاند، در پى زمان مىروند و اسیر و در بند آنمىشوند، و هیچ راه گریزى نیز ندارند. ویژگىهاى خاص «زمان» اندیشمندان را بر آنداشته است تا به تفکر در هستى و چیستى زمان بپردازند و همواره در پى روزنهاى براىکشف حقیقت آن باشند
نگاهى تاریخى به «زمان»
تاریخ تفکر نشان مىدهد که شناخت «زمان» و تعریف آن سابقهاى دیرینه دارد؛ چنانکهقرنها پیش از مطرح شدن مباحث فلسفى در گوشه و کنار سرزمین یونان، پیروان آیینزروانى در ایران باستان به دو قسم زمان اعتقاد داشتهاند: 1 زمان گذران (که ما اسیر آنهستیم)؛ 2 زمان وجودى (که یکى از اقنومهاى ذات الهى است، و دو اقنوم دیگرعبارتاند از: اهورامزدا و اهریمن). بر پایه آیین زروانى، بدون زمان، هیچکارى شدنىنیست. اساسا با محدود شدن «زمان» است که در این آیین، وجود ظاهر مىشود و ظهورمىیابد.1 گفتنى است که زروانیان به ربّالنوع زمان، که «زروان» نام داشته است، معتقدبودهاند؛ آنان زروان را موجود نخستین، امرى ابدى ـ ازلى، و آفریدگار جهانمىدانستهاند. امّا از برخى عبارات افلاطون چنین برداشت مىشود که وى زمان راهمچون خود خدا، ابدى ـ ازلى مىدانسته و یا به تفسیرى دیگر، نقطه شروع و پایان زمانرا با آغاز و انجام جهان یکى مىپنداشته و معتقد بوده که زمان همراه با جهان خلق شدهاست و با فناى آن نیز فانى خواهد شد
; استاد بدین اندیشه افتاد که تصویر متحرّکى از ابدیت پدید آوَرد و بدین منظور ودر عین حال براى آنکه نظم و نظام لازم را به جهان ببخشد، از ابدیت ـ کهعلىالدوام در حال وحدت و سکون است ـ تصویر متداومى ساخت که بر طبقکثرت عدد، پیوسته در حرکت است و این همان است که ما «زمان» مىنامیم; .بارى، زمان و جهان هردو باهم پدید آمدند تا اگر روزى قرار شود که از میان بروند،هردو باهم نابود گردند;
ارسطو با دید طبیعى و مکانیکىاش به آفرینش، زمان را نتیجه حرکت دایرهوار و مستمراولین فلک مىدانست؛ حرکتى که به نظر او، از بیرون وارد مىشود و وجود آفریدگار راثابت مىکند. او مىگوید: ما هنگامى پى به وجود زمان مىبریم که حرکت را با مشخصکردن قبل و بعد تشخیص داده باشیم و فقط بعد از تشخیص قبل و بعد در حرکت استکه مىگوییم زمان سپرى شده است.3 پس به نظر ارسطو، وجودِ حرکت دلیل بر وجودزمان است و بدون درک حرکت، ما ادراکى از زمان نخواهیم داشت. افلوطین نیز براىاحد و عقلْ ثبات قائل بود، ولى نفس کلّى را متغیّر مىدانست تا براثر تغییرات خود، منشأحدوث موجودات و حوادث جهان شود. گویا، وى زمان را امتداد و استمرار زندگى نفسمىشمرده است.4 اکثر فیلسوفان مسلمان نیز زمان را معلول حرکت اشیا مىدانسته واعتقاد داشتهاند که جوهر آن ثابت است، ولى حرکت وضعى و مکانى دارد. آنان، که ازپیروان ارسطو بودهاند، معمولاً زمان را بر فلک نخستین منطبق مىساختهاند. شماراندکى از متکلّمان مسلمان نیز زمان را امرى موهوم پنداشته، امّا برخى دیگر از متکلّمانو فیلسوفان قرون وسطى به دو زمان روحى و مادّى باور داشتهاند. از طرف دیگر، زماننقشى کانونى و بنیادى در نظام فکرى کانت ایفا مىکند؛ او زمان را شرط پیشینى هرتجربه و شهود حسّى درونى و بیرونى مىداند. هیدگر نیز زمان را تنها افق ممکن براىظهور وجود مىپندارد و معتقد است که زمان و وجود وابسته به یکدیگر وجدایىناپذیرند. زمان از نظر او، نه زمان فیزیکى و کیهانى، بلکه زمانى است که نسبتىاصیل و بنیادین با «وجود» دارد
همانطور که گفته شد، اغلب فیلسوفان مسلمان ـ به ویژه فیلسوفان مشّایى ـ درموضوع «زمان» از ارسطو پیروى مىکردهاند. ابنسینا در فنّ سماع طبیعى، در باب طبیعتو نیز حرکت و زمان، راه ارسطو را ادامه داده و گفته که: طبیعت در ذات خود ثابت است وحرکت در جوهر امکانپذیر نیست. به بیان او، حرکاتْ امورى عرضى مىباشند که بیروناز ذات جهان مادّىاند. وى حرکت را شش قسم دانسته، به انکار حرکت در جوهرپرداخته و زمان را مقدار حرکت فلک اقصى شمرده است. بدین ترتیب، این مسئله کهعروض عرض حرکت بر موضوع و معروض خود همچون عروض اعراضى مثل سفیدىو سیاهى است و یا حرکت از مقوله اعراض نسبى است خود جاى بحث پیدا مىکند؛چراکه در صورت اول، مبتلا به اشکالاتى خواهد بود که بر حرکت توسطیه وارد است ودر صورت دوم، با اشکال در وجود خارجى اعراض نسبى و توهّم در آن وجود حرکت وبه طریق اولى زمان ـ که مقدار چنین نسبت و به لحاظ وجودى ادنى از حرکت است روبهرو خواهد بود و سخن منکران زمان را نیرو خواهد بخشید؛ هرچند ابنسینا تلاشبسیارى براى جمع میان این دو گروه کرده است، چنانکه هردو دسته گونهاى از وجود رابراى زمان مىپذیرند، اگرچه در وجود بالفعل اعم از نقطهاى و خطّى یا ثابت و غیرثابتدر خارج باهم متّفق نیستند.6 از نظر ابنسینا، «زمان» مفهومى ماهوى است که درجدول مقولات ارسطویى قرار دارد و به واسطه حرکت، عارض بر اجسام مىشود. صدرالمتألّهین اغلب از همین بیان بهره مىگیرد؛ امّا او پس از مواجهه با امورى مبهم وپرسشبرانگیز، نظریهاى بدیع را در این باب مطرح مىکند و هرچند زمانِ طبیعىِارسطویى را کنار نمىگذارد، آن را اصیل نمىداند. او زمان طبیعى را فرع بر زمان وجودى مىداند
هستى زمان
ملّاصدرا در شرح الهدایه الاثیریه به اثبات وجود زمان مىپردازد؛ وى نخست قول کسانىرا که منکر وجود زماناند، نقل و از دلایل آنان یاد مىکند و سپس، خود به همه آن دلایلپاسخ مىدهد.7 او در اسفار نیز دو دلیل را در اثبات وجود زمان برمىشمارد و یکى ازآن دو را «برهان بر طریقه طبیعیین» نام مىنهد که مراد از آن، استدلال بر وجود زمان، ازطریق طبیعیات است
1 فرض کنید که دو متحرّکْ حرکتى را آغاز مىکنند و باهم آن را به پایان مىرسانند؛ ولىمسافتى که مىپیمایند یکسان نیست، به گونهاى که یکى 10 و دیگرى 15 کیلومتر را پیموده است
2 فرض دیگر این است که دو متحرّک مسافت یکسانى را طى مىکنند، ولى شروع واتمام حرکت آنها متفاوت است
در این دو فرض، شاهد دو نوع کمّیت یا مقدار هستیم: 1 کمّیت متّصل قارالذّات (کهاز آن به «مسافت» یاد کردیم)؛ 2 کمّیت متّصل غیرقارالذّات (و آن، زمان است که ازتندى و کندى حرکت استنتاج مىشود.)
برهان دیگرى که ملّاصدرا براى اثبات وجود زمان ذکر مىکند برهان الهیون است کهچون از راه حدوث و قدم به آن پرداختهاند، و این بحث جزء مباحث الهیات است و ازعوارض موجود بماهو موجود به حساب مىآید، آن را «برهان بر طریقه الهیون»نامیدهاند. این برهان چنین تقریر شده است: «هر امر حادثى مسبوق به چیزى است کهقبل از آن است، چنان قبلیتى که با بعدیت قابلجمع نیست. یک قبلیتى وجود دارد که نهمقارن ما مىتواند باشد و نه متأخّر از ما. آن قبلیت منشأ انتزاع زمان است که ذاتا قابلتبدیل به بعدیت نیست.»
چیستى زمان

دانلود پروژه مقاله چالش عرفى گرایى با جمهورى اسلامى ایران در سا
یکشنبه 95/4/6 2:46 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله چالش عرفى گرایى با جمهورى اسلامى ایران در ساحت باور در word دارای 41 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله چالش عرفى گرایى با جمهورى اسلامى ایران در ساحت باور در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله چالش عرفى گرایى با جمهورى اسلامى ایران در ساحت باور در word
چکیده
مقدّمه
1 کلّیات
الف. مفهوم
ب. کارکرد باورها در ساحت اجتماعى
2 گفتمان عرفى
عرفى گرایى و آموزه هاى دینى
غایتمندى و باور به معاد
امامت، و رهبرى سیاسى
انسانشناسى
معرفتشناسى
تجربه دینى
انحصارگرایى دینى
گفتمان جمهورى اسلامى ایران
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله چالش عرفى گرایى با جمهورى اسلامى ایران در ساحت باور در word
ـ اپتر، دیوید اى. و اندى پین، چالزراف، اعتراض سیاسى و تغییر اجتماعى، ترجمه محمّدرضا سعیدآبادى،تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1380
ـ استوکر، جرى و مارش، دیوید، روش و نظریه در علوم سیاسى، ترجمه امیرمحمّد یوسفى، تهران، پژوهشکدهمطالعات راهبردى، 1384
ـ اسکندریان، مهدى، «هویّت و رابطه ایران و اتحادیه اروپایى»، در: کتاب اروپا: روابط ویژه ایران و اتحادیهاروپا، تهران، ایران معاصر، 1383
ـ امام خمینى، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378
ـ بازرگان، مهدى، آخرت و خدا: هدف بعثت انبیا،
ـ بشیریه، حسین، «پایان یک پروژه»، جامعه مدنى، ش 15، ص 47ـ49
ـ ـــــ ، «فرهنگ اسلامى و سیاسىشدن اسلام»، روزنامه همبستگى، 23 مرداد 1381
ـ بوزمان، آدا. ب.، اطلاعات استراتژیک و کشوردارى، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردى، تهران،پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1382
ـ پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احسان نراقى و ابراهیم سلطانى، تهران، طرح نو، 1376
ـ پولادى، کمال، تاریخ اندیشه سیاسى در غرب، تهران، مرکز، 1368
ـ حلّى، حسنبن یوسف، شرح باب حادى عشر، تهران، هیأت، 1378
ـ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى، 1379
ـ دورژه، موریس، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضى، تهران، امیرکبیر، 1385
ـ روا، الیویه، تجربه اسلام سیاسى، ترجمه محسن مدیرشانهچى و حسین مطیعى، تهران، الهدى، 1378
ـ سروش، عبدالکریم،، «ایدئولوژى و دین دنیوى»، در: مدارا و مدیریت، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1376
ـ سلبین، اریک، «انقلاب در جهان واقعى؛ بازنگرى کارگزارى»، در: نظریهپردازى انقلابها، به کوشش جانفورن، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نى، 1382
ـ سیک، گرى (مصاحبه)، به نقل از: روزنامه جمهورى اسلامى، 13 مهر 1379
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین، 1377
ـ فى، برایان، نظریه اجتماعى و عمل سیاسى، ترجمه محمّد زارع، تهران، مؤسسه انتشاراتى روزنامه ایران،1383
ـ گرث، هانس و میلز، سى. رایت، منش فرد و ساختار اجتماعى، ترجمه اکبر افسرى، تهران، آگه، 1380
ـ گنجى، اکبر، «مصاحبه با اشپیگل آلمان»، به نقل از: روزنامه کیهان، 24 فروردین 1379
ـ مجتهد شبسترى، محمّد، ایمان و آزادى، تهران، طرح نو، 1379
ـ ـــــ ، «پاسخهاى دینى و اقناعهاى عقلانى» (مصاحبه)، روزنامه حیات نو، 24و26 مهر 1379
ـ ـــــ ، «راه دشوار مردمسالارى» (مصاحبه)، آفتاب، ش 22 (بهمن و اسفند 1383)، ص 7ـ19
ـ ـــــ ، نقدى بر قرائت رسمى از دین، تهران، طرح نو، 1379
ـ محمّدرضایى، محمّد، «خاستگاه اصلاحات دینى در ایران»، قبسات، ش 22 (زمستان 1380)، ص 9ـ25
ـ مصباح، محمّدتقى، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1368
ـ مور، اسکید، تفکر نظرى در جامعهشناسى، ترجمه محمّد مقدّس و دیگران، تهران، سفیر، 1372
ـ ویلم، ژان پل، جامعهشناسى ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران، تبیان، 1377
ـ هانتر، شیرین، آینده اسلام و غرب، ترجمه همایون مجد، تهران، فرزان، 1380
ـ همپتن، جین، فلسفه سیاسى، ترجمه خشایار دیهیمى، تهران، مرکز، 1378
ـ هوبینک، میشل، «کلام محمّد[ صلىاللهعلیهوآله] » (گفتوگو با عبدالکریم سروش درباره قرآن)، ترجمه آصف نیکنام، آیینهاندیشه، ش 8 (1387)، 13ـ21
ـ هیک، جان، مباحث پلورالیسم دینى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران، تبیان، 1378
چکیده
جمهورى اسلامى ایران با طرح نگاهى جدید، اندیشه و رفتار حاکم بر غرب را با چالش مواجه کرد. و عرفىگرایان از سه منظر فلسفى ـ کلامى، فقهى ـ حقوقى، و جامعهشناختى جمهورى اسلامى ایران را مورد نقد قرار دادند. این نوشتار با تمرکز بر نقد و ارزیابى دیدگاه عرفىگرایان در رویکرد فلسفه سیاسى، این مسئله را مطرح مىسازد که عرفىگرایى تا چه میزان در مبانى جمهورى اسلامى ایران تأثیر گذاشته است؟ در پاسخ، این فرضیه را طرح مىکنیم که: جمهورى اسلامى ایران در سطح باور (فلسفه سیاسى)، از عرفىگرایى تأثیرى نپذیرفته است و دیدگاه عرفىگرایان مبنى بر تبیین سکولار از مبانى فکرى جمهورى اسلامى ایران مقرون به صواب نیست. گفتمان جمهورى اسلامى ایران بر ارزشهاى اخلاقى، عدالتمدارى، اهداف معنوى، مردمسالارى دینى، و شمول دین بر سیاست تأکید داشته و دارد؛ امّا گفتمان سکولار بر مادّیت، تقدّم منافع مادّى، و گرایشهاى مصلحتجویانه تأکید مىکند
کلیدواژهها: جمهورى اسلامى ایران، عرفىگرایى، معرفتشناسى، انسانشناسى، باور، فلسفه سیاسى
مقدّمه
با پیدایش نظام جمهورى اسلامى ایران به مثابه رژیمى حقوقى ـ سیاسى بر پایه نظریه«ولایت فقیه»، عرفىگرایان با رویکردى انتقادى از سه منظر آن را به چالش کشیدند:نخست، رویکرد فلسفى ـ کلامى (که در آن، از اصل «اسلام» و «حکومت» انتقاد شد)؛دوم، چالشهاى فقهى ـ حقوقى؛ سوم، چالشهاى ناشى از رویکرد جامعهشناختى(بدین معنا که با مبنا قرار دادن نظریههاى جامعهشناسى سیاسى، سعى در ارائه تحلیلىعرفى از سه دهه حاکمیت جمهورى اسلامى ایران به عمل آمد.) این در حالى بود کهجمهورى اسلامى ایران با طرح گفتمانى جدید، اندیشه و رفتار غرب را در مقام نظر وعمل طرد مىکرد
نوشتار حاضر به دنبال نقد و ارزیابى دیدگاههاى عرفى گرا در رویکرد فلسفه سیاسىاست. پرسش اصلى این نوشتار آن است که: عرفىگرایى تا چه میزان بر مبانى جمهورىاسلامى ایران تأثیر داشته است و بر اساس فلسفه سیاسى جمهورى اسلامى ایران،چگونه مىتوان عرفى شدن در حوزه باور را مورد نقد قرار داد؟ به دیگر سخن، آیاجمهورى اسلامى ایران در بُعد باور، از سکولاریزاسیون متأثر بوده است؟ در پاسخ بهپرسش پژوهش حاضر، این فرضیه مطرح خواهد شد که: جمهورى اسلامى ایران درسطح باور و مبانى (فلسفه سیاسى)، از عرفىگرایى تأثیرى نپذیرفته است. و دیدگاهعرفىگرایان در این زمینه، که کوشیدهاند از بنیانهاى فکرى جمهورى اسلامى ایرانتبیینى سکولار ارائه کنند، مقرون به صواب نبوده و راه به جایى نبرده است
در مقابل، عرفىگرایان این دیدگاه را مطرح مىکنند که اسلام فاقد نظامات سیاسى واجتماعى، و انقلاب ایران محصول خوانشى عقلانى از اسلام است. همچنین، قانوناساسى برنامه توسعه و سازوکار مدیریتى مبتنى بر دانشهاى رایج علوم اجتماعى است؛اسلام نیز صرفا به امور عبادى و فردى خلاصه مىشود. براى روشن شدن ابعاد مسئله،محورهایى چون هستىشناسى، معرفتشناسى، و انسانشناسى و نقد اجمالى آنها ازمنظر اندیشه اسلامى را مورد توجه قرار دادهایم
1 کلّیات
الف. مفهوم
عرفىشدن که معادل سکولاریزاسیون است، به رغم تعریفها و کاربردهاى گوناگون، ازواژههاى مبهم و پرمناقشه در دانش اجتماعى به شمار مىرود. در پژوهش حاضر،مقصود از عرفىشدن عقلانى شدن جامعه و تفکیک ساختارى مثل جدایى ساحتعمومى از ساحت خصوصى و نیز سیاست از حوزههاى گوناگون حیات بشرى است.همچنین، جمهوریت بیانگر شکلى از حکومت است که در آن، رهبران جامعه ـ به طورمستقیم یا غیرمستقیم ـ با رأى مردم انتخاب مىشوند. اسلام نیز دینى است که از سوىخداوند بر پیامبر خاتم حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله نازل شده و دربردارنده سه بخش اساسىعقاید و باورها، احکام و دستورات شرعى، و اخلاقیات است. بنابراین، جمهورىاسلامى ایران ترجمان حاکمیتى است که در مرزهاى جغرافیایى ایران استقرار دارد و ازدو ویژگى برخوردار است: اولاً مبتنى بر خواست و اراده مردم است؛ ثانیا اعمال ایناراده در طول اراده و حاکمیت الهى یعنى بر اساس آموزههاى دین اسلام است
ب. کارکرد باورها در ساحت اجتماعى
در زمینه تأثیر و تأثّر باورها بر ساختار و نگرش، دیدگاههایى مطرح شده است. یکدیدگاه آن است که نظام باورها، به مثابه متغیّرى مستقل، بر سه متغیّر وابسته تأثیرگذاراست: نگرش، رفتار افراد، و ساختارها. مفروض این دیدگاه آن است که منشأ اصلى تغییردر جامعه، تغییر در نظام باورهاست
یکى از شاخههاى قدیمى و مهمّ جامعهشناسى ثبات اجتماعى را برحسبارزشهاى مشترک تبیین مىکند. این نظریه تأکید بر «اساس بودن ارزشهاى عام»دارد و پذیرش ارزشها را یکى از عوامل اصلى شکلگیرى جوامع مىداند
بر اساس این دیدگاه، سکولارها تغییر در نظام باور در جمهورى اسلامى ایران راراهبردى مهم براى دگرگونى اجتماعى برمىشمرند. آنان کامیابى خود را در چالشفرهنگى، و خلق ایدئولوژى و تفسیرى از دین جستوجو مىکنند که منطبق با ایدههاىعرفى است. از منظر جامعهشناسى، ارزشها به جامعه هویّت مىبخشند و قوانین ویژهبرپایه آنها وضع مىشوند.5 با توجه به این رویکرد نظرى، مىتوان گفت که: نظامجمهورى اسلامى ایران، به مثابه متغیّر، بر پایه اسلام استوار است
باورها کارکردهاى گوناگونى دارند: نخست آنکه هویّت فرد یا جهانبینى خاصّگروهى را که فرد بدان متعلّق است، شکل مىدهند؛6 راهنما و پشتوانهاى عملى براىفرد به شمار مىروند و این امکان را براى فرد ایجاد مىکنند که در هر موقعیتى، شیوهاىخاص را براى رفتار و زندگى خود برگزیند. هانتینگتون مدّعى بود که اسلام، به دلیلبرخوردارى از نظام عقیدتى و ارزشى خاصّ خود، با تمدن غیرمذهبى غرب در تضاداست و باورها و ارزشهاى سیاسى ـ اجتماعى متفاوتى دارد. وى آرمانهاى غرب رافردگرایى، لیبرالیسم، قانونمندى، حقوق انسانى، برابرى، حکومت قانون، بازار آزاد، وجدایى مذهب از حکومت مىداند
کارکرد دیگر باورها عبارت است از: توصیف، تجزیه، و تحلیل اوضاع اجتماعى.باورهاى هنجارى به اهداف و سیاستى که بازیگران سیاسى مدافع آنها هستند مربوطمىشوند. مدافعان وضع موجود حفظ نظام را بر خود فرض، و آن را امرى ضرورىمىدانند؛ حال آنکه مخالفان به دنبال تغییر وضع موجودند. دیگر ویژگى نظام باورها آناست که بر چگونگى تعریف اهداف خاص از سوى بازیگران، و شناسایى راهبردهایىکه کارآمد و داراى قابلیت پذیرش اخلاقىاند، تأثیر مىگذارد. افزون بر این، نظام باورهاانگیزههاى لازم را براى تحمّل هزینههاى عمل فراهم مىکند. رهبران بر اساس باورها،بعضى از راهکارهاى سیاسى را در مقایسه با دیگر راهکارها مطلوب مىدانند و پس ازاجرا، نتایج را در معرض ارزیابى قرار مىدهند
توجیه حقّانیت و مشروعیت حکومتها، و ترسیم آیندهاى آرمانى (و ارائهراهکارهایى براى حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب)، از دیگر کارکردهاى نظامباورهاست.7 بىتردید، میزان دخالت باورها در تکوین انقلاب و تغییر اجتماعى بهدرونمایه نظام باورها و میزان نهادینه شدن باورها بستگى دارد.8 با توجه به اهمیت اینامر، هر نظام سیاسى مىکوشد تا براى ثبات سیاسى، دیدگاه خود را به اعضاى جامعهانتقال دهد و این موضوع را تبیین کند که نظام سیاسى موجود، برتر از هر نظام دیگرى،ارزشهاى اخلاقى و دینى را محترم مىشمارد. همچنین، نظامهاى سیاسى براىپاسدارى از باورها و نظام ارزشى ـ که مبناى تعامل میان حاکمیت و شهروندان است بسیار تلاش مىکنند و مقابله با دشمنان آن ارزشها و پاکسازى آنان از جامعه را بهعنوان یکى از محورهاى امنیت ملّى خود برمىشمارند؛ چنانکه مخالفان نظامهاىسیاسى نیز بر این اعتقادند که چالش اساسى با یک نظام سیاسى ریشه در ارزشهاى متضاد دارد
2 گفتمان عرفى
دو متغیّر «عرفى گرایى» (سکولاریسم) و «اسلام» دو نظام معنایى متفاوت دارند. هدفکلان عرفىگرایان ـ از آغاز انقلاب تا به امروز ـ نفى حاکمیت دینى و چالش با نظاماسلامى بوده است. پس از استقرار و تثبیت نظام سیاسى در قالب جمهورى اسلامى درایران و ناامیدى نیروهاى مخالف از مقابله فیزیکى با آن، به تدریج، فلسفه سیاسى نظامجمهورى اسلامى از سوى گفتمانى که ناشى از مدرنیته بود، با تهاجم و تهدید فرهنگىروبهرو شد. عرفىگرایان ـ همزمان ـ دو اقدام را انجام دادند: در بُعد سلبى، به نقد مبانىنظرى و فلسفه سیاسى جمهورى اسلامى ایران پرداختند و در جنبه ایجابى، ضمنکوشش براى از بین بردن نقاط تاریک و ابعاد سیاه مدنیّت غربى که ناشى از دو سدهاستعمار و استبداد بود، سعى نمودند تا آن را به بهترین شکل ممکن، موجّه جلوه دهند
بازتولید اندیشه دینى از سوى سکولارها یارىرسان برخى از کنشگران در ایجاددگرگونى در ساختار اجتماعى ـ سیاسى شد و در تقلیل ساحت دین اسلام به ساحتخصوصى، در سطح جهانى، به آموزه عرفىگرایى کمک کرد. در مقام عمل نیز این امر بهطراحى مدل حاکمیت در قالب دموکراسى با الگوى سکولار، توسعه غربى، و جامعهمدنى ـ با هدف نهادینه ساختن آزادى، قانون و; ـ مساعدت نمود. در حالى که گفتماندینى در جمهورى اسلامى ایران بر ارزشهاى اخلاقى و معنوى، عدالتمدارى، اهدافمعنوى، مردمسالارى دینى، و شمول دین بر سیاست تأکید داشته و دارد؛ گفتمانسکولار بر مادّیت، تقدّم منافع مادّى، و گرایشهاى مصلحتجویانه تأکید مىکند.9عرفىگرایان با هدف تحریف در آموزههاى اسلامى، و سپس تبدیل آن آموزهها بهخطمشىهاى رفتارى، سعى در زدودن روحیه انقلابى و پویایى از جامعه اسلامى و درنتیجه، حفظ ظاهر و پوستهاى از اسلام داشتند و در این راستا، بر تساهل و تسامحاسلامى تأکید مىکردند. این در حالى است که قرآن کریم به مسلمانان توصیه مىکند کهتلاش دشمنان در جهت تهى ساختن اسلام از درونمایههاى اصلى آن، و سازشمسلمانان جامعه اسلامى با مستکبران است: «وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء فَلاَتَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَاء حَتَّىَ یُهَاجِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْوَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیّا وَلاَ نَصِیرا.» (نساء: 89) در آیه دیگرى، چنین آمده است: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْأَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارا حَسَدا مِنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّفَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.» (بقره: 109)
سکولارها تغییر اساسى در جمهورى اسلامى ایران را تنها با پرداختن به مسائلبنیادى امکانپذیر مىدانند. یکى از اینان در موضع نظریهپرداز، با هدف پر کردن خلأتئوریک جریان اصلاحطلبى، مدّعى است: همانطور که اصلاحات سیاسى ـ اجتماعىمستلزم داشتن فلسفه اجتماعى و سیاسى است، اصلاحات در حوزه دین نیز مستلزم آناست که شخص مصلح روش قرائت خود از متون دینى را معیّن، و برترى این روش را برروشهاى دیگر روشن کند. مصلح اجتماعى و سیاسى نیز باید بتواند تا حدودى مدلّلکند که چرا فلسفه اجتماعى و سیاسى خود را بر سایر فلسفههاى اجتماعى و سیاسىبرترى مىدهد و چگونه اصلاحات سیاسى و اجتماعى موردنظر خود را معنا مىکند؟در جامعه ما، براى اصلاحات دینى و سیاسى، هنوز نظریه روشنى در باب روش قرائتمتون دینى و فلسفه اجتماعى مدوّن نشده است.10 از اینرو، سکولارها پرداختن بهساختار و رفتار را بدون توجه به مبانى، ابتر مىشمارند. «مباحثى وجود دارند مقدّم براین مباحث (جامعه مدنى)، و تا تکلیف آن مباحث روشن نشود، بحثهاى ما در اینوسط کار، به نتیجه لازم نخواهد رسید.»11 طرح دیدگاههاى سکولار واکنشهاىگوناگونى را در داخل و خارج کشور به دنبال داشت. در خارج از کشور، تحلیلگرانسیاسى این رهیافت را پشتوانه نظرى مهمى در چیرگى بر جمهورى اسلامى ایرانارزیابى کردند. به نظر آنان، از دو چشمانداز، مىتوان به اسلام نگریست
1 روایت امام خمینى قدسسره از اسلام، که مشکلات فراوانى را براى منافع نامشروع نظامسلطه در ایران، منطقه، و سطح جهانى ایجاد کرده است. غرب، بر اساس روششرقشناسانه، گاه این نگرش را بنیادگرایى، و گاه آن را اسلام سیاسى مىخواند. از منظرغربىها، چنین رهیافتى از اسلام هرگز با خواستههاى غرب سازگار نیست. فشارهاىغرب و همپیمانانش به جمهورى اسلامى ایران نیز در جهت تغییر این نگرش است. بهموازات آن، و به گفته رئیسجمهورى پیشین آمریکا، سیاستمداران غرب از «اسلام بهروایت سکولار» حمایت مىکنند که منادیانى در جهان غرب و ایران دارد. گفتنى است کهاسلام به روایت سکولار، هیچ منافاتى با نظام سلطه ندارد و در پى مصادره اسلام به نفعمدرنیته و اندیشه سکولار است
2 روایت بازتولیدشده سکولار از جمهورى اسلامى ایران، که با منافع غربسازوارى داشته و دارد. از اینرو، طرح باورها و مبانى نظرى از سوى سکولارها،مقولهاى غیرکاربردى که تنها در خلأ مطرح گردد، نیست؛ بلکه اولاً مرتبط به جمهورىاسلامى ایران است و ثانیا ناظر به سه دهه تلاش مستمر این نظام مىباشد. میشلهویینک درباره ادّعاى یکى از تحلیلگران سکولار مىگوید: «مدّعاى اصلى سروش آناست که تمام معرفتهاى بشرى، و استنباطهاى انسانى از دین، تاریخى است ومعروض خطا. او با این نظر، حکومت ایران را تضعیف مىکند؛ چون اگر تمام فهمهاىبشرى از دین در معرض خطا باشند، هیچکس نمىتواند به نام “خدا” ادّعاى پیاده کردنشریعت را داشته باشد.»
عرفى گرایى و آموزه هاى دینى

دانلود پروژه مقاله تقسیم تحلیلی و ترکیبی قضایا در word
یکشنبه 95/4/6 2:46 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله تقسیم تحلیلی و ترکیبی قضایا در word دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله تقسیم تحلیلی و ترکیبی قضایا در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله تقسیم تحلیلی و ترکیبی قضایا در word
چکیده
1 مقدمه
2 مطالب
1ـ2 تاریخچه تحلیلی و ترکیبی
2ـ2 مقسم تقسیم
3ـ2 معیار تقسیم
4ـ2 رابطه این تقسیم با برخی تقسیمهای دیگر قضایا
5ـ2 نگاه تطبیقی
3 نتیجهگیری
پىنوشتها
چکیده
در این مقاله، ابتدا تاریخچه اجمالی تقسیم تحلیلی و ترکیبی قضایا مطرح شده است؛ تحلیلی و ترکیبی به عنوان روش، به عنوان تقسیمی برای قضایا و به عنوان مکتبی فلسفی. سپس، نویسنده ضمن بیان اختلاف در چیستی این مقسم، با اشاره به تمایز میان اصطلاحات جمله، گزاره، قضیّه و حکم معتقد است اگر چه کانت مقسم را احکام قرار داده اما در واقع مقسم همان قضیّه است؛ چرا که وی در این مسئله به جنبه روانشناختی نظر داشته که در مباحث معرفتشناسی موضوعیت ندارد
در فراز بعدی سه معیار عمده زیر برای تحلیلی بودن قضایا مطرح و نقادی شده است
الف. قضیّه تحلیلی قضیّهای است که محمولِ آن به منزله چیزی به نحو ضمنی در مفهومِ موضوع مندرج باشد؛ ب. قضیّهای که تنها کافی است نفی آن به تناقض بینجامد؛ ج. هر گاه صدق قضیّه از واژگان بهکار رفته در آن بهدست آید، قضیّه تحلیلی خواهد بود
در پایان نگاهی تطبیقی به تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی در فلسفه غرب و تقسیم حمل [قضایا] به حمل اولی و حمل شایع صناعی در فلسفه اسلامی شده است
کلید واژهها
تحلیلی و ترکیبی، حمل شایع و حمل اولی، قضایای ضروری و ممکن، قضایای پیشینی و پسینی
1 مقدمه
از زاویههای مختلفی میتوان به «قضیّه» و اقسام آن نگریست: زاویه گرامری و نحوی، زاویه منطقی، زاویه معناشناختی و معرفتشناختی و سرانجام از زاویه روانشناسی ادراک و علوم ادراکی. از این میان، آنچه به تحقیق حاضر ارتباط مستقیم دارد،1 نگریستن به اقسام قضیّه از زاویه معناشناختی و معرفتشناختی است
در معرفتشناسی از یک سو محور مباحثْ مسئله ارزش معرفت است و در همین مسئله است که پای نظریّههای صدق و از جمله نظریّه مطابقت به میان میآید. از سوی دیگر، از میان انواع مختلف معرفت، تنها معرفتِ قضیّهای است که میتواند دعوای گزارش از واقع را داشته باشد. حال، همین قضیّه خودْ تقسیماتِ مختلفی دارد که برای پی بردن به معیارِ صدقِ هر یک از آنها ناگزیریم با این تقسیمات آشنا شویم. از مهمترین تقسیماتی که برای قضیّه مطرح شده است، تقسیم قضیّه به تحلیلی و ترکیبی است
گفتهاند قضایای تحلیلی قضایایی هستند که صدق آنها ضروری است.2 اگر این ادّعا درست باشد، میتوان با بررسی این دسته از قضایا معیار ضروری الصّدق بودن آنها را بازشناخت. در این صورت، در بحث معرفتشناسی به دستاورد بزرگی نایل شدهایم؛ زیرا میتوان قضایای ضروریالصّدق را معیاری برای پی بردن به صدق دیگر قضایا قرار داد و به این ترتیب، بر مشکلات نظریّه مطابقت فایق آمد. حال جای این پرسش است که اصولا معیار تقسیم قضیّه به تحلیلی و ترکیبی چیست و آیا میتوان ادّعا کرد که هیچ قضیّهای خارج از این دو قسم نیست؟
در تاریخ فلسفه غرب، فلسفه کانت را نقطه عطفی به حساب میآورند تا جایی که برخی فلسفه او را مرزی میان فلسفه قدیم و فلسفه جدید میشمارند؛ زیرا او کوشید تا به یک پرسش پاسخ دهد؛ پرسشی که محور کتاب سنجش خرد ناب را شکل میداد. پرسش عبارت بود از این که چگونه برخی احکام ترکیبی به صورت پیشینی ممکن است؟ فهم پاسخ این پرسش است که به کانت جرأت میدهد ادّعا کند دیگر حتی یک مسئله مابعدطبیعی که حلّ نشده باشد یا حداقل کلید حلّ آن به دست نیامده باشد، وجود ندارد
این مقدمه برای آن بود تا نشان دهیم اهمیّت تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی تا آن حدّ است که حتی در مواردی که سخن از بودن یا نبودن فلسفه در میان است، پای تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی به میان میآید
امروزه اهمیّت این تقسیم از این حد نیز فراتر میرود. وقتی فیلسوفی تحلیلیمسلک همچون کواین در دو حکم جزمی خود میکوشد نشان دهد اساس تجربهگرایی، بر تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی استوار است و این تقسیم نیز در کسب اعتبار برای خود همچنان در تکاپو است و از این رو دیگر جایی برای ادعاهای جزمی در تجربه نیست، در مییابیم که حتی علوم تجربی نیز اعتبار خود را مدیون صحت این تقسیم هستند
نکته دیگر این که در طول تاریخ فلسفه از روزگار فیثاغورس گرفته تا امروز بهرغم آنکه بارها موج شکّاکیت، اصول و مسلّماتِ مکاتب مختلف فلسفی را درنوردیده و اعتبار قضایای حسّی، عقلی و تجربی را زیر سؤال برده و حتی خود را تا پشت دیواره ریاضیّات نیز رسانده، نتوانسته است وضوح و بداهت قضایای ریاضی را زیر سؤال ببرد. اگر تاکنون اعتبار این گونه قضایا را به تحلیلی بودن آنها باز میگرداندند، اکنون باید فکری به حال اعتبار قضایای تحلیلی کرد. به راستی آیا نوبت آن رسیده که پرونده قضایای بدیهی را مختومه شمرد؟ اینجا است که دیگر شکّی در لزوم پرداختن به بررسی قضایای تحلیلی و ترکیبی باقی نمیماند
2 مطالب
1ـ2 تاریخچه تحلیلی و ترکیبی
تاریخچه تحلیلی و ترکیبی را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: نخست با دورهای مواجهیم که تحلیلی را روشی برای شناخت به شمار میآورند. در ادامه به دورهای برمیخوریم که تحلیلی، معیاری برای تقسیم قضایا است و سرانجام در دوره جدید، تحلیلی نمایانگر مکتبی در فلسفه معاصر است و اینک توضیح هر یک از این دورهها
1ـ1ـ2 تحلیلی به عنوان روش: در نظر برخی فیلسوفانِ یونانِ باستان، تحلیل راهی بود برای شناخت یا تبیین اشیاء. برای مثال، از سقراط نقل کردهاند که «اگر ارائه یک بیان یا تبیین به معنای برشمردن اجزای اوّلیّه است، این اجزا باید شناخته شوند یا قابل شناختن باشند»
همان گونه که از این عبارت برمیآید، سقراط تبیین شیء را به برشمردن اجزای اوّلیّه آن تفسیر میکند. در نظر سقراط برشمردن اجزای اوّلیّه شیء یا همان تحلیل، باید واجد یکی از این دو شرط باشد: اجزای اوّلیّه یا شناخته شده باشند و اگر شناخته شده نیستند، قابل شناختن باشند
کمی که در تاریخ فلسفه پیشتر بیاییم، به افلاطون میرسیم. در نظر افلاطون آن گونه که پرتوکلاس به وی نسبت میدهد «تحلیلی» نام نوعی برهان است که امروزه ما آن را تحت عنوان «برهان خُلف» میشناسیم. در مقابل، «ترکیبی» نام برهانی است که در آن بر اساس اصول موضوعه و مسلّمْ مطلوب اثبات میگردد. چون در آن روزگار استفاده از این برهان تحلیلی یا خُلف در ریاضیّات نیز متداول بوده است، بعید به نظر میرسد که افلاطون مبتکر این روشِ برهانی باشد. از کلام کاپلستون نیز برمیآید که افلاطون تحلیل و تقسیم را معیاری برای تمییز اشیای حسّی حقیقی از اشیای حسّی غیر حقیقی میدانسته است؛ زیرا او میگوید: نکته مهمی که باید به آن توجّه کرد، این است که برای افلاطون جزئیّات حسّی، من حیث هی، نامحدود و نامتعیّناند. آنها فقط تا جایی محدود و متعیّناند که در ظرف صورت تقسیمناپذیر (آتومون آیدس) درآیند. به عبارت دیگر، جزئیّات حسّی تا آنجا که در ظرف صورت تقسیمناپذیر درنیایند و نتوانند درآیند، اصلا اشیای حقیقی و کاملا واقعی نیستند. افلاطون در پیگیری تحلیل و تقسیم (دیابرزین) تا صورت تقسیمناپذیر، به نظر خود، کل واقعیت را درمییابد
پس از افلاطون نوبت به شاگرد او، معلّم اوّل، میرسد. ارسطو موفق شد مباحث منطقی را که در آن روزگار رایج بود، در کتاب ارغنون گردآوری و تدوین کند. او در این کتاب، تحلیلی را هم در بخش تصوّرات مطرح میکند و باب سوم و چهارم کتاب را «تحلیلات» نام میگذارد و هم در بخش تصدیقات، تحلیلی را به عنوان نوعی برهان در مقابل برهان دیالکتیکی قرار میدهد
اگر ادامه این روند را در تاریخ فلسفه پی بگیریم، درخواهیم یافت که اصطلاح تحلیلی و ترکیبی جز بهعنوانروشی برایرسیدن به مجهول تصوّری یا مجهول تصدیقی به کار نرفته است
2ـ1ـ2 تحلیلی به عنوان یکی از اقسام قضایا: از زمان کانت به این سو، چرخشی در کاربرد واژه تحلیلی و ترکیبی به وجود آمد. توضیح آنکه لایبنیتس در یک تقسیم، حقایق را به حقایق ضروری و حقایق ممکن تقسیم کرد و مدّعی شد که میتوان از راه تحلیل، به صدق حقایق ضروری دست یافت. معیاری که وی در این تقسیم به کار برد، زمینهای شد تا فیلسوفان بعدی توجّهی جدّی به تقسیم مذکور داشته باشند و در پیشرفت آن بکوشند. از جمله، هیوم با الهام از تقسیم لایبنیتس، میان قضایای تحلیلی و تجربی تمایز نهاد و در ادامه، کانت متأثر از تقسیم هیوم، احکام را به تحلیلی و ترکیبی تقسیم کرد
پس از کانت نیز این تقسیم به ویژه در مباحث معرفتشناسی همواره مورد توجّه فیلسوفان بوده و هست. در این نوشتار خواهیم کوشید تا به بررسی معیارهایی بپردازیم که برای این تقسیم ارائه شده است
3ـ1ـ2 تحلیلی به عنوان مکتب: در اوایل قرن بیستم و در اثر دو تجدید نظر در بحثهای فلسفی، مکتب فلسفه تحلیلی در دانشگاه کمبریج پدیدار شد. پیشتازان این مکتب جی. ای. مور و برتراند راسل بودند، لیکن روش هر یک از آنها با روش دیگری تفاوت داشت. مور، که ریشههای مباحث لاینحلّ فلسفی را در کاربرد مشوّش و پُر ابهام واژگان میدید، در صدد بر آمد تا با طرح زبان متعارف و به کارگیری حسّ مشترک یا همان عقلِ سلیم، تا جای ممکن از ابهام تعبیرهای فلسفی بکاهد. در نظر مور، تحلیل به معنای کاویدن و تجزیه معنای زبان متعارف بود. مکتبی که مور بنیان نهاد، به دلیل تأکیدی که بر تحلیل و زبان داشت، به مکتب تحلیل زبانی شهرت یافت
برتراند راسل کار خود را از منطق آغاز کرد. وی بهترین راه برای فهم معنای یک جمله را آن میدانست که نخست جمله مذکور را به جملات بسیطتر و به اصطلاحِ وی «جملات اتمی» تحلیل و تجزیه کنیم و سپس با تحویل جملات بسیط به قالبهای منطق صوری و بهکارگیری قوانین منطق صوری جملات پیچیده به اصطلاح وی «مولکولی» را استنتاج کنیم. به هر حال، امروزه یکی از تأثیرگذارترین مکاتب فلسفی مکتب فلسفه تحلیلی است
2ـ2 مقسم تقسیم

دانلود پروژه مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از
یکشنبه 95/4/6 2:46 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word دارای 37 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word
چکیده
مقدّمه
مفاهیم مشمولِ «معقول ثانى» و «اعتبارى» از دیدگاه خواجه
معناى معقول ثانى و اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى
الف) ذهنى صرف بودن مفاهیم فلسفى
ب) تعابیر دالّ بر رابطه مفاهیم فلسفى با خارج و چگونگى تفسیر آنها
گزاف نبودن حمل مفاهیم فلسفى بر امور خارجى
1 قاضى عضدالدین ایجى (756ق)
2 سعدالدین تفتازانى (793ق)
3 غیاثالدین منصور دشتکى شیرازى (949ق)
دیدگاههاى جدید
1 ملّاعلى قوشچى (879ق)
2 سیّد سند (903ق)
3 جلالالدین دوانى (910ق)
4 میرداماد (1040ق)
نگاهى به برخى از مفاهیم فلسفى از نظر میرداماد :
نگاهى کلّى به وضعیت مسئله «معقول ثانى فلسفى» از دوره خواجه نصیر تا دوره ملّاصدرا
الف. دیدگاه کلّى گروه دوم در باب خارجیت اتّصاف
ب. معناى «معقول ثانى» و تحولات آن در این دوره
ج. مفاهیم فلسفى و نحوه خارجیت آنها
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word
ـ ابنسینا و طوسى، خواجه نصیرالدین، شرحالإشارات و التنبیهات، تهران، دفتر نشر کتاب، 1361
ـ تفتازانى، سعدالدین، شرحالمقاصد، قم، شریف رضى، 1370
ـ دشتکى شیرازى، غیاثالدین منصور، اشراق هیاکلالنور لکشف ظلمات شواکل الغرور، تهران، میراث مکتوب، 1382
ـ دوانى، جلالالدین، سبع رسائل، تهران، میراث مکتوب ،1381
ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرحالمنظومه، تصحیح حسن حسنزاده آملى، تهران، ناب، 1369
ـ سهروردى، شهابالدین، مجموعه مصنّفات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ سوم، 1380
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، اساسالإقتباس، تصحیح مدرّس رضوى، تهران، دانشگاه تهران، چ سوم، 1361
ـ ـــــ ، تلخیصالمحصّل (نقدالمحصّل)، تهران، دانشگاه تهران، 1359
ـ ـــــ ، مصارعالمصارع، قم، مکتبه آیهاللّه المرعشى، 1405ق
ـ ـــــ و حلّى، حسنبن یوسف، کشفالمراد، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1407ق
ـ قوشچى، علاءالدین علىبن محمّد، شرح تجریدالعقائد، بىجا، رضى، بىتا
ـ مرزبان، بهمنیاربن، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهدالربوبیه، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1360
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مکتبه المصطفوى، چ دوم، 1368
ـ میرداماد (میرمحمّدباقر بن محمّدحسین استرآبادى) و علوى عاملى، سیّداحمد، تقویمالایمان، تهران، دانشگاه تهران، 1381
ـ ـــــ ، القبسات، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مکگیل، بىتا
ـ ـــــ ، مصنّفات، تهران، دانشگاه تهران، 1381
چکیده
با ظهور خواجه نصیرالدین طوسى، جریانى فلسفى شکل مىگیرد که به میرداماد ختم مىشود؛ این جریان به رغم بهرهگیرى از تحلیلهاى فلسفىِ مشّایى، فراوان، تحت تأثیر فلسفه اشراق قرار داشته است. خواجه نصیر در زمینه مفاهیم فلسفى، به دیدگاه شیخ اشراق قائل است و اینگونه مفاهیم را ذهنى محض مىداند. امّا برخى که سرآغاز آنان قوشچى است، این مفاهیم را ناظر به خارج پنداشته و حمل آنها را به ملاکِ جهات خارجىِ موضوع دانستهاند؛ براى مثال، دوانى (از پیشگامان این اعتقاد) معقول ثانى را چنان معنا کرده است که مستلزم خارجى نبودن مفاهیم فلسفى نیست. این در حالى است که میرداماد دریافته است که معقول ثانى به معناى عام را باید به دو دسته معقول ثانى «منطقى» و «فلسفى» تقسیم کرد: در دسته نخست، عروض و اتّصافْ ذهنى مىباشد؛ ولى در دسته دوم، تنها عروض است که ذهنى مىباشد. بدین ترتیب، اصطلاح «معقول ثانى» در این دوره ـ به تدریج ـ دستخوش تحوّل مىگردد و سرانجام به دو گروه تقسیم مىشود
کلیدواژهها : معقولات اولى، معقولات ثانیه، معقول ثانى فلسفى، عروض، اتّصاف، خواجه نصیرالدین طوسى، میرداماد
مقدّمه
خواجه نصیر که آغازگر جریان فلسفىِ مشّایى ـ اشراقى است، با وجود بهرهگیرى از بررسىهاى فلسفىِ مشّایى، تحت تأثیر اشراق قرار دارد و در دیدگاههاى مهمى همچون «اصالت ماهیت»، از پیروان آن مکتب محسوب مىشود. گاهى این مسئله به صورت تهافت اجمالى در میان آراى خواجه ظاهر مىشود؛ مثلا او به رغم پیروى کامل از دیدگاههاى شیخ اشراق درباره مفاهیم فلسفى، در برخى موارد، ناخودآگاه از نوع تحلیلهاى فلسفىِ مشّاییان تأثیر پذیرفته و به خارجیت آن مفاهیم اشاره کرده است. گاه این مطلبْ در قالب ترکیبى از دیدگاههاى دو مکتب مشّاء و اشراق بروز مىیابد؛ مانند دیدگاهى که به نوعى میان اصالت ماهیت و خارجیت وجود، جمع نموده است. امّا از آنجا که این تأثیرپذیرىِ دوگانه به ظهور دستگاه فلسفى جداگانهاى منتهى نشده است، نمىتوان نام جدیدى بر آن نهاد و مطابق مطلب پیشگفته، بهتر است آن را مشّایى ـ اشراقى بنامیم
این جریان فلسفى، در بسیارى از آراى خویش، از خواجه تأثیر پذیرفته است؛ خواه در دیدگاههایى که به پیروى از او ارائه شدهاند و خواه در دیدگاههاى جدید که حول محور آراى وى و چه بسا با نقد آن آرا شکل گرفتهاند. یکى از علّتهاى اصلى این مطلب، محور قرار گرفتن کتاب تجرید خواجه بوده است؛ توضیح آنکه در طول این دوره، تجرید محور تمامى مباحث کلامى و فلسفى را تشکیل مىداده و گویا حاشیهنویسى بر آن یکى از افتخارهاى علمى بزرگ محسوب مىشده است. سبب مهم دیگر، در این زمینه، اقدام خواجه در پرورش شاگردان برجستهاى همچون علّامه حلّى بوده که تا قرنها به واسطه زنجیره «استاد و شاگردى»، بسیارى از بزرگان را به طور غیرمستقیم شاگرد وى ساخته است. براى نمونه، مکتب فلسفى ـ کلامى شیراز را باید وامدار خواجه دانست
در مسئله مورد بحث نیز جریان مزبور داراى دو دیدگاه اصلى است: دیدگاه خواجه و پیروان وى، و دیدگاههاى مخالف (جدید). نشان خواهیم داد که هر دو دیدگاه تحت تأثیر خواجه شکل گرفتهاند. این دیدگاهها ذیل سه قسمت، مورد بررسى قرار خواهند گرفت
1 «معقولات ثانیه فلسفى» از دیدگاه خواجه؛
2 اصطلاح «معقول ثانى» در نزد خواجه؛
3 تعریف و ویژگىهاى «معقول ثانى»
خواجه همچون اسلاف خویش، اصطلاح «معقول ثانى» را در معناى امور ذهنىِ صرف به کار مىبرد که از احوال و عوارض ذهنىِ معقولات اولى محسوب مىگردد: «; و المعقولات الثانیه هى العوارض الّتى تلحق المعقولات الأولى الّتى هى حقایق الموجودات و أحکامها المعقوله.» با توجه به این عبارت، «معقولات اولى» برگرفته از خارجاند، حقایق خارجى را تشکیل مىدهند، و احکام ذهنى آنها «معقولات ثانیه» نامیده مىشوند. بدین ترتیب، خواجه معقول ثانى را معقولى مىداند که از حیثیات ذهنىِ معقول اول گرفته و بر آن عارض مىشود؛ از اینرو، او این واژه را معادل «معقول ثانى منطقى» در کلام متأخّران مىانگارد. معقول اول نیز برگرفته از خارج، و مفهوم ماهوى است. خواجه اصطلاحى مثل «اعتبار» را مرادف با «معقول ثانى» به کار مىگیرد و بر ذهنى بودنِ آن تأکید مىکند: «; کلّ واحد منها امر اعتبارى یحکم به العقل على الحقایق اذا انضمّ بعضها الى بعضٍ فى العقل.» «; الامور الاعتباریه الّتى توجد فى العقل فقط;؛ ; اعتبارات عقلیه یعتبر العقل من الامور العقلیه.»
علّامه حلّى نیز در عبارات شرحى خود، ترادفِ واژه «اعتبار» و «اعتبارى» با واژه «معقول ثانى» را پذیرفته و بر ذهنى بودن آن واژهها تأکید ورزیده است. بدین ترتیب، خواجه دو واژه «معقول ثانى» و «اعتبار» (و نظایر آن) را در مفهوم واحدى به کار مىبرد و این دو واژه، در آثار وى، بر امورى اطلاق مىشوند که بىتردید ذهنىاند. به نظر مىرسد که خواجه اصطلاحاتى همچون «معقول ثانى» و «اعتبارى» را کاملا تحت تأثیر شیخ اشراق به کار گرفته است
مفاهیم مشمولِ «معقول ثانى» و «اعتبارى» از دیدگاه خواجه
محقّق طوسى چند دسته از مفاهیم را معقول ثانى و امور اعتبارى دانسته است که در ذیل ارائه مىگردد
الف) مفاهیم منطقى : ذاتى، عرضى، جنس، فصل، نوع، کلّى، جزئى، وضع، حمل، مثلان، متخالفان، محمول و; . اینگونه مفاهیم، به تصریح، معقول ثانى و اعتبارى دانسته شدهاند
ب) برخى از مقولات و مفاهیم ماهوى : جوهریت، اضافه و مفاهیمِ نسبى و اضافى چون فوقیت و تحتیت، اجناسِ ماهیاتِ بسیط مثل لون و عدد، که در نزد دیگران از امور ماهوى و به طور کلّى جزء امور خارجى محسوب مىشوند، نزد خواجه معقول ثانى و امور ذهنىاند
ج) مفاهیم فلسفى : در آثار خواجه، بسیارى از مفاهیم فلسفى نیز معقول ثانى و اعتبارى شمرده شدهاند. فهرست این مفاهیم بدین شرح است: وجود، وحدت، وجوب، امکان، شىء، تشخّص، حقیقت، ذات، ماهیت، عرض، علّیت (مؤثریت)، معلولیت (متأثریت)، تقدّم و تأخّر، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، امتناع و عدم. بدینترتیب، وى بیشتر مفاهیم فلسفى (چه فراگیر و چه غیرفراگیر) را در زمره معقولات ثانیه قرار مىدهد و در این مسیر، از شیخ اشراق نیز فراتر مىرود؛ چه اینکه شیخ اشراق «تشخّص» را به تصریح، غیراعتبارى شمرده و برخى مفاهیم غیرفراگیر فلسفى را با عدم ذکر، در زمره اعتبارات عقلى، مجمَل گذاشته است (امّا خواجه این مفاهیم را در این حیطه آورده است.) در بیشتر عبارات مربوط به هریک از مفاهیم یادشده، افزون بر تصریح به «معقول ثانى»، «اعتبارى» یا «امر عقلى» بودنِ این مفاهیم، بر ذهنى صرف بودن و عدم خارجیت آنها نیز تأکید مىشود. از اینرو، توهّم آنکه خواجه این مفاهیم را معقول ثانى فلسفى ـ در معناى اصطلاحى آن ـ دانسته است، نه امور ذهنى و اعتبارى، به کلّى باید کنار گذاشته شود؛ به ویژه با توجه به آنچه در تعریف و مفهومشناسىِ اصطلاحات فوق (معقول ثانى، اعتبارى و امر عقلى) گفته شد
د) برخى از مفاهیم دیگر : مفاهیم دیگرى وجود دارد که البته مىتوان آنها را در ذیلِ برخى از عناوین گذشته گنجاند؛ این مفاهیم در عبارات خواجه، اعتبارى و ذهنى معرفى شدهاند : موصوفیت (منطقى)، تغایر (فلسفى)، بساطت و ترکیب (فلسفى)، تناهى و عدم تناهى (فلسفى) و;
دلیل عمده خواجه در این جهت، همان دلیل لزوم تسلسل از فرضِ وقوع این مفاهیم در خارج است که اسلاف وى، به ویژه بهمنیار و شیخ اشراق، آن را به عنوان اصلىترین استدلال اخذ کردهاند
محقّق طوسى، همچون اسلاف خود، عنوان جامع و خاصّى به مفاهیم فلسفى نداده و تنها این مفاهیم را در ذیل حیطه کلّى «معقولاتِ ثانیه» قرار داده است. با توجه به اشاره صریح خواجه به معقول ثانى (و اعتبارى بودنِ معقولات فلسفى)، در این بخش از مقاله، به ذکر جنبههایى از بحث اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى از دیدگاه خواجه مىپردازیم
معناى معقول ثانى و اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى
ضرورت بحث در اینباره این است که از سویى، عباراتِ دالّ بر معقول ثانى و اعتبارى بودنِ مفاهیم فلسفى، بر ذهنىِ صرف بودن مفاهیم فلسفى دلالت دارند و از سوى دیگر، عبارات بسیارى از ریشه داشتن این مفاهیم در خارج حکایت مىکنند که همین عبارات مرجع نظر برخى از صاحبنظران در خارجى دانستن مفاهیم فلسفى در دیدگاه خواجه، و گرداندن مفهوم واژه «معقول ثانى» در لسان خواجه از ذهنى به امور خارجى بوده است
الف) ذهنى صرف بودن مفاهیم فلسفى
عبارات متعددى بر این مطلب تأکید دارند که مفاهیم فلسفى هنگامى در ذهن نقش مىبندند که امور خارجى (ماهیات) تعقّل شوند؛ زیرا از تعقّل آنها، حالتى در ذهن پدید مىآید که موجب تعقّل مفاهیم فلسفى مىشود. در اینگونه عبارات، دیده مىشود که همه شئون مفاهیم فلسفى، و هر مفهوم اعتبارى ناظر به خارج، در خودِ ذهن تصویر مىگردد؛ حتى مطابقت این مفاهیم با خارج (به عنوان معیار صدق آنها) انکار مىشود و تعقّل مفاهیم فلسفى، ناشى از «کون» و نحوه وجود ذهنى معقولات اولى و ویژگى خاص آنها در ذهن تلقّى مىگردد. به سخن دیگر، خصوصیتى که در عبارات شیخ اشراق، به عنوان توجیه منشأ انتزاع و گزاف نبودنِ حمل مفاهیم فلسفى (و مفاهیم اعتبارى ناظر به خارج) ذکر شده بود و ابهام داشت، در عبارات خواجه، به تصریح ذهنى و غیرخارجى دانسته شده است. شایسته است، به عباراتى در این زمینه بپردازیم
فالمؤثریه المذکوره فیها امرٌ اضافیٌّ یثبت فى العقل عند تعقّل صدور الأثر عن المؤثر فإن تعقّل ذلک یقتضى ثبوت امر فى العقل هو مؤثریه کما فى سائر الإضافات و عدم مطابقته للخارج لایقتضى کونه جهلا فإن ذلک انّما تکون جهلا اذا حکم بثبوته فى الخارج و لم یثبت فى الخارج; فمطابقته ثبوته فى العقل دون الخارج
این عبارت به خوبى نشان مىدهد که خصوصیت ذهنى امور خارجى (تعقّلُ ذلک) موجب مىشود که امرى در ذهن شکل بگیرد به نام «مؤثریت» یا همان «علّیت» (یقتضى ثبوت امر فى العقل). روشن است که در این صورت، خودِ این مفهوم جدید، مطابقتى با خارج نخواهد داشت. از اینرو، خواجه در بیان رفع این توهّم که «این مفاهیم جهلاند نه علم»، درباره معیار صدق این امور مىگوید: مطابَقِ این مفاهیم، همان حیثیتى از مفاهیم خارجىِ محقّق در ذهن است که منشأ انتزاع این مفاهیم اعتبارى مىگردد. بر این
اساس، هرگاه سخن از مطابقت امور اعتبارى به میان مىآید، خواجه یادآورى مىکند که در مورد این امور، مطابقت با آنچه در عقل است معتبر مىباشد. بدین ترتیب، حدوث مفاهیم اعتبارى ناظر به خارج، تنها در عقل و پس از تعقّل معروض این مفاهیم مىباشد و اینگونه امور تنها در عقل وجود دارند : «; فإن محل الوجود، امرٌ معقول»
راز اینکه خواجه در این موارد، مطابقت را در نسبت با خود ذهن (و نه خارج) اخذ مىکند، همان مطلبى است که ذهنىِ محض بودن این مفاهیم را با روشنى بیشترى بیان مىکند. وى معتقد است: در مواردى که مفاهیم ناظر به خارج، در خارج، حیثیتى مابهازاى معروض خود ندارند (مثل اجناس و فصول امور بسیط)، معیار مطابقت این امور نمىتواند در نسبت با خارج اعمال شود؛ تنها اجناس و فصولى باید با خارج سنجیده شوند که دستکم، در خارج، حیثیاتى واقعى را در معروض خارجى خود، به خود اختصاص مىدهند. از اینرو، در حقیقت، این عقل است که این امور را بر حقایق خارجى حکم مىکند؛ نه اینکه این امور در حقایق خارجى محقّق باشند. به
همین دلیل، علّامه حلّى آشکارا مفهوم «وجود» (و مفاهیم دیگرى مانند آن) را در خارجْ غیرمحقّق مىداند و بر دیدگاه خویش تأکید مىورزد. این تأکید بیانگر آن است که عبارات علّامه حلّى در زمینه «غیرخارجى بودن مفاهیم فلسفى از نظر خواجه»، نه تنها به معناى عدم زیادت خارجى، بلکه به معناى عدم خارجیت (حتى به نحو عینیت خارجى با اشیاى دیگر) است
با شواهد متنى، درمىیابیم که ذهنى بودن مفاهیم فلسفى در لسان خواجه، امرى است که نمىتوان آن را به امور دیگرى نظیر «عدم زیادت خارجى» فروکاست
ب) تعابیر دالّ بر رابطه مفاهیم فلسفى با خارج و چگونگى تفسیر آنها

دانلود پروژه مقاله اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکی در word
یکشنبه 95/4/6 2:46 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکی در word دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکی در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکی در word
چکیده
اصالت حقیقت وجود و وجوب وجود آن
وحدت شخصی واجب الوجود بالذات
حقیقت وجود و حقیقت واجب الوجود بالذات
وحدت و کثرت موجودات
نقد ملازمت اصالت وجود با وحدت شخصی محض
نقد استشهاد به عبارت صدرالمتألهین
استدلال شیخ اشراق و قیصری
نقد ادله دیگر در تأیید ملازمه بین اصالت وجود و وجوب ذاتی
انکار وجود ممکن و نقد آن
انکار تثلیث مواد ثلاث و نقد آن
انکار وجود ممکن از راه مفاد سالبه و نقد آن
انکار انقسام وجود به واجب و غیر واجب و نقد آن
نقد ملازمه نفی ممتنع بالذات با واجب بالذات
انکار وجود معلول از طریق معدوم بودن آن در مرتبه علت و نقد آن
پینوشتها
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکی در word
ـ عشاقی، حسین، «ملازمت اصالت وجود با وجوب ذاتی»، معرفت فلسفی، همین شماره؛
ـ شیرازی، صدرالدین محمد، المبدء و المعاد، تصحیح محمد ذبیحی، ( تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381) ج 1
ـ شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، (بیروت، دارالتراث العربی، 1981)، ج 1
ـ سهروردی، شهابالدین یحیی، التلویحات، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، (تهران، مؤسسه مطالعات تحقیقات فرهنگی، 1372)، ج 1
ـ آشتیانی، سید جلالالدین، شرح مقدمه قیصری، ( قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1370)
چکیده
اصالت وجود یکی از مباحث مهم فلسفی است که از زمان صدرالمتألهین بهجد در کتب فلسفی مطرح شده است. میتوان گفت این اصل ستون فقرات حکمت متعالیه را تشکیل میدهد، و دیگر اصول حکمت متعالیه از آن نشئت میگیرند. بحثی که در پیشروی داریم، لازمه اصالت وجود از نظر وجوب وجود و وحدت آن است. آیا با پذیرش اصالت وجود باید به وجوب وجود و وحدت شخصی آن بدون هرگونه شائبه کثرتی ملتزم شد؟ از نظر صدرالمتألهین اصالت وجود بهتنهایی نافی امکان و کثرت وجودی نیست. اما در مقابل، ادعا شده که اصالت وجود با وجوب وجود ملازم است و لازمه آن این است که کثرت از امور مجازی است
کلیدواژهها: اصالت وجود، وحدت شخصی وجود، کثرت تشکیکی وجود، وجوب وجود، مواد ثلاث، وجوب، امکان و امتناع
اصالت حقیقت وجود و وجوب وجود آن
حقیقت وجود بدون آنکه به وحدت و کثرت آن نظر کنیم یعنی خواه واحد باشد خواه کثیر یا موجود است یا معدوم؛ و بر اساس اصل امتناع تناقض، حقیقت وجود با عدم جمع نمیشود. حقیقت وجود معدوم نبوده، و ممکن نیست معدوم باشد. بنابراین حقیقت وجود واجب الوجود است؛ خواه واجب الوجود بالذات خواه ممکن الوجود بالذات. جز حقیقت وجود چیزی موجود نیست؛ بنابراین ماهیات موجود نیستند، زیرا هر یک از ماهیات مانند انسان در صورتی موجود است که به وجود مقید شده باشد؛ یعنی انسان بما هو انسان موجود نیست، چون انسان بما هو انسان نه اقتضا وجود دارد و نه اقتضای عدم. بنابراین «الانسان الموجود موجود» و ممکن نیست چنین نباشد. پس انسان به واسطه وجود موجود است، اما وجود، بیواسطه موجود است. بنابراین، اصالت با وجود است؛ یعنی وجود بیواسطه در عروض و بدون شائبه مجاز موجود است، و ماهیت، با واسطه در عروض وجود و با شائبه مجاز موجود است. پس «حقیقهالوجود موجود بالذات من دون ایّ واسطه من الوسائط فی العروض»
حقیقت وجود خواه واحد باشد خواه متکثر ـ یکجا و بی آنکه به وحدت و کثرت آن نظر شود در موجودیت خود به غیر وابسته نیست؛ چراکه غیر از حقیقت وجود و بیرون و مقابل آن جز عدم چیزی نیست. بنابراین حقیقت وجود واجب الوجود بالذات است و معلول غیر نیست. پس «حقیقه الوجود موجود بالذات ای بدون الواسطه فی العروض و موجود بالذات ای بدون الواسطه فی الثبوت»
اگر حقیقت وجود از جمیع جهات واحد بوده، هیچ جهت کثرتی در آن راه نداشته باشد، باید گفت این حقیقت واحد شخصی است و واجب الوجود بالذات
اما اگر حقیقت وجود به جهتی از جهات متکثر باشد، آیا میتوان گفت هر یک از این متکثرها وجود واجب الوجود بالذات است؟ در مباحث آتی معلوم میشود که هر یک از این متکثرها نمیتواند واجب الوجود بالذات باشد
وحدت شخصی واجب الوجود بالذات
حقیقت واجب الوجود بالذات یا موجود است یا معدوم. اما چون این حقیقت نمیتواند معدوم باشد، لاجرم موجود است. حقیقت واجب الوجود بالذات یا واحد است یا متعدد؛ و چون این حقیقت ممکن نیست متکثر باشد، واحد است. تقریر این استدلال چنین است: اگر حقیقت واجب الوجود بالذات متعدد و دستکم دو تا باشد، هر یک از دو واجب الوجود در حقیقت وجوب وجودشان از دیگری ممتازند. پس هر یک از این دو، کمالی دارد که دیگری فاقد آن است، و بنابراین حقیقت هر یک از دو واجب الوجود بالذات در قیاس با کمال دیگری واجب الوجود نیست، بلکه یا ممکن الوجود است یا ممتنع الوجود و این دو با وجوب بالذات ناسازگار است. در نتیجه فرض دو یا چند واجب الوجود بالذات ممکن نیست. پس واجب الوجود بالذات واحد شخصی است
حقیقت وجود و حقیقت واجب الوجود بالذات
آیا حقیقت وجود که اصیل و واجب الوجود بالذات است، همان حقیقت واجب الوجود بالذاتی است که وحدت شخصی آن به اثبات رسیده است؟ واجب الوجود بالذات در فلسفه از دو نوع واسطه مبراست: واسطه در عروض؛ و واسطه در ثبوت. اما آیا هر حقیقت وجود مفروض از این دو واسطه مبراست؟
در مباحث قبلی روشن شد که حقیقت وجود یک جا از دو واسطه فوق مبراست، اما معلوم نگشت که هر یک از حقیقت وجودهای مفروض نیز چنیناند. اگر نشان داده شود که هر یک از آنها از دو واسطه مزبور مبراست معلوم میگردد که حقیقت وجود واحد است، و همان واجب الوجود بالذات است، و در این صورت برهان بر حقیقت وجود با برهان واجب الوجود بالذات یکی است، و بدین ترتیب بنابر اصالت وجود کثرت از امور مجازی خواهد بود
به دیگر سخن، برهان وحدت واجب الوجود بالذات نشان میدهد که در عرض واجب الوجود بالذات، فرض واجب الوجود بالذات دیگر معقول نیست. اما آیا در طول واجب الوجود بالذات فرض موجود ممکن الوجود معقول است یا خیر؟ برهان وحدت واجب الوجود بالذات این نوع وجود را نفی نمیکند. معنای این استنتاج آن است که اصالت وجود یعنی موجودیت وجود بالذات و بدون واسطه در عروض فی الجمله مستلزم نفی موجودیت وجود بالذات و بدون واسطه در ثبوت است. به عبارت دیگر، بعضی از وجودهای اصیل و بدون واسطه در عروض، مستلزم واجب الوجود بالذات بودن و بدون واسطه در ثبوت بودن خودشان نیستند
وحدت و کثرت موجودات
از آنجا که «وجود موجود است» یا «اشیا موجودند» نمیتوان عالم را هیچ و پوچ دانست. پس موجود یا موجوداتی هستند. اما آیا وجود واحد است یا کثیر؟ اگر حقیقتاً وجود واحد باشد، راهی جز این نیست که کثرات را اموری اعتباری بدانیم و در این صورت باید منشأ اعتبار کثرت را جستوجو کرد
اگر ماهیت اصیل باشد، همه کثرات ماهوی حق و واقعیتاند. بر این اساس، دار هستی نهتنها هیچ و پوچ نیست بلکه مملوّ از ماهیات مختلف است. بنابراین دار هستی را ماهیات پر کردهاند. انسان حقیقتی از حقایق است و دیگر ماهیات از سنگ و کلوخ گرفته تا موجودات فضایی و دریایی و غیره همگی موجودند. بنابر این دیدگاه در عالم هستی کثرت حکمفرماست
اما اگر وجود اصیل باشد که پیشتر نشان دادیم چنین است دیگر نمیتوان به کثرات ماهوی ملتزم بود؛ چراکه این نوع کثرات از ماهیات اعتباری برخاسته و بنابراین اعتباریاند
فیلسوفانی که به اصالت وجود معتقدند خود به دو دسته تقسیم میشوند. گروهی بر آناند کهماهیات متکثر اعتباری از وجوداتی برخاستهاند که هر یک مباین با دیگری است، و همگی در یک امر جامع عرضی متحد و مشترکاند. بنابراین نظر کثرات اصیلاند و دار هستی را حقایق وجودی متکثر پر کرده است
گروه دیگر، به تشکیک در وجود عقیده دارند و مدعیاند دار هستی را وجودها پر کردهاند، و این وجودها با یکدیگر تباین ندارند، بلکه اختلافشان به اتحادشان باز میگردد و بهعکس. بنابراین دار هستی را وجودهای متکثری پر کردهاند که به وحدت تشکیکی بر میگردند. در این دیدگاه هم وحدت تشکیکی وجود حقیقی است و هم کثرت تشکیکی وجود. بنابراین، قول به اصالت وجود با کثرت تباینی وجود نیز میتواند سازگار باشد؛ چه اینکه با تشکیک در وجود میتواند سازگار باشد، و ظاهراً قول به اصالت وجود به تنهایی برای وحدت تشکیکی کافی نیست
حال با فرض کثرت تشکیکی وجود میتوان به وحدت شخصی وجود نیز قایل شد. ولی باید توجه داشت که صرف تشکیک در وجود برای وحدت شخصی وجود کافی نیست
فیلسوفانی که به اصالت وجود معتقدند با افزودن اصل علیت و تفسیر آن بر اساس اصالت وجود به اینکه معلول عین ربط به علت است، به وحدت شخصی وجود رسیدهاند. بنابر این دیدگاه، وجود واحد شخصی است که کثرت تشکیکی نیز دارد. براین اساس باید گفت کثرت اعتباری نیست
در مقابل وحدت شخصی در عین تشکیکی وجود، عرفا معتقدند که وجود، واحد شخصی غیر تشکیکی است
اکنون باید تحقیق کرد که آیا لازمه عقیده به اصالت وجود، وحدت شخصی وجود است، به گونهای که اصالت وجود مساوی بلکه مساوق با وحدت شخصی وجود باشد به گونهای که کثرت به طور کلی اعتباری گردد؟
نقد ملازمت اصالت وجود با وحدت شخصی محض

غیرآرشیویها
-
مقاله بررسی عوامل موثر بر روی کارایی کلکتورهای خورشیدی مشبک تحت
مقاله تغییرات شاخصهای تنسنجی و لیپیدهای سرم بر حسب نمایهی تودهی
مقاله رایگان مختصری از فعالیت صندوق ضمانت صادرات تحت word
مقاله میراکردن نواسانات بین ناحیه ای با استفاده از سیگنال محلی د
مقاله Classification of damage modes in composites by using prin
مقاله استفاده از رویکرد تلفیقی تحلیل سلسله مراتبی و تاپسیس در مک
[عناوین آرشیوشده]