دانلود پروژه مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ در wor
دوشنبه 95/4/21 3:38 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ در word دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ در word
چکیده
مقدّمه
دیدگاه نخست: تمایز معنایى مواد در منطق و فلسفه (نظریه اشتراک لفظى)
نقد تفتازانى بر دیدگاه ایجى: تفکیک وجود محمولى و وجود به منزله رابطه
دیدگاه دوم: وحدت معنایى مواد در منطق و فلسفه (اشتراک معنوى) و تمایز حیطهاى
دیدگاه سوم: وحدت معنایى (اشتراک معنوى) موجّهات در منطق و فلسفه، و تساوى حیطهاى
بررسى دیدگاه سوم (رأى مختار ملّاصدرا)
1 تحلیل سه جزئى گزارههاى حملى
2 اشتراک معنوى وجود محمولى و وجود رابط
3 تعمیم وجود رابط به همه اقسام گزارههاى حملى
الف) وجود رابط و هلّیات بسیط
ب) وجود رابط و گزارههاى سالبه
ج) وجود رابط و حمل اولى
دیدگاه چهارم
جهات در منطق
جهات در فلسفه
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ در word
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375
ـ ـــــ ، الشفاء (المنطق)، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1404ق
ـ تفتازانى، مسعودبن عمر، شرح المقاصد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق
ـ جرجانى، میر سیدشریف، شرح المواقف، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق
ـ دشتکى، غیاثالدین منصور، اشراق هیاکل النور لکشف ظلمات شواکل الغرور، مقدّمه و تحقیق على اوجبى، تهران، میراث مکتوب، 1382
ـ دوانى، جلالالدین، شواکل الحور فى شرح هیاکل النور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1411ق
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، بدایهالحکمه، بیروت، دارالمصطفى للطباعه و للنشر، 1402ق
ـ ـــــ ، نهایهالحکمه، قم، الزهراء، 1379
ـ قطبالدین شیرازى، محمودبن مسعود، شرح حکمهالاشراق، به همراه تعلیقات ملّاصدرا، چاپ سنگى، بىجا، بىتا
ـ مظفّر، محمّدرضا، المنطق، نجف، مطبعه نعمان، 1388ق
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث، 1981م
- Frege, Currie Gregory, An Introduction to his Philosophy, The Harvester Press, Sussex,
- Plantinga, Alvin, The Nature of Necessity, Clarendon Press, Oxford,
چکیده
بحث درباره مواد ثلاث (وجوب، امکان و امتناع) و گزاره هاى موجّه، هم در منطق و هم در فلسفه مطرح است. منطقدانان مسلمان در آثار منطقى خویش، اغلب ضمن بحث درباره اقسام گزارهها، گزارههاى حملى را به گزارههاى موجّه و غیرموجّه (مطلق) تقسیم، و سپس اقسام و احکام گزارههاى موجّه را به تفصیل بررسى مىکنند. فیلسوفان نیز مفاهیم یا ماهیات را به سه دسته واجبالوجود، ممکنالوجود و ممتنعالوجود تقسیم، و درباره احکام فلسفى هریک بحث مىکنند. اکنون این مسئله درخور طرح است که چه تفاوتى میان معناى منطقى و معناى فلسفى مواد و جهات هست و آیا این بحث اصالتا بحثى فلسفى است یا منطقى؟ اندیشمندان مسلمان در پاسخ به این مسئله، دستکم سه دیدگاه را مطرح کردهاند که به ترتیب عبارتاند از: 1 تمایز معنایى؛ 2 وحدت معنایى و اختلاف حیطهاى؛ 3 وحدت معنایى و تساوى حیطهاى
در این مقاله پس از طرح و نقد دو دیدگاه نخست، دیدگاه سوم به منزله رأى مختار ملّاصدرا بررسى مىشود. یکى از پیامدهاى این دیدگاه آن است که بحث درباره مواد و جهات، اصالتا بحثى فلسفى است، نه منطقى، و اگر در منطق درباره آن بحث شود استطرادى است. در بخش دیگر مقاله، دیدگاه سوم نیز نقد، و نشان داده مىشود که این دیدگاه با چالشهایى روبهروست؛ براى نمونه، لزوم اختصاص موجّهات به اقسام ویژهاى از گزارههاى حملى. در پایان دیدگاه چهارمى به اختصار پیشنهاد مىشود که بر پایه آن، تمایز معنایى میان جهات منطقى و جهات فلسفى بنابر تمایز میان جهات راجع به صدق و جهات راجع به وجود تبیین مىشود
کلیدواژهها: مواد ثلاث، جهت، گزاره موجّه، وجود رابط، صدق، ملّاصدرا
مقدّمه
بحث درباره مواد ثلاث (وجوب، امکان و امتناع) و جهات در عموم آثار منطقدانان مسلمان مطرح شده است. در این آثار بحث درباره اقسام گزارههاى حملى و تقسیم این گزارهها به موجّه و غیرموجّه به مناسبت پیش کشیده مىشود. نخست براى ارائه تصویرى روشنتر از گزاره موجّه، معناى اصطلاح «مادّه» (به معنایى که اینجا موردنظر است) و تفاوت آن با معناى «جهت» بیان مىشود. براى نمونه، ابنسینا در کتاب الاشارات و التنبیهات مىگوید
محمول در گزاره و آنچه همانند آن است،1 خواه گزاره موجبه و خواه گزاره سالبه، از سه حال بیرون نیست: یا نسبت محمول به موضوع، نسبتى است که وجود آن در نفسالامر ضرورى است، مانند حیوان در گزاره «انسان حیوان است» یا «انسان حیوان نیست»؛ یا نسبتى است که وجود یا عدم آن در نفسالامر ضرورتى ندارد، مانند نویسنده در گزاره «انسان نویسنده است» یا «انسان نویسنده نیست»؛ و یا نسبتى است که عدمش ضرورت دارد، مانند سنگ در گزاره «انسان سنگ است» یا «انسان سنگ نیست». بنابراین اقسام مواد گزارهها عبارتاند از: مادّه وجوب و مادّه امکان و مادّه امتناع
این تعبیر و تعابیرِ همانند آن سبب شدهاند که منطقدانان مادّه را به «کیفیت نسبت محمول و موضوع در نفسالامر» تعریف کنند. اما تفاوت «مادّه» با جهت چیست؟ ابنسینا در بیان این تفاوت مىگوید
تفاوت میان جهت و مادّه آن است که جهت، واژهاى است که به آن تصریح شده، بر یکى از مواد دلالت مىکند؛ در حالى که مادّه، حالتى ذاتى است براى گزاره که به آن [در عبارت] تصریح نمىشود
بنابر سخن ابنسینا، گویا تفاوت میان مادّه و جهت، تفاوت میان دال و مدلول است؛ جهت، هویتى زبانى دارد و واژهاى است که بر یکى از مواد دلالت مىکند
البته همه منطقدانان در بیان تفاوت میان مادّه و جهت، با نظر پیشگفته همرأى نیستند. براى نمونه، خواجه نصیر طوسى در شرح الاشارات، جهت را نه لزوما از سنخ واژه، بلکه اعم از واژه و مفهوم مىداند.4 تمایز میان مادّه و جهت، تمایز دقیقى است که طرح آن درخور این مقال نیست. تنها لازم است بر این نکته تأکید شود که در بحثهاى آتى، هرجا سخن از جهات به میان مىآید، مقصود همان جهات اصلى است که عبارتاند از وجوب، امکان و امتناع
از سوى دیگر، چون هلّیات بسیط (که در اصطلاح فلسفه معاصر «گزارههاى وجودى»6نامیده مىشوند) از گزارههاى حملى به شمار مىآیند، مادّه در این گزارهها نیز تنها دربردارنده یکى از سه حالت وجوب، امتناع و امکان است که در نتیجه به تعبیرى مىتوان موضوع آنها را به ترتیب واجبالوجود، ممتنعالوجود و ممکنالوجود دانست
در فلسفه نیز «مفهوم» یا «ماهیت»، مقسمِ واجبالوجود، ممتنعالوجود و ممکنالوجود قرار مىگیرد. براى نمونه گفته مىشود که ماهیت یا مقتضى وجود است؛ یا مقتضى عدم؛ یا نه مقتضى وجود و نه مقتضى عدم
البته گاه نیز در این تقسیم، «موجود» به منزله مقسم در نظر گرفته مىشود که در نتیجه (با حذف «ممتنعالوجود» از اقسام) تنها با دو قسم روبهرو خواهیم بود. ابنسینا در الاشارات مىگوید
اگر موجود را از حیث ذات آن و بدون توجه به غیر بنگریم یا به گونهاى است که وجود برایش ضرورت دارد که همان واجبالوجوب بالذات است؛ یا چنین نیست، که در این صورت چون نمىتواند ممتنعالوجود باشد، پس به گونهاى خواهد بود که ممکنالوجود است. پس هر موجودى یا واجب بالذات است یا ممکن بالذات
از آنچه به اختصار گذشت روشن شد که بحث درباره مواد و جهات قضایا، هم در منطق و هم در فلسفه مطرح است.9 طبیعى است که در هریک از این دو، معناى ویژهاى از مواد (مفاهیم وجوب، امکان و امتناع) اراده مىشود. بگذارید معناى موردنظر در منطق را «معناى منطقى» مواد، و معناى موردنظر در فلسفه را «معناى فلسفى» مواد بنامیم.10 اکنون دو پرسش بنیادین درخور طرح است
1 آیا معناى منطقى و معناى فلسفى مواد، یکى است؟
2 در صورتى که این دو معنا یکى باشند، آیا قلمرو کاربرد این معنا در منطق با حیطه کاربرد آن در فلسفه متفاوت است؟
با نگاهى به آراى ارائهشده، در مجموع سه دیدگاه بنیادین قابل تفکیکاند که در ادامه درباره آنها بحث خواهیم کرد. پاسخ دیدگاه نخست به پرسش نخست منفى است. دیدگاه دوم و سوم هر دو به پرسش نخست پاسخ مثبت مىدهند و تفاوت آنها در این است که دیدگاه دوم، بر خلاف دیدگاه سوم، به پرسش دوم نیز پاسخى مثبت مىدهد
دیدگاه نخست: تمایز معنایى مواد در منطق و فلسفه (نظریه اشتراک لفظى)
دیدگاه نخست در باب نسبت میان معناى منطقى و معناى فلسفى مواد، آن است که این دو معنا با یکدیگر متفاوتاند و در نتیجه، کاربرد جهات در منطق و فلسفه به گونه اشتراک لفظى است. شاید نخستین کسى که این دیدگاه را به صراحت ابراز کرد، قاضى عضدالدین ایجى باشد. وى در کتاب مواقف این بحث را پیش مىکشد که مواد ثلاث، مفاهیمى اعتبارىاند که در خارج وجود ندارند؛ سپس در میانه این بحث، نکتهاى را مطرح مىکند که در واقع دربردارنده آن چیزى است که ما دیدگاه نخست نامیدیم. عبارت ایجى چنین است
و بدان که این امور [یعنى وجوب و امکان و امتناع، آنگونه که در مباحث عقلى (فلسفه و کلام) به کار مىروند] با وجوب و امکان و امتناع که جهات و مواد قضایا هستند [و در منطق مورد نظرند، به لحاظ معنایى] تفاوت دارند؛ چراکه در غیر این صورت، لوازم ماهیات، واجب بالذات مىبودند. پس وقتى مىگوییم: زوجیت براى عدد چهار واجب است، مقصود از این وجوب، وجوب حمل [محمول بر موضوع] و امتناع انفکاک [آن دو از یکدیگر] است و این معناى وجوب [وجوب حمل] غیر از وجوب ذاتى است
همانگونه که دیده مىشود، ایجى در واقع معناى فلسفى وجوب را از معناى منطقى آن جدا مىسازد و با استفاده از تعبیر خود او مىتوانیم معناى نخست را وجوب حمل در برابر وجوب ذاتى بدانیم. اگر بخواهیم این اصطلاح را تعمیم دهیم، مىتوانیم بگوییم که از نگاه وى، در منطق از «جهات حمل» و در فلسفه از «جهات ذاتى» سخن مىگوییم
بنابراین ادعاى ایجى آن است که مواد در منطق و فلسفه به دو معناى متفاوت به کار مىروند. به دیگر سخن، واژگانِ حاکى از مواد (وجوب، امکان و امتناع) یا همان «جهات» ـ در کاربرد منطقى و فلسفى خود ـ مشترک لفظىاند. اما آیا ایجى دلیلى هم بر مدعاى خود دارد
با دقت در عبارت بالا مشخص مىشود که ایجى ادعاى خود را با استدلالى همراه ساخته است. خلاصه استدلال وى چنین است: اگر مواد در منطق و فلسفه به یک معنا باشند، لازم مىآید که لوازم ماهیات «واجب بالذات» شوند. شاید بتوان استدلال ایجى را در قالب قیاسى استثنایى به شرح زیر صورتبندى کرد
1 (مقدّمه اوّل) اگر جهات در منطق و فلسفه مشترک معنوى باشند، آنگاه لوازم ماهیت، واجب بالذات مىشوند؛
2 (مقدّمه دوم) لکن لوازم ماهیت واجب بالذات نیستند (رفع تالى)؛
3 (نتیجه) جهات در منطق و فلسفه، مشترک معنوى نیستند (مشترک لفظىاند)
صورت این استدلال آشکارا معتبر است؛ قیاسى استثنایى که در آن با رفع تالى به رفع مقدّم مىرسیم. اما از نظر مادّه چطور؟ از مقدّمه نخست (گزاره شرطى) آغاز کنیم. دفاع از صدق این مقدّمه (آنگونه که ظاهرا موردنظر ایجى است) دستکم بر دو مقدّمه استوار است
الف) در این گزاره با مفهوم «لوازم ماهیت» روبهروییم. بدون وارد شدن به بحث تفصیلى، عجالتا مىپذیریم هر ماهیتى مىتواند لوازمى داشته باشد که هرچند خارج از ذات آن ماهیتاند، هیچگاه از آن ماهیت جدا نمىشوند. مثالى که ایجى در نظر دارد، زوجیت است که از لوازم اعداد زوج، مانند عدد چهار به شمار مىآید. (زوجیت در ذات چهار نیست و از اینرو در تعریف چهار نمىآید؛ ولى لازمِ آن است؛ یعنى هرگز نمىتوان چهارى را تصور کرد که زوج نباشد). بر پایه مفهوم «لازم ماهیت» و مقتضیات آن (اینکه هیچگاه از ماهیت جدا نمىشود) مىتوانیم از دیدگاهى منطقى، گزاره زیر را اظهار کنیم
4 عدد چهار ضرورتا (بالوجوب) زوج است؛
یا به عبارت دیگر
5 زوج بودن (زوجیت) براى عد چهار واجب است
گزاره 5 نیز به ظاهر مستلزم گزاره زیر است
6 زوجیت واجب است
ب) مقدّمه دوم ظاهرا بر آن است که مقصود از وجوب در فلسفه، «وجوب ذاتى» است؛ براى نمونه وقتى مىگوییم خدا واجب است، یعنى واجب بالذات است؛ به این معنا که وجود براى ذات او ضرورت دارد. در این معنا، هر شیئى که متصف به وجوب مىشود، واجبالوجود خواهد بود

دانلود پروژه مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی در word
دوشنبه 95/4/21 3:38 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی در word دارای 51 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی در word
چکیده
مقدّمه
تبیین نظریه «عدالت» (عدالت چون انصاف)
الف. اصل «آزادی»
ب. اصل «تمایز» (برابری)
چند نکته:
براهین
1 برهان «قرارداد اجتماعی» (وضع نخستین)
2 برهان «عقلانیت»
3 برهان «غایات فینفسه»
4 برهان «موازنه تأمّلی»
5 برهان «پایداری»36
6 برهان «اجماع همپوششی»
نقدها
الف. نقدهایی ناظر به اصل «آزادی»
ب. نقدهایی ناظر به اصل «تمایز»
ج. نقدهایی ناظر به هر دو اصل
د. نقد اجماع همپوششی
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی در word
ـ افضلی، جمعهخان، «تأمّلی در روششناسی فلسفه سیاسی رالز»، معرفت فلسفی 15 (بهار 1386)، ص 37ـ72
ـ میکائل، گاراندو، لیبرالیسم در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه عبّاس باقری، تهران، نشر نی، 1383
- Archard, David, “Political and Social Philosophy” in The Blackwell Companion to Philosophy, ed. by Nicholas Bunnin and E.P. Tsui-james, Oxford, Blackwell,
- Barry, Brian, The Liberal Theory of Justice: A Critical Examination of the Principal Doctrines, in A Theory of Justices by John Rawls, Oxford, Clarendon Press,
- Burton, Dreben, “On Rawls, and Political Liberalism”, in The Cambridge Companion to Rawls, ed. by Samuel, Freeman, Cambridge, Cambridge University Press,
- Christman, John, Social and Political Philosophy: A Contemporary Introduction, London and New York, Routledge,
- Daniels, Norman, ed. by Reading Rawls: Critical studies on Rawls’ A Theory of Justice, Oxford, Basil Blackwell,
- Freeman, Samuel, “Rawls, John” in Routledge Encyclopedia of Philosophy (REP), ed. by Edward Craig, London,etc., Routledge, 1998, v
- Horner Chris, and Westacott, Emrys, Thinking Through Philosophy: An Introduction, Cambridge, Cambridge University Press,
- Kant, Immanuel, Groundwork of the Metaphysic of Morals, trans. H. Paton, New York, Harper & Row,
- Kant, Immanuel, The Doctrine of Virtue, pt. 2: Metaphysic of Morals, trans. Mary, J. Gregor, New York, Harper & Row,
- Lessnoff, Michael, H., Political Philosophers of the Twentieth Century, Oxford etc. Blackwell Publishers,
- Mulhall, Stephen and Adam Swift, Liberal and Communitarians, Oxford, Blackwell Publishers,
- Parkinson, G.H.R. and others, eds. Routledge History of Philosophy; Philosophy of Meaning, Knowledge and Value in the Twentieth Century, London, Routledge,
- Rawls, John, “Some Reasons for the Maximin Criterion”, in American Economic Review, 64, May, 1994, Papers & Proc
- Rawls, John, “The Idea of an Overlapping Consensus” (IOC), in John Rawls: Colleted Papers, ed. by Samuel Freeman, Cambrige, Harvard University Press,
- Rawls, John, A Theory of Justice (TJ), Cambridge, Belknap Press of Harvard University Press,
- Rawls, John, Political Liberalism (PL), New York, Columbia University Press,
- Scanlon, T.M. “Rawls Theory of Justice”, in Reading Rawls: Critical Studies on Rawls: A Theory of Justice, ed. by Daniels, Norman, Oxford, Basil Blackwell,
راهنمای الفبایی مقالات و پدیدآورندگان سال چهارم معرفت فلسفی (شمارههای 16ـ13)
الف. راهنمای مقالات
ابطالگرایی در بوته نقد، محمّد شجاعی اشکوری، ش 14، ص 147ـ174
براهین توحید در فلسفه ملّاصدرا، رحیم قربانی، ش 13، ص 53ـ84
بررسی اندیشه رخنهپوش لاهوتی، عبدالرسول عبودیت، ش 14، ص 81ـ90
برهانهای وجوب و امکان و قاعده «ذوات الاسباب لاتعرف إلاّ بأسبابها»، عسکری سلیمانیامیری، ش 16، ص 97ـ118
تأمّلی در برهان نظم، محسن موسیوند، ش 14، ص 91ـ103
تأمّلی در روششناسی فلسفه سیاسی رالز، جمعهخان افضلی، ش 15، ص 37ـ72
حکمت و تزکیه نفس و رابطه آنها در حکمت متعالیه، رحیم قربانی، ش 16، ص 119ـ156
حکمت و فلسفه: بازشناسی تعریف بر اساس فلسفه ملّاصدرا، رحیم قربانی، ش 15، ص 225ـ258
خطاناپذیری شهود (نقضها و پاسخها)، محمّد حسینزاده، ش 15، ص 167ـ206
درآمدی بر احتمال معرفتشناختی، مجتبی مصباح، ش 15، ص 127ـ166
شهود خدا برهان خدا، عسکری سلیمانی امیری، ش 14، ص 61ـ80
عقل از منظر معرفتشناسی، محمّد حسینزاده، ش 16، ص 11ـ60
علم حضوری (پیشینه، حقیقت و ملاک تحقق)، محمّد حسینزاده، ش 13، ص 11ـ52
علم حضوری (ویژگیها، اقسام و گستره)، محمّد حسینزاده، ش 14، ص 105ـ146
علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟، سیداحمد غفّاری قرهباغ، ش 13، ص 115ـ137
فلسفه سیاست (2): روششناسی در حوزه فلسفه سیاسی اسلام، گفتوگو با آیتاللّه محمّدتقی مصباح، ش 15، ص 11ـ36
فلسفه سیاست (1): مفهومشناسی و روششناسی، گفتوگو با آیتاللّه محمّدتقی مصباح، ش 14، ص 11ـ27
فلسفه سیاسی تلفیقی؛ مزایا و کاستیها، جمعهخان افضلی، ش 16، ص 219ـ266
مجرّد و مادی، سید محمود نبویان، ش 15، ص 207ـ223
مسئله معیار؛ چالشها و رهیافتها، رحمتاللّه رضایی، ش 16، ص 61ـ95
معنا و ماهیت حق، سیدمحمود نبویان، ش 16، ص 157ـ192
منشأ و خاستگاه حقّ بشر، محمّدحسین طالبی، ش 16، ص 192ـ218
موصوف صدق در نظریه «مطابقت»، احمدحسین شریفی، ش 15، ص 73ـ126
نقدی بر استدلال مباشر، مهدی عظیمی، ش 13، ص 85ـ113
نگاهی به مبانی فلسفه سیاسی رالز، جمعهخان افضلی، ش 14، ص 29ـ60
ب. راهنمای پدیدآورندگان
افضلی، جمعهخان، نگاهی به مبانی فلسفه سیاسی رالز، ش 14، ص 29ـ60
افضلی، جمعهخان، تأمّلی در روششناسی فلسفه سیاسی رالز، ش 15، ص 37ـ72
افضلی، جمعهخان، فلسفه سیاسی تلفیقی؛ مزایا و کاستیها، ش 16، ص 219ـ266
حسینزاده، محمّد، علم حضوری (ویژگیها، اقسام و گستره)، ش 14، ص 105ـ146
حسینزاده، محمّد، خطاناپذیری شهود (نقضها و پاسخها)، ش 15، ص 167ـ206
حسینزاده، محمّد، عقل از منظر معرفتشناسی، ش 16، ص 11ـ60
رضایی، رحمتاللّه، مسئله معیار؛ چالشها و رهیافتها، ش 16، ص 61ـ95
سلیمانی امیری، عسکری، شهود خدا برهان خدا، ش 14، ص 61ـ80
سلیمانی امیری، عسکری، برهانهای وجوب و امکان و قاعده «ذوات الاسباب لاتعرف إلاّ بأسبابها»، ش 16، ص 97ـ118
شجاعی اشکوری، محمّد، ابطالگرایی در بوته نقد، ش 14، ص 147ـ174
شریفی، احمدحسین، موصوف صدق در نظریه «مطابقت»، ش 15، ص 73ـ126
طالبی، محمّدحسین، منشأ و خاستگاه حقّ بشر، ش 16، ص 192ـ218
عبودیت، عبدالرسول، بررسی اندیشه رخنهپوش لاهوتی، ش 14، ص 81ـ90
عظیمی، مهدی، نقدی بر استدلال مباشر، ش 13، ص 85ـ113
غفّاری قرهباغ، سیداحمد، علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟، ش 13، ص 115ـ137
قربانی، رحیم، براهین توحید در فلسفه ملّاصدرا، ش 13، ص 53ـ84
قربانی، رحیم، حکمت و فلسفه: بازشناسی تعریف بر اساس فلسفه ملّاصدرا، ش 15، ص 225ـ258
قربانی، رحیم، حکمت و تزکیه نفس و رابطه آنها در حکمت متعالیه، ش 16، ص 119ـ156
مصباح (آیتاللّه)، محمّدتقی، فلسفه سیاست (1): مفهومشناسی و روششناسی، (گفتوگو)، ش 14، ص 11ـ27
مصباح (آیتاللّه)، محمّدتقی، فلسفه سیاست (2): روششناسی در حوزه فلسفه سیاسی اسلام، (گفتوگو)، ش 15، ص 11ـ36
مصباح، مجتبی، درآمدی بر احتمال معرفتشناختی، ش 15، ص 127ـ166
موسیوند، محسن، تأمّلی در برهان نظم، ش 14، ص 91ـ103
نبویان، سیدمحمود، مجرّد و مادی، ش 15، ص 207ـ223
نبویان، سیدمحمود، معنا و ماهیت حق، ش 16، ص 157ـ192
چکیده
رالز نظریه سیاسی خود را، که در این نوشتار از آن به عنوان «فلسفه سیاسی تلفیقی» یاد شده است، عمدتا در دو کتاب مهمش، نظریهای در باب عدالت و لیبرالیسم سیاسی تبیین کرده است. گرچه وی اصل نظریه خود را در مقاله «عدالت چون انصاف» بیان کرد و بعدها آن را در نظریهای در باب عدالت توسعه داد، اما توجیهات و دلایل آن را به صورت پراکنده بیان کرده است. برخی از این توجیهات را میتوان در کتاب نخست و برخی دیگر را نیز در کتاب دوم او پیدا کرد. در این مقاله، پس از بیان اصل دیدگاه رالز، توجیهات او برای اصول عدالت از هر دو کتاب ذکر و سپس نقّادی گردیده است
کلیدواژهها: اصل «آزادی برابر»، اصل «تمایز»، اصل «دفع ضرر»، پایداری، عقلانیت، اجماع همپوششی، قرارداد اجتماعی، انسجام
مقدّمه
امروزه، بر خلاف گذشتههای دور، جامعهها به لحاظ فرهنگی، نژادی و دینی متکثّرند. شاید نتوان در جهان کنونی جامعهای را یافت که از هر نظر یک دست باشد و تنوعی در آن وجود نداشته باشد. وجود ادیان متفاوت، مذاهب گوناگون، فرهنگهای متنوّع، ایدئولوژیهای متعارض و قومیتها و زبانهای ناهمگن در جوامع امروزی یک پدیده طبیعی و عادی است و یک دست بودن جوامع و تکثّر نداشتن آن یک امر تصنّعی و باورنکردنی
اکنون باید پرسید که با این نوع تکثّرات و تنوعات که در حال حاضر به یک چالش آشکار تبدیل گردیده است و میرود که همبستگی برخی جوامع را به مخاطره افکند، چه باید کرد؟ آیا باید آنها را نادیده گرفت و از کنار آنها به راحتی گذشت؟ یا باید با آنها جنگید و جامعه را به هر نحو ممکن یک دست کرد و از این طریق وحدت و همبستگی اجتماعی را تضمین نمود؟ و یا سرانجام باید آنها را به رسمیت شناخت و با آنها مدارا کرد و ساختاری را پدید آورد که مورد پسند همگان باشد تا تأیید همگان را به دنبال داشته باشد؟
آنچه آشکار است این است که رالز چه در آثار پیشین و چه در آثار پسین خود با یک رویکرد مثبت با این پدیده برخورد و تلاش میکند تا با ارائه یک ساختار سیاسی بیطرفانه و تلفیقی حمایت همگان را نسبت به دیدگاه خود جلب کند. اما قضاوت در مورد اینکه آیا او در به ثمر رسانیدن این پروژه موفق بوده است یا نه کاری است که نوشتار حاضر با عنایت به دیدگاههای ناقدان و شارحان او بر عهده گرفته است. ما در این نوشتار ابتدا با دیدگاه او آشنا میشویم و سپس آن را ارزیابی میکنیم
تبیین نظریه «عدالت» (عدالت چون انصاف)
نظریه رالز در باب عدالت، متشکّل از دو اصل اساسی است. اصول عدالت رالز را با نامهای گوناگون از جمله، اصل «آزادیهای برابر» و «اصل تمایز» مطرح کردهاند. ما نیز از اصل نخست به عنوان اصل «آزادی» و از اصل دوم به عنوان اصل «تمایز» (برابری) یاد خواهیم کرد؛ زیرا بسیاری از شارحان رالز و حتی خود او در برخی موارد، از همین عناوین استفاده کردهاند
رالز اصول عدالت را به چندین صورت تقریر کرده است. هدف او از ارائه تقریرهای متفاوت، علاوه بر نشان دادن قوّت تقریر مورد نظر خود و ضعف تقریرهای رقیب، هدایت طبیعی خواننده به سوی گزینه مورد نظر خودش است. ما از تقریرهای دیگر رالز، که جنبه مقدماتی دارند، صرفنظر میکنیم و اصول عدالت را بر اساس آخرین تقریر وی در نظریهای در باب عدالت گزارش میکنیم
الف. اصل «آزادی»
هر کس باید نسبت به گستردهترین مجموعهای کامل از آزادیهای اساسی برابر ـ که با مجموعه آزادیهای مشابه برای همگان سازگار باشد ـ از حق مساوی برخوردار باشد
در اینباره، چند نکته را باید توضیح داد
1 معنای «آزادی»: «آزادی» از نظرگاه رالز، مجموعهای است از حقوق و تکالیف انسانها نسبت به همدیگر. از اینرو، محدودیت در آزادی به مثابه محدودیت در حقوق انسانهاست. آزادیها بر دو گونهاند: آزادیهای اساسی و آزادیهای غیراساسی. رالز از میان آزادیها، بر دسته نخست تأکید دارد و نسبت به آزادی غیر اساسی حرفی ندارد. برخی گمان کردهاند که رالز معیاری برای تعیین آزادیهای اساسی از آزادیهای غیراساسی به دست نداده است؛3 اما به نظر میرسد چنین نباشد؛ زیرا رالز آنجا که علم اجمالی وعلم تفصیلی نسبت به خیر را مطرح میکند، درباره خیرات اولیه به نظریهپردازی میپردازد. از نظر رالز، انسان عاقل خواهان خیرات اولیه، از جمله آزادی است؛ زیرا خیرات اولیه مقدّمه وصول به هر خیر دیگری است؛ تا زمانی که قبلاً این خیرات تأمین نگردیده باشد، دستیابی به هیچ امری ممکن نیست. بنابراین، با توجه به این نظریه، میتوان حدس زد ـ اگرچه نمیتوان به گونهای یقینی پیشبینی کرد ـ که چه چیزهایی جزو آزادیهای اساسیاند. رالز برای آنکه حدس ما را به واقع نزدیکتر کند، خود نیز فهرستی از آزادیها را در اختیار ما قرار داده است. با توجه به علم اجمالی به خیر و نیز با عنایب به نمونههایی که رالز ارائه کرده است، میتوان تا حدّ زیادی آزادیهای اساسی را از غیر اساسی تفکیک کرد
به طور کلی، آزادیهای اساسی عبارتند از: آزادی سیاسی (حق رأی و حق احراز سمتهای دولتی)، آزادی بیان، آزادی تجمّع، آزادی وجدان، آزادی اندیشه، آزادی فردی همراه با حقّ مالکیت خصوصی، و آزادی از دستگیریها و مصادرههای خودسرانه که در نظریه «حکومت قانون» بیان گردیده است. مقتضای اصل نخست، برابری افراد در برخورداری از این قبیل آزادیهاست؛ زیرا شهروندان جوامع عادلانه باید از حقوق اساسی یکسان برخوردار باشند
2 آزادی؛ مثبت یا منفی؟ گرچه با توجه به فهرستی که رالز از آزادیها ارائه میکند ممکن است برخی تصور کنند که منظور از «آزادی» در دیدگاه رالز آزادی منفی است، ولی تتبع در کلمات رالز (به ویژه آنجا که رالز عدالت رویهای محض را مطرح میکند) نشان میدهد که منظور او از آزادی اعم از آزادی مثبت و آزادی منفی است.5 گرچه مبنای آزادی مثبت علم تفصیلی داشتن به خیر است و به همیندلیل هم هست که لیبرالها علم تفصیلی را با آزادیهای منفی در تعارض میدانند و آن را قبول ندارند؛ اما چون رالز در بحث وضع نخستین، علم اجمالی به خیر را مطرح میکند و بعدها از اصول عدالت خود به عنوان علم تفصیلی نسبت به خیر یاد میکند، میتوان نتیجه گرفت که او هر دو نوع آزادی را به رسمیت میشناسد: هم آزادی منفی را که عموم لیبرالها بر آن تأکید دارند و هم آزادی مثبت را که ارباب ادیان بر آن صحّه میگذارند. اصل نخست رالز نماد آزادیهای منفی است و بر پایه آن، نهادهای اجتماعی باید به گونهای طرّاحی گردند که آزادی افراد سلب نگردد. رالز در این بخش از دیدگاه خود، آزادی را به دیده یک فرصت مینگرد
اما اصل دوم رالز، بدون شک متضمّن نوعی ایدئولوژی است و متناسب با آن، بایدها و نبایدهایی را توصیه میکند. بر پایه این اصل، باید برابری را حاکم کرد، اعم از اینکه این اقدام با آزادیهای منفی افراد در تعارض باشد یا نباشد. نابرابریها در صورتی موجّهند که به نفع همگان باشند. مشخص است که این سنخ توصیهها با روح آزادی منفی محض، که بر رهایی بیقید و بند افراد و بازار تکیه دارد، سازگار نیست. تنها با دید اثباتی است که میتوان این قبیل توصیهها را فهم کرد
3 تقدّم آزادی: از منظر رالز، اصل «آزادی» بر اصل «تمایز» (برابری) تقدّم دارد. رالز از تقدّم اصل «آزادی» بر اصل «برابری» به عنوان «تقدّم الفبایی» یاد میکند؛ یعنی تا زمانی که اصل اول تمام و کمال به اجرا گذاشته نشود نوبت به اصل دوم نمیرسد. به اعتقاد رالز
اصول عدالت را باید طبق ترتیب الفبایی تنظیم کرد و از اینرو، آزادی را تنها به خاطر آزادی میتوان محدود کرد
رالز در جایی دیگر، که در صدد تعریف «اولویت آزادی» است، بیشتر توضیح میدهد
منظور من از «تقدّم آزادی» اولویت داشتن اصل «آزادی برابر» بر اصل دوم عدالت است. دو اصل عدالت دارای ترتیب الفباییاند و از اینرو، باید در درجه نخست، خواستهای اصل نخست را برآورده کرد. تا زمانی که مفاد اصل نخست به دست نیامده باشد، هیچ اصل دیگری به اجرا گذاشته نمیشود
آزادی را چیزی جز آزادی محدود نمیکند. محدویت آزادی به وسیله آزادی در دو جا انجام میگیرد: 1 در صورتی که آزادیهای محدودتر سبب تقویت آزادیهای همگانی گردند؛ 2 آزادیهای محدودتر مورد قبول شهروندانی با آزادیهای کمتر قرار گیرند
نقطه مقابل «رابطه الفبایی»، رابطه «کثرتگرایانه» است. بر خلاف رابطه الفبایی، در رابطه کثرتگرایانه، معاوضه وجود دارد. اگر دو اصل را در نظر بگیرید که بین آنها رابطه کثرتگرایانه وجود داشته باشد، آنگاه میتوان بین آنها نوعی تعامل حاکم کرد؛ به این معنا که میتوان از اصل اول به دلیل رسیدن به مفاد اصل دوم صرفنظر کرد. اما رالز با تأکید بر ترتیب الفبایی، دقیقا میخواهد رابطه کثرتگرایانه را رد کند
دستکم، به لحاظ نظری امکان دارد که انسان در ازای منافع اقتصادی و اجتماعی، از آزادیهای اساسی خود صرفنظر کند. اما همین امر است که اصول پیشین آن را رد میکند. اصول عدالت با ترتیبی الفبایی که دارند، مبادله بین آزادیهای اساسی و منافع اقتصادی را مجاز نمیدانند
بنابراین، از نظر رالز، آزادی همهجا و همیشه تقدّم دارد و حدود و ثغور آزادی را خود آزادی تعیین میکند. البته این دیدگاه، دیدگاه رسمی رالز است؛ اما تأمّل و تحقیق در کلمات او نشان میدهد که وی قاعده «اولویت» را به این شدت قبول ندارد و به نحوی خواهان انعطافپذیری آن است. وی تحت عنوان «مسئله اولویت» اعتراف میکند که گرچه ترتیب الفبایی مطلقا درست نیست، اما تحت شرایطی خاص، تقریب روشنگری به شمار میرود.10 در اینجا، او به همین بسنده میکند و چیزی درباره شرایط مورد نظر خود بیان نمیکند؛اما در ادامه شرایطی را تحت عنوان «زمینههای تقدّم آزادی» بیان میدارد. بر اساس این شرایط، اقتصاد دیگر آن اندازه بیارزش نیست که اصلاً نتواند به عنوان بدیل آزادی در نظر گرفته شود؛ اقتصاد ارزش دارد و گاهی میتواند به جای آزادی قرار گیرد. رالز مینویسد
مبنای تقدّم آزادی تقریبا به قرار زیر است: وقتی که شرایط تمدنی بهتر شد اهمیت جزئی منافع اقتصادی و اجتماعی بیشتر نسبت به منافع آزادی (که با تأمین دقیقتر شرایط تجربه آزادیهای برابر بیشتر میگردد) رو به کاهش میگذارد. از نقطهنظر وضع نخستین، فراتر از یک مرحله (که معاوضه بین آزادی و اقتصاد در آنجا جایز است)، تن دادن به آزادی کمتر به خاطر دستیابی به وسایل مادی و تسهیلات اداری بیشتر، نامعقول است

دانلود پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین در w
دوشنبه 95/4/21 3:38 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین در word دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین در word
چکیده
مقدّمه
امتناع اثبات وجود خدا از راه عقل نظری
بیاعتباری استدلال
مصادره به مطلوب
امکانناپذیری استدلال لمّی بر وجود خداوند
تکرار نشدن حدّ وسط در دستهای از استدلالها
جریان نیافتن حُکم متناهی درباره امور نامتناهی
بیمعنایی واژههایی همچون واجب، ممکن و ضروری
بررسی
انکار وجود محمولی
بررسی
انفکاک میان گریزناپذیری و واقعیت داشتن
بررسی
کارایی نداشتن استدلال در حوزه عقاید دینی (به ویژه اثبات وجود خدا)
بررسی
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین در word
ـ ابنسینا (حسینبن عبداللّه)، الشفا، البرهان، قاهره، الامیریه، 1375ق
ـ بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، بیتا
ـ بهمنیار، التحصیل، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ حسینزاده، محمّد، درآمدی به معرفتشناسی و مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385
ـ ـــــ ، پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382
ـ ـــــ ، «شکاکیت و نسبیتگرایی»، معرفت فلسفی 5 (پاییز 1383)، ص 57ـ108
ـ ـــــ ، فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، در دست چاپ، چ سوم
ـ ـــــ ، معرفت بشری: زیرساختها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، در دست چاپ
ـ ـــــ ، معرفتشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381، چ هشتم
ـ ـــــ ، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، بدایه الحکمه، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، 1422، چ هجدهم
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، بیتا
ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 1326
ـ ـــــ ، منطق التجرید، در: حسنبن یوسف حلّی، جوهرالنضید، قم، بیدار، 1381
ـ فروغی، محمّدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوّار، 1381، چ سوم
ـ کانت، ایمانوئل، تمهیدات، ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1367
ـ گیسلر، نرمن، فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیتاللهی، تهران، حکمت، 1384
ـ مجتهدی، کریم، افکار کانت، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1386
ـ مصباح، محمّدتقی، تعلیقه علی نهایهالحکمه، قم، درراه حق، 1405
ـ ـــــ ، شرح برهان شفا، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1377، چ ششم، ج 6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، بیتا
ـ هارتناک، یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، فکر روز، 1376
- Copleston, Frederick, A History of Philosophy, Newman Press,
- Kant, Immanuel, Critique of Pure Reason, Trans. by J.M.D. Meiklejohn, New York, St. Martins Press,
- Kierkegaard, Soren, Philosophical Fragments, Trans. by H. V. Hong etal. Princeton, Princeton University Press,
چکیده
یکی از مهمترین مباحث معرفت شناسی دینی این است که برای دستیابی به معرفت دینی، چه منبع یا ابزاری کارایی دارد؟ آیا راه معرفت در برابر ما گشوده است یا اینکه در انسدادی معرفتی به سر میبریم؟ پاسخ هر فرد بدین پرسش بر مبنای معرفتشناختی ویژه آن فرد مبتنی است. اگر او این دیدگاه را پذیرفته باشد که از راه عقل نمیتوان دین را شناخت، پاسخ وی به پرسش مذکور ممکن است این باشد که منبع شناخت دینْ تجربه دینی، شهود، نقل وحی یا دلیل نقلی یا گواهی حاکی از وحی است. امّا اگر این فرد پذیرفته باشد که از راه عقل میتوان دین را شناخت، پاسخ او به پرسش مزبور این خواهد بود که گزارههای بنیادین عقاید دینی را میتوان از راه عقل اثبات کرد؛ از اینرو، عقل مهمترین منبع شناخت این بخش از دین است
در این نوشتار، به امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین میپردازیم و آنچه را ممکن است مانع از دستیابی به چنین معرفتی شود بررسی و ارزیابی میکنیم
کلیدواژهها: معرفت عقلی، گریزناپذیری، وجود محمولی، برهان لمّی، پدیده، پدیدار، برهان انّی
مقدّمه
از منظری معرفتشناختی، مهمترین راهها یا منابع معرفت بشری اعم از دینی و غیردینی را عقل و حس تشکیل میدهند. حس در حوزه اعتقادات بنیادین دین راهی ندارد، بلکه تنها منبع کار در این حوزه عقل است. یکی از مسائل اساسی و چالشبرانگیز در حیطه معرفتشناسی دینی این است که آیا میتوان از راه عقل، دستکم، به بخشی از گزارهها و معرفتهای دینی دست یافت؟
اینگونه پرسشها پیشینهای کهن دارند و از گذشتهای بسیار دور مطرح بودهاند. در حوزه تفکّر مسیحی،[3] بسیاری از متکلّمان و فیلسوفان به این پرسشها پاسخ منفی داده و گفتهاند که عقل توان چنین مهمی را ندارد. شماری از آنها که به عقل بها داده و نقشی برای آن قائل شدهاند، در حالی که برخی از امور را فراعقلی دانسته، گفتهاند که عقلْ محتوای ایمان را مستند میسازد. همچنین، تعدادی از این متفکران نیز آموزههای دینی را عقلستیز پنداشته و گفتهاند که نه فقط عقل راهی به شناخت آموزههای دینی ندارد، بلکه این آموزهها با عقل تناقض دارند. بنابراین، از نظر این دسته از متفکران مسیحی، با عقل نمیتوان هیچیک از آموزههای دینی را شناخت
با شکلگیری عصر نوزایی (رنسانس) و جریان عقلمحوری، در اروپا الهیات مبتنی بر عقل رواج یافت. بر اساس این نگرش، آموزههای دینی باید از راه عقل اثبات شوند: تا آنجا باید از دین پیروی کنیم که بتوانیم آموزههای آن را از طریق استدلالهای عقلی اثبات کنیم. این خوداتّکایی یا استقلال عقل، جای دیدگاه سنّتی رایج را گرفت و برای آن به بدیل سرسختی تبدیل شد. با این حال، گروهی بدین نگرش روی آوردند که عقل در اثبات آموزههای دینی و متافیزیکی توانایی ندارد؛ از اینرو، در اینگونه گزارهها، نباید به عقل استناد کرد. گفتنی است که این نزاع در میان مسلمانان نیز کموبیش درگرفته است و برخی از آنها از منظری دیگر قائل شدهاند که نمیتوان از راه عقل آموزههای دینی را شناخت
در اینکه عقل به بخشهایی از دین (به ویژه احکام و فروع اخلاقی، حقوقی و;) راه ندارد تردیدی نیست. آنچه محل بحث است این است که آیا دستکم میتوان آموزههای اعتقادی بنیادین اسلامی را نیز با عقل شناخت؟ به نظر میرسد، پاسخ بسیاری از متفکران مسلمان به این پرسش مثبت است و عموم آنها معتقدند که از راه عقل میتوان به معرفت اینگونه گزارهها دست یافت، بلکه آنان بر وجوب نظر و بایستگی کسب معرفت، که عمدتا از راه عقل انجام میپذیرد، حُکم میکنند
بررسی پیشینه این بحث و ارزیابی دیدگاههایی که در گستره تاریخ در اینباره مطرح شدهاند مجال مناسب دیگری را میطلبد. آنچه لازم است در این نوشتار بدان پرداخته شود این است که راهحل صحیح مسئله چیست. به نظر میرسد، در شناخت آموزههای اعتقادی بنیادین، عقل نقشی اساسی داشته باشد. عقل عمدتا در دیگر حوزههای دین، همچون احکام عملی و فروع اخلاقی، نمیتواند به طور مستقل کارایی داشته باشد؛ امّا تعبّد در آنها مستند به تعقل است و ریشه در عقلانیت و اعتبار عقل در حوزه آموزههای اعتقادی دارد. این نظریه در میان متفکران مسلمان، به ویژه شیعیان، نگرشی رایج است. حتی اخباریهای شیعه نیز، به رغم نقلگرایی و نقد تلقّی عقل به مثابه ابزاری مستقل در حوزه دین، فقط در جریان قاعده «کلّما حکم به العقل حکم به الشرع» در حوزه احکام مناقشه کردهاند؛ امّا از نظر همین دسته، عقل ابزاری که با آن میتوان متون دینی ـ کتاب و سنّت، یا سنّت ـ را فهم کرد معتبر است. عموم این متفکران نیز در استناد به عقل، در حوزه اصول اعتقادی، با دیگر متفکران شیعه اتفاقنظر دارند.[4]
در اندیشه مغرب زمین، جریان بانفوذی مشاهده میشود که رهروان آن عقل را در دستیابی به آموزههای اعتقادی دین، حتّی اصل وجود خدا، ناتوان میدانند. به واقع، این متفکران چرا و چگونه به چنین رویکردی رسیدهاند؟ آیا در فلسفه دین با مشکل یا مشکلاتی روبهرو شدهاند؟ آن مشکل یا مشکلات کداماند؟
به نظر میرسد آنان در طول دو قرن اخیر با مشکلاتی معرفتشناسانه روبهرو شده و در واکنش به آن مشکلات بدین نتایج رسیدهاند. با کاوش در آثار این دسته از متفکران، میتوان مشکلاتی را که از نظر آنان حلناشدنی بودهاند اینگونه برشمرد
امتناع اثبات وجود خدا از راه عقل نظری
کانت با نقد عقل نظری، و بر اساس مبنای معرفتشناختی ویژه خود (مبنی بر تمایز میان پدیده و پدیدار)، چنین نتیجه گرفته که دستیابی به شناخت خداوند از راه عقل امکانناپذیر است؛ از اینرو، با چینش چند گزاره در کنار یکدیگر و اقامه استدلالی به کمک عقل، نمیتوان وجود خداوند را اثبات کرد. همانگونه که از راه حواس یا تجربههای حسی نمیتوان به معرفت خدا دست یافت، از راه عقل یا استدلالهای عقلی نیز نمیتوان به هستی خدا و دیگر موجودات مابعدالطبیعی به شیوهای معتبر پی برد
بیگمان، مبنای معرفتشناختی ویژه کانت، نقش تعیینکنندهای در این موضعگیری داشته است. از دیدگاه او، ما نمیتوانیم به شیء آنچنان که هست (پدیده) معرفت داشته باشیم، بلکه میتوانیم به شیء آنچنانکه بر ما پدیدار میشود و در ذهن ما انعکاس مییابد (پدیدار) معرفت داشته باشیم. وی وجود واقعیت یا شیء فینفسه را انکار نمیکند و در هستی آن تردید ندارد، امّا بر این باور است که ما نه از راه حواس بدان دسترسی داریم و نه از راه عقل؛ به همین علّت، راه شناخت آن بر ما مسدود است
از منظر کانت، ادراکْ در دو مرحله یا ساحت انجام میپذیرد: «حساسیت» و «فاهمه». در هر دو ساحت، مفاهیم (یا صوَری پیشین) شاکله ذهن را تشکیل میدهند. وی، در مرحله حساسیت، زمان و مکان را صور پیشین و ساخته ذهن میداند که با هرچه از طریق حواس به ذهن وارد شود آمیخته میشوند. همچنین، در مرحله فاهمه، مفاهیمی را همچون وحدت، کثرت، جوهر، علّیت، وجود، وجوب، کلّیت و جزئیت (تا دوازده مفهوم) قالبهای پیشساخته ذهن میداند و میگوید که این قالبها کلّیترین قالبهای فکر آدمی در رویارویی با جهان خارجاند. بدینسان، این مفاهیم فطری، صورتها و قالبهای موادّی به شمار میآیند که از خارج به ذهن راه مییابند. مفاهیم مزبور با هرچه به ذهن وارد شود آمیخته میشوند؛ آنچنانکه شیره معده با موادّی که وارد معده میشوند ترکیب میگردد. کانت اصل معرفتشناختی خود را مبنی بر تمایز میان پدیده و پدیدار از این راهحل نتیجه میگیرد. بر اساس این راهحل، شیء فینفسه و شیء پدیدار، یا آنچه فینفسه و مستقل از ذهن ما وجود دارد و آنچه بر ما پدیدار میشود و به ذهنمان راه مییابد (آن را میشناسیم)، با یکدیگر تفاوت دارند
از نظر کانت، حقیقتْ تفسیر دیگری غیر از تفسیر رایج دارد. او تفسیر تازه خود از حقیقت را «انقلاب کپرنیکی در فلسفه» نامیده است. تفسیری از حقیقت که از منظر وی دیگر باید دگرگون، و عکس آن طرح شود این است که تاکنون «معرفت» چنین تفسیر شده است: «مطابقت ذهن با اعیان و اشیای خارجی». از دید او، به علّت مشکلات این اصل، و اینکه تطبیق آن بر خارج دشوار است، این اصل را باید عکس نمود و «معرفت» را به گونهای دیگر تعریف کرد. از اینرو، معرفت عبارت است از: «مطابقت اشیا و اعیان با ذهن». بدینسان، برای اینکه به چیزی معرفت پیدا کنیم، آن چیز باید با ذهن مطابقت کند. کانت، در بیان این دیدگاه، از نظریه کپرنیک الهام گرفته است. پیش از کپرنیک، مردم میپنداشتند که زمین ثابت است و خورشید به دور آن میچرخد؛ چراکه به نظر میرسد زمین ثابت است، در حالی که خورشید از مشرق طلوع و در امتدادی حرکت میکند تا اینکه در مغرب از دیدهها پنهان میشود. امّا کپرنیک عکس این نظر را طرح کرد و گفت که زمین متحرک است و به دور خورشید میچرخد. بعدها، فرضیه کپرنیک با دلایل بسیاری به اثبات رسید. کانت میگوید: در فلسفه و معرفتشناسی، معرفت (یا حقیقت) را به «مطابقت ذهن با عین» تفسیر کردهاند و من اکنون آن تفسیر را برعکس میکنم و معرفت را به «مطابقت عین با ذهن» تعریف مینمایم
البته، کانت مدعی نیست که ذهن انسان اشیا را میآفریند، او میگوید: عین خارجی یا شیء فینفسه، برای معلوم شدن، باید رنگ ساختارها یا قالبها یا شاکلههای ذهنی را بپذیرد. بدینسان، اشیا از طریق چارچوب یا ساختار ویژه ذهنی ما معلوم میشوند و ما بدانها معرفت مییابیم. مادّه خارجی معرفت که شیء فینفسه است، با ورود به ذهن، با صورتها یا قالبهای ذهنی ترکیب میشود. ذهن انسان این ساختارها را بر موادّ ورودی خود تحمیل میکند تا موادّ ورودی معلوم شوند. بدون این فعالیت ذهنی، نمیتوان شیئی را شناخت. معرفت محصول مشترک ذهن و شیء فینفسه (نفسالامر) است. ذهن آنچه را به صورت تأثرات حسی دریافت میکند مادّه شناسایی قرار میدهد و به اقتضای ساختار معرفتی خود، صوَری جداییناپذیر بر آن مادّه میپوشاند؛ صوری که همان ساختارهای ذهنی و مفاهیمی همچون کلّی و ضروری هستند.[5]
به باور کانت، میان اشیا، چنانکه هستند و چنانکه بر ما پدیدار میشوند، تفاوت است؛ و ما فقط به پدیدارها (نه پدیدهها) دسترسی داریم. با ذهنهای مختلف، پدیدارها و نمودهای گوناگونی خواهیم داشت: ممکن است شیء برای فردی به گونهای پدیدار شود، امّا برای فردی دیگر به گونهای دیگر نمود یابد. دستهای از مفاهیم و مقولاتْ فطری و جزء جداییناپذیر ذهن آدمیاند. زمانی که آنچه به ذهن آمده است با مقولات ذهنی آمیخته شود، عمل فهم انجام میشود. گفتنی است که نمیتوان به ذات بود و پدیده معرفت یافت. بدینترتیب، از نظر کانت، ادراک آدمی محصول تفاعل ذهن و عین است. به عبارت دیگر، هنگامی که انعکاسهای خارجی ذهن با مفاهیم فطری ذهن آمیخته میشوند، ادراک یا فهم صورت میگیرد. از اینرو، خود واقعیت عینی را نمیتوان شناخت
پیامد راهحل کانت، به ویژه در فلسفه دین، آن است که هرچه زمانی و مکانی نباشد و در مقولهها یا ساختارهای ذهنی پیشین ما نگنجد معرفت انسانی بدان ممتنع است. از اینرو، معرفت به واقعیتهایی همچون خدا، نفس، و اختیار امکانپذیر نیست؛ چراکه این واقعیتها مجرّد (فرازمان و فرامکان) هستند، در حالی که ذهن ما بر زمان و مکان بنیان یافته است و چارچوبی زمانی و مکانی دارد. هرگونه استدلال بر امور ذکرشده جدلیالطرفین است و نمیتواند ما را به حقیقت رهنمون سازد
کانت در جای جای آثار خود، به این پیامد تصریح کرده است؛ از جمله، در تعارض چهارم عقل محض، بدین دستاورد «نقد عقل» میپردازد که استدلال عقلی بر وجود خداوند، مشحون از تعارض است؛ از اینرو، برای معرفت به وجود خدا، به کارگیری استدلال عقلی ممتنع است. ناگفته پیداست که از نظر وی، همانگونه که وجود خدا را نمیتوان از راه عقل نظری اثبات کرد، اثبات عقلی عدم او نیز امکانپذیر نیست. در هر صورت، بر اساس راهحل کانت، ما نمیتوانیم پدیدهها را شناسایی، و دربارهشان داوری کنیم یا اینکه حُکمی را نفی و اثبات نماییم. زمانی که بخواهیم پدیدهها را بشناسیم، به تناقضها یا تعارضهایی دچار میشویم که وی آنها را تعارضهای عقل محض نامیده است. او چهارمین تناقض را که به اثبات وجود خدا اختصاص دارد چنین بیان کرده است
4 وضع: در سلسله علل جهان، واجبالوجودی هست

دانلود پروژه مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه در word
دوشنبه 95/4/21 3:38 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه در word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه در word
چکیده
مقدّمه
پیشینه بحث
تفسیر میرداماد از حرکت توسطیه و قطعیه
ادلّه وجود حرکت قطعیه
دلیل اول
دلیل دوم
دلیل سوم
بررسی ادلّه حرکت قطعیه
علل شکلگیری نظریه میرداماد
نقد تفسیر میرداماد از حرکت قطعیه
زمینه های شکلگیری بحث حرکت قطعیه
تصویر واقعی ابن سینا از حرکت توسطیه و قطعیه
بازگشت به تفسیر میرداماد و مقایسه آن با تفسیر ابنسینا
استدلال ابن سینا در زمینه انکار وجود خارجی برای حرکت قطعیه
رابطه زمان و حرکت
نتیجهگیری
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه در word
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، در: خواجه نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه، 1375
ـ ـــــ ، الشفا، الطبیعیات، قم، مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، 1405
ـ العجم، رفیق، موسوعه مصطلحات جامعالعلوم، بیروت، مکتبه لبنان الناشرون، 1997
ـ بخاری، شمسالدین محمّد مبارکشاه، شرح حکمه العین، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1353
ـ تهانوی، محمّدعلی، موسوعه کشاف اصطلاحات العلوم و الفنون، بیروت، مکتبهالناشرون، 1996
ـ جرجانی، میر سیدشریف، شرح المواقف، قاهره، مطبعه السعاده لجوار محافظه مصر، 1325
ـ رازی، فخرالدین، المباحث المشرقیه، بیروت، دارالکتب العربیه، 1410
ـ رضایی، رحمتاللّه، «استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزارههای مربوط به عالم خارج»، معرفت فلسفی 6 (زمستان 1383)، ص 61ـ95
ـ سبزواری، ملّاهادی، شرح منظومه، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، ناب، 1422
ـ شیرازی، قطبالدین، درّهالتاج، تصحیح سیدمحمّد مشکوه، تهران، حکمت، 1369
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، نهایهالحکمه، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیّاضی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380
ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدی بر نظام صدرایی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1376
ـ ـــــ ، هستیشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380
ـ مصباح، محمّدتقی، تعلیقه علی نهایهالحکمه، قم، مؤسسه فی طریق الحق، 1405
ـ مطهّری، مرتضی، حرکت و زمان، تهران، حکمت، 1369، ج 3
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1383، ج 6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم)
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1386، ج 11 (درسهای اسفار)
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1419
ـ میبدی، حسینبن معینالدین، شرح الهدایه الاثیریه، تهران، مطبعه المرتضویه، 1331
ـ میرداماد، محمّدباقر، القبسات، تهران، دانشگاه تهران، 1374
چکیده
ابن سینا و پیروان وی، حرکت قطعیه را انکار میکنند. انکار حرکت قطعیه اولاً مستلزم انکار حرکت به معنای خروج تدریجی از قوّه به فعل، و ثانیا مستلزم پذیرش توهّمی بودن زمان است؛ در حالی که ابنسینا، هم حرکت در آن معنا را میپذیرد و هم به وجود خارجی زمان معتقد است. میرداماد و ملّاصدرا، به منظور رفع این تناقض، وجود حرکت قطعیه را پذیرفته و از اینرو درصدد تأویل نظر ابنسینا در اینباره برآمدهاند
مقاله حاضر، از سویی، بر آن است که تفسیر رایج از حرکت قطعیه و توسطیه و نیز ادلّه و علل آن را بررسی کند و مشکلات آن را یادآور شود و از سویی دیگر، در تلاش است تا نشان دهد که میتوان انکار حرکت قطعیه و پذیرش وجود زمان را با یکدیگر سازگار و بدین ترتیب از کلام ابنسینا رفع تناقض کرد، بیآنکه نیازی به تأویل باشد
کلیدواژهها: حرکت، حرکت قطعیه، حرکت توسطیه، زمان، آنِ سیّال، سکون، ابنسینا
مقدّمه
معمولاً اقوال گوناگون درباره وجود خارجی حرکت را به سه دسته کلّی تقسیم میکنند: قول اول، وجود حرکت را امری بدیهی تلقّی میکند؛ قول دوم مدعی است که حرکت، در معنای موردنظر فیلسوفان، وجود خارجی ندارد؛ قول سوم تفصیل میان حرکت توسطیه و حرکت قطعیه را پذیرفته است
به نظر فیلسوفان مسلمانی که پس از میرداماد میزیستهاند، از میان این اقوال، معمولاً قول اول پذیرفتنیتر مینماید؛ از اینرو، آنچه را که به نظر این گروه ابنسینا پذیرفته همان قول است. با این حال، ابنسینا تصریح میکند که حرکت قطعیه یا، به تعبیری بهتر، حرکت به معنای «قطع» وجود ندارد و آنچه وجود دارد فقط حرکت به معنای «توسط» است
حال، این نظر پرسشهایی را به وجود میآورد؛ مثلاً، اگر زمانْ مقدار حرکت قطعیه است، چگونه میتوان وجود زمان را پذیرفت امّا حرکت قطعیه را انکار کرد؟[146] به تعبیر دیگر، اگر زمان، چنانکه ابنسینا بدان معتقد است، امری حقیقی و خارجی به شمار آید، و اگر زمان مقدار حرکت قطعیه باشد، انکار حرکت قطعیه به طور حتم گرفتار شدن در دام تناقض را به دنبال دارد. به واقع، چگونه میتوان اندیشمندی همچون ابنسینا را دارای چنان نظر متناقضی آنهم در یک کتاب، دانست؟ حال آنکه درباره او چنین گفتهاند: «و الشیخ اجل شأنا و ارفع محلاً من أن یناقض نفسه فی کتاب واحد.»[147] آنگاه این مطلب را نیز باید بپذیریم که لازمه انکار حرکت قطعیه و پذیرش صرف حرکت توسطیه همانا انکار اصل وجود حرکت به معنای حدوث و تغییر تدریجی، و پذیرش موجودات آنی بوده[148] که مدعای منکران حرکت است. چگونه میتوان ابنسینا را منکر حرکت دانست؟ بنابراین، انکار حرکت (به معنای قطع)، نتایج و لوازمی ناپذیرفتنی دارد و در نتیجه، انکار حرکت قطعیه امر نامعقولی است
این تناقضها، آشکارا، در شأن ابنسینا و هیچ فیلسوف دیگری نیست. از اینرو، شهید مطهّری از اینکه حاج ملّاهادی سبزواری در جهتگیری درباره این مسئله، برخلاف معمول، از ملّاصدرا پیروی نکرده و همچون ابنسینا حرکت قطعیه را انکار کرده است تأسف میخورد.[149] با توجه به آنچه بیان شد روشن میشود که چرا معمولاً متفکران پس از میرداماد، درصدد برآمدهاند نظر ابنسینا را در مورد حرکت قطعیه تأویل کنند و تفسیر دیگری را، هرچند خلاف تصریح وی، ارائه نمایند
حاصل راهحل آنان برای مشکل مذکور آن است که انکار صریح ابنسینا و ملّاهادی سبزواری از حرکت قطعیه را تأویل نماییم، چنانکه پس از میرداماد چنین کردهاند. بدین ترتیب باید سخن ابنسینا در خصوص انکار حرکت قطعیه را در پرتو سخنان دیگر او، که صراحت تام در پذیرش وجود خارجی حرکت و زمان دارند، تفسیر و تعبیر کرد و در نتیجه آن انکار را، که لوازم باطل دارد، نادیده انگاشت. بر این اساس، همگان درباره وجود حرکت قطعیه اتفاقنظر، و آن را قبول دارند. در این صورت، دیگر لوازم باطل مذکور (انکار حرکت و زمان) نیز در میان نخواهند بود
با این همه به نظر نمیرسد که چنین تأویلی بیش از «اجتهاد» در برابر «نص» باشد؛ زیرا ابنسینا نه تنها حرکت قطعیه را انکار میکند، بلکه بر آن استدلال نیز مینماید. با این تصریح، چگونه میتوان نظر وی را در انکار حرکت قطعیه تأویل و او را ملزم به پذیرش حرکت قطعیه نمود؟ علاوه بر آن، چنین تلاشی گرفتار اشکالات دیگری نیز میباشد که هر یک به آسانی قابل چشمپوشی نیستند. بنابراین، به آسانی نمیتوان این راهحل را پذیرفت
آنچه نوشته حاضر درصدد ارائه و تثبیت آن خواهد بود راهحل دیگری است که با تحلیل و بررسی دوباره نظر ابنسینا و مخالفانش به دست میآید. بدین منظور، سه مسئله را باید در نظر داشت: نخست اینکه به نظر میرسد تصویر میرداماد و شاگردش، صدرالمتألّهین، از این موضوع با تصویر و تفسیر ابنسینا تفاوتهای بسیاری دارد؛ دوم اینکه تصویر میرداماد و صدرالمتألّهین خود، مبتلابه اشکالاتی است. سوم اینکه چرا آنان به چنین برداشتی رسیدهاند؟ سرانجام اینکه تصویر موردنظر ابنسینا از مسئله چگونه است. امّا پیشتر لازم است که نگاهی گذرا به پیشینه این بحث داشته باشیم
پیشینه بحث
معروف است که ارسطو حرکت قطعیه و توسطیه را تفکیک کرده است،[150] حتی برخی حرکت توسطیه را به افلاطون نسبت دادهاند؛[151] امّا به سهولت نمیتوان چنان تفکیکی را در آثار آنان یافت. از اینرو، به نظر میرسد، نخستین فیلسوفی که صراحتا آن را طرح نموده است ابنسینا باشد
ابنسینا، در طبیعیات شفا، پس از بررسی تعاریف مختلف از حرکت و نیز تبیین تعریف خود از آن، که همان تعریف ارسطو باشد، به دو معنای حرکت اشاره میکند: حرکت به معنای «قطع» و حرکت به معنای «توسط». در ضمن، او تصریح میکند که حرکت توسطیه در خارج موجود، امّا حرکت قطعیه فقط خیالی و توهّمی است
به نظر ابنسینا، گاه مراد از حرکت همانا امری است که برحسب آن، جسم متحرک در قطعهای از زمان میان مبدأ و منتها قرار دارد، به گونهای که در هر «آن» در یک «حد» مفروض است. به تعبیری دیگر، در این معنا، حرکت امر مستمر و یکپارچهای به شمار میآید که دائم میان مبدأ و منتها در حال گذر است؛ امری که نمیتوان آن را تجزیه و قطعات آن را بر قطعات حدود و مسافتهای مفروض منطبق نمود. امّا گاه مقصود امری متّصل و امتداددار به امتداد مسافت است که بر اساس آن، جسم متحرک در تمام آن قطعه از زمان منطبق بر تمام آن مسافت باشد، به گونهای که میتوان مبدأ و منتهای حرکت را بر مبدأ و منتهای زمان منطبق کرد. بدین ترتیب، حرکت عبارت است از اینکه جسم متحرک در تمام آن قطعه از زمان بر تمام آن قطعه از مسافت منطبق باشد. در این معنا، حرکت امری کششدار است که تمام آن، تمام زمان را اشغال کرده است: اولش اول زمان را، وسطش وسط زمان را، و آخرش آخر زمان را.[152] وی در اینباره میگوید
و ممّا یجب أن تعلم فی هذا الموضع أن الحرکه اذا حصل من امرها ما یجب أن یفهم، کان مفهومها اسما لمعنیین: احدهما لایجوز أن یحصل بالفعل قائما فی الاعیان، و الآخر یجوز أن یحصل فی الاعیان. فانّ الحرکه ان عنی بها الامر المتّصل للتحرک من المبدأ و المنتهی، فذلک لایحصل البته للمتحرک و هو بین المبدأ و المنتهی، بل انّما یظن أنه قد حصل نحوا من الحصول اذا کان المتحرک عندالمنتهی. و هناک یکون هذا المتّصل المعقول قد بطل من حیث الوجود، کیف یکون له حصوله حقیقی فی الوجود، بل هذا الامر بالحقیقه ممّا لا ذات له قائما فی الاعیان، و انّما ترتسم فی الخیال، لان صورته قائمه فی الذهن بسبب نسبه المتحرک الی مکانین: مکان ترکه و مکان ادراکه، او یرتسم فی الخیال; ثم تلحقها من جهه الحس صوره اخری بحصول له فی مکان آخر; فیشعر بالصورتین معا علی انّهما صوره واحده لحرکه و لایکون لها فی الوجود حصول قائم کما فی الذهن;
و امّا المعنی الموجود بالفعل الذی بالحری أن یکون الاسم واقعا علیه، و أن تکون الحرکه التی توجد فی المتحرک فهی حالته المتوسطه حین یکون لیس فی الطرف الاول من المسافه و لم یحصل عند الغایه، بل هو فی حد متوسط بحیث لیس یوجد و لا فی آن من الانات الّتی یقع فی حده خروجه الی الفعل ; و هذا هو صوره الحرکه الموجوده فی المتحرک و هو توسط بین المبدأ و المفروض و النهایه ; و هذا بالحقیقه هو الکمال الاول.[153]
ابنسینا فقط در همین عبارت از شفا، که منشأ مشاجرههای فراوانی شده، به این بحث پرداخته است. تا زمان میرداماد، معمولاً این عبارت را خلاصه و ذکر میکردهاند؛[154] امّا به چیستی و تفاوتهای دو معنای حرکت، و نیز اینکه آنها دو معنای حرکت نه دو نوع از حرکت هستند، نمیپرداختهاند
فخر رازی از نخستین کسانی است که به نقد این مسئله و نیز جرح نظر ابنسینا و خردهگیری از وی میپردازد و یادآور لوازم باطل این بحث میشود. در این زمینه، فخر رازی بحث زمان را طرح میکند. از نظر او، با توجه به اینکه زمان مقدار حرکت قطعیه است و ابنسینا حرکت قطعیه را انکار میکند، نباید زمان وجود داشته باشد؛ چون حرکت توسطیه، به دلیل اینکه بدون امتداد است، با زمان ارتباطی ندارد. بنابراین، اگر زمان هست و مقدار حرکت است، باید مقدار حرکت قطعیه باشد؛ در حالی که به نظر ابنسینا حرکت قطعیه وجود ندارد. در نتیجه باید گفت که یا زمان مقدار حرکت نیست یا زمان اصلاً وجود ندارد: «لو کان الزمان موجودا لکان مقدارا للحرکه بالادله الّتی ذکرها ارسطو و لکن یستحیل أن یکون مقدارا للحرکه.»[155] به تعبیری دیگر، فخر رازی مدعی شده که اولاً زمان مقدار حرکت قطعیه است و اگر حرکت قطعیه موهوم است، چنانکه ابنسینا تصریح میکند، زمان نیز باید موهوم باشد، امری که ابنسینا آن را نمیپذیرد؛[156] ثانیا، اگر زمان حقیقی و عینی باشد، لازم است امر موهومی به نام حرکت قطعیه موجب تعیّن امری حقیقی به نام زمان گردد که این هم واضحالبطلان است
صرفنظر از نقدی که فخر رازی بیان داشته، دیدگاه ابنسینا تقریبا تا زمان میرداماد همچنان با پذیرش فیلسوفان مسلمان روبهرو بوده است. برای نخستین بار، میرداماد با نظر ابنسینا مخالفت کرده، وجود هر دو معنای حرکت در خارج را پذیرفته و برای اثبات وجود خارجی حرکت قطعیه دلایلی آورده و در عین حال، توضیح و تبیین روشنی از این معانی حرکت را ارائه داده است. ضمنا شاگرد نامآشنای او، ملّاصدرا (که تقریبا تا ده سال پس از مرگ استاد خود هنوز زنده بوده)، همین دیدگاه را داشته، هرچند درباره حرکت توسطیه چندان به روشنی سخن نگفته است
ملّاهادی سبزواری از مهمترین اندیشمندان متأخّری به شمار میآید که از نظریه ابنسینا دفاع کرده و کوشیده است به مسائل طرح شده جواب دهد.[157] دیدگاه مهم دیگر در اینباره از علّامه طباطبائی است که اعتقاد دارد: هر دو معنای حرکت، دو اعتبار برای یک امر قلمداد میشوند؛ امّا به لحاظ منظرهای متفاوت. بنابراین، اختلاف آن دو به اعتبار است؛ در نتیجه، هر دو معنای حرکت به اعتبارات مختلف وجود دارند.[158] به همین دلیل، علّامه طباطبائی توانسته است بحث از حرکت قطعیه و توسطیه را با عنوان «اقسام تغیر» مطرح نماید، هرچند این اقسام اعتباری شمرده میشوند
تفسیر میرداماد از حرکت توسطیه و قطعیه

دانلود پروژه مقاله بررسى استدلال ناپذیرى قضایاى اوّلى و نتایج م
دوشنبه 95/4/21 3:38 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله بررسى استدلال ناپذیرى قضایاى اوّلى و نتایج متفرّع بر آن از دیدگاه آیت اللّه جوادى آملى در word دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله بررسى استدلال ناپذیرى قضایاى اوّلى و نتایج متفرّع بر آن از دیدگاه آیت اللّه جوادى آملى در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله بررسى استدلال ناپذیرى قضایاى اوّلى و نتایج متفرّع بر آن از دیدگاه آیت اللّه جوادى آملى در word
چکیده
مقدّمه
نظر فخر رازى درباره تعریف قضایاى اوّلى و لوازم مترتّب بر آن
نظر ملّاصدرا
قضایاى اوّلى از دیدگاه آیت اللّه جوادى آملى
اصل امتناع تناقض و تکثیر قضایاى یقینى
پاسخ آیتاللّه جوادى آملى به اشکالات فوق
مقایسه نظر آیتاللّه جوادى آملى با نظر ملّاصدرا و فخر رازى
بررسى و نقد نظریه آیتاللّه جوادى آملى
اشکال اوّل
اشکال دوم
اشکال سوم
تنبیه 1:
تنبیه 2:
اشکال چهارم
اشکال پنجم
اشکال ششم
نقش منع نقیض در تعریف یقین
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله بررسى استدلال ناپذیرى قضایاى اوّلى و نتایج متفرّع بر آن از دیدگاه آیت اللّه جوادى آملى در word
ـ ابنسینا، برهان شفاء، مقاله اول، فصل هشتم، ص 86
ـ جوادى آملى، عبداللّه، تبیین براهین اثبات وجود خدا، قم، اسراء، 1375
ـ ـــــ ، معرفتشناسى در قرآن، قم، اسراء، 1378
ـ خسروپناه، عبدالحسین، نظام معرفتشناسى صدرایى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1388
ـ رازى، فخرالدین، المباحث المشرقیه فى علم الالهیات و الطبیعیات، چ دوم، قم، بیدار، بىتا
ـ ـــــ ، شرح عیون الحکمه، تهران، مؤسسه الصادق علیهالسلام، 1373
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدّمه و پاورقى مرتضى مطهّرى، چ سیزدهم، تهران، صدرا، 1362
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیاضى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشرالاسلامى، 1420ق
ـ مرزبان، بهمنیاربن، التحصیل، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، بىتا
ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378
ـ ـــــ ، شرح برهان شفا (1ـ2)، تحقیق و نگارش محسن غرویان، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386
ـ مظفّر، محمّدرضا، المنطق، قم، ذوىالقربى، 1387
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1981م
چکیده
قضایاى اوّلى، که از مهمترین اصول اوّلیه مقدّمات برهان به شمار مىروند، نقشى اساسى در نظام معرفتشناسى مبناگرا ایفا مىکنند. برخى از حکما قائل هستند که این قضایا قابل اقامه برهان نیستند. در این مقاله، نظر آیتاللّه جوادى آملى مبنى بر استدلالناپذیرى قضایاى اوّلى مورد بررسى قرار گرفته است. البته، چون این نظر را نخست فخر رازى و ملّاصدرا مطرح کردهاند و سپس آیتاللّه جوادى آملى آن را تکمیل کرده و به اشکالات واردشده بر آن پاسخ داده است، گذشته از بررسى تفصیلى نظر آیتاللّه جوادى آملى، دیدگاه فخر رازى و ملّاصدرا را نیز به اجمال بررسى کردهایم. در پایان مقاله حاضر، به این نکته اشاره شده است که هیچ وجهى براى اولىالأوائل بودن اصل امتناع تناقض وجود ندارد
کلیدواژهها: قضیه اوّلى، بدیهى، قیاس استنتاج، قیاس تتمیم، حدّ وسط، امّالقضایا، جزم، یقین، اصل امتناع تناقض، منع نقیض، جوادى آملى، فخر رازى، ملّاصدرا
مقدّمه
قضایاى اوّلى، قضایایى هستند که لذاته (یعنى بدون سبب خارج از قضیه) مورد تصدیق عقل واقع مىشوند؛ یعنى تصوّر طرفین، همراه با توجه نفس به نسبت بین آنها، در حکم و جزم به صدق قضیه کافى است.1 برخى از حکما و منطقدانان، اگرچه این تعریف را براى قضایاى اوّلى مىپذیرند و در تعریف قضایاى اوّلى با سایر حکما و اهل منطق همراه مىباشند، ولى فروعى را بر آن مترتّب مىکنند که مورد قبول بسیارى از حکما و منطقدانان واقع نشده است. از جمله این افراد مىتوان به فخر رازى، ملّاصدرا، و آیتاللّه جوادى آملى اشاره کرد
نظر فخر رازى درباره تعریف قضایاى اوّلى و لوازم مترتّب بر آن
فخر رازى در کتاب شرح عیون الحکمه، درباره تعریف قضایاى اوّلى، مىگوید
هر قضیهاى که مجرّد تصوّر موضوع و محمول آن براى جزم ذهن به اسناد آن محمول براى آن موضوع یا سلب آن کافى است، قضیه اوّلى نامیده مىشود. علّت نامگذارى چنین قضایایى به اسم «اوّلى» این است که عقل آن محمول را ابتدائا و اوّلاً، بر موضوع موردنظر حمل مىکند؛ بدون اینکه چیز دیگرى بین آن محمول و موضوعش واسطه شود
امّا در قضایاى اکتسابى، عقل آن محمول را ابتدائا بر حدّ وسط حمل کرده و سپس حدّ وسط را بر موضوعى که حدّ اصغر است، حمل مىکند که در این صورت، حمل آن محمول بر موضوع به واسطه حدّ وسط خواهد بود؛ لذا این حمل دیگر حمل اوّلى نبوده، بلکه حمل ثانوى خواهد بود
وى در ادامه، بر تعریف اوّلیات، این مطلب را متفرّع مىکند که تنها قضیه اوّلى، قضیه امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین است
آنچه که در نزد من حقیقتا قضیه اوّلى است این قضیه است که نفى و اثبات نه با هم جمع مىشوند و نه با هم ] از موضوع واحد [رفع مىشوند؛ امّا این قول که کل از جزء بزرگتر است، از فروع قضیه اوّلى ذکر شده است، به این بیان که: اگر کل با جزء مساوى باشد، در این صورت، بین وجود جزء دیگر و عدم آن در نفسالامر تفاوتى نخواهد بود و در این صورت است که بر آن جزء، هم موجود بودن و هم معدوم بودن حمل خواهد شد؛ در حالى که چنین چیزى محال است
در مباحث مشرقیه نیز فخر رازى بیان مىکند که
اوّلالأوائل در تصدیقاتْ علم به این قضیه است که شىء خالى از نفى و اثبات نیست و نیز اینکه شىء به نفى و اثبات متّصف نمىشود. اقامه برهان بر این قضیه ممکن نیست؛ زیرا [حقیقت] آنچه که دلیل بر شىء دیگر قرار داده مىشود این است که به وسیله ثبوت یا انتفاى آن، بر ثبوت یا انتفاى شىء دیگر استدلال مىشود. پس، اگر خالى بودن از ثبوت و انتفا را جایز بدانیم، از خالى بودن آن دلیل از ثبوت و انتفا ایمن نیستیم. و بنابراین تقدیر که دلیل از ثبوت و انتفا خالى باشد، دیگر براى آن دلیلْ دلالتى بر آن مدلول باقى نخواهد بود. بنابراین، نتیجه این خواهد شد که آن دلیلى که باید بر ثبوت این قضیه (اصل تناقض) دلالت کند، دلالت بر آن نمىکند؛ مگر بعد از ثبوت این قضیه. و قضیهاى که اینچنین است، اثبات آن مگر از راه دورى ـ که باطل است ـ ممکن نیست. همچنین، در رابطه با دلیلى که دلالت مىکند بر اینکه نفى و اثبات در شىء واحد جمع نمىشوند، ابتدا باید این نکته روشن شود که در خود این دلیل، دلیل بودن و لادلیل بودن با هم جمع نمىشوند؛ زیرا اگر چنین چیزى جایز باشد و احتمال آن برود، در این صورت، اقامه دلیل بر استحاله اجتماع مانع از لااستحاله اجتماع نخواهد بود؛ زیرا احتمال دارد که دلیل، هم دلالت بر استحاله اجتماع و هم لااستحاله اجتماع بکند، و با این احتمال، دیگر مقصود حاصل نخواهد شد. و حال که دلالت دلیل بر اثبات این قضیه موقوف بر ثبوت همین قضیه است، اگر این قضیه را به وسیله خودش اثبات کنیم، دور لازم مىآید. پس، ثابت شد که اقامه برهان بر این قضیه ممکن نیست
به نظر مىرسد که سایر تصدیقات بدیهى فرع این قضیه هستند؛ مثلاً علم به اینکه وجود خالى از وجوب و امکان نیست، در حقیقت، علم به این است که وجود خالى از ثبوت وجوب و لاثبوت آن نیست، و یا اینکه [وجود خالى از] ثبوت امکان و لاثبوت آن نیست که این علم [دوم]، در حقیقت، همان علم به قضیه اوّلى [امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین] است، لکن با یک قید خاص. همچنین، علم به این قضیه که «کل بزرگتر از جزء است» متفرّع بر علم به این قضیه است که «زیادى کل بر جزء، اگر معدوم نباشد، موجود است»، به خاطر امتناع ارتفاع طرفین. و چون این زیادى همراه با چیزى که این زیادى به آن اضافه شده است، موجود است، پس مجموع آن دو بزرگتر است؛ چراکه از بزرگتر بودن، چیزى غیر از این فهمیده نمىشود. همچنین، این قول که «اشیایى که مساوى با شىء واحد هستند، با یکدیگر متساوىاند» مبنى بر این قضیه (امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین) است؛ زیرا طبیعت اشیایى که با شىء واحد مساوى هستند، همان طبیعت آن شىء واحد است. و وقتى که طبیعتشان واحد بود، مستحیل است که طبیعتشان مختلف باشد، به خاطر امتناع اجتماع نقیضین. همچنین، این قضیه که شىء واحد در دو مکان موجود نمىباشد [نیز مبتنى بر امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین است]؛ زیرا شىء واحد، اگر در دو مکان حاضر شود، حال آن از حال دو شیئى که حاصل در دو مکان هستند متمایز نخواهد بود. هنگامى که یک شىء از دو شىء متمایز نباشد، وجود آن شىء دوم همانند عدم آن بوده، و وجود و عدم در آن شىء دوم مجتمع خواهد بود
از آنچه که گذشت، ثابت شد که دو قضیه اوّل چون در قوّه این قول هستند که «نفى و اثبات با هم مرتفع نمىشوند» روشن و بیّن هستند. بنابراین، روشن شد که این قضیه اوّلالأوائل در تصدیقات است
نظر ملّاصدرا
ملّاصدرا در اسفار، با عباراتى شبیه به عبارات فخر رازى (که بیان آن گذشت)، اقامه برهان بر قضایاى اوّلى را مستحیل دانسته، و اصل امتناع تناقض را به عنوان اوّلىالأوائل اخذ کرده است. در نظر ملّاصدرا، سایر قضایاى بدیهى و نظرى متفرّع بر اصل امتناع تناقض هستند؛ به طورى که نسبت بین آنها، نسبت مطلق و مقیّد است، بدین معنا که سایر قضایاى بدیهى و نظرى، در حقیقت، همان اصل تناقض هستند که با اضافه کردن یک قید به آنها مقیّد شدهاند
نکتهاى که باید به آن توجه داشت این است که نظر ملّاصدرا، در استنتاج سایر قضایا از اصل امتناع تناقض، با نظر فخر رازى مشترک است و نظرى در مقابل نظر فخر رازى نیست. لذا بیان شهید مطهّرى در حاشیه اصول فلسفه و روش رئالیسم، که این نظر را در مقابل نظر فخر رازى قرار مىدهد، تام نیست. شهید مطهّرى در حاشیه اصول فلسفه و روش رئالیسم مىنویسد
ب [یعنى نظر دوم در بیان اولىالأوائل بودن اصل امتناع تناقض، در مقابل نظر اوّل که استنتاج سایر قضایا از اصل امتناع تناقض است، این است که]: سایر اصلهاى بدیهى اساسا اصلها، بلکه حکمهاى جداگانهاى نیستند؛ بلکه عین «اصل امتناع تناقض» هستند که در موارد مختلف به کار برده مىشود. مثلاً اصل امتناع تناقض در مورد «مقادیر» به صورت «قانون مساوات»، و در مورد «علّیت» به صورت «اصل امتناع صدفه»، و در موارد دیگر به صورتهاى دیگر تعبیر مىشود
امّا با دقّت در کلمات ملّاصدرا، روشن مىشود که نظر وى با فخر رازى یکى است و هر دو در بیان این نظریه، هم از بیان تفرّع و هم از بیان عینیت سایر قضایا با اصل امتناع تناقض (به نحو عینیت مطلق با مقیّد)، استفاده کردهاند: «سائر القضایا و التصدیقات البدیهیه أو النظریه فهى متفرّعه على هذه القضیه و متقوّمه بها; کلّ قضیه غیر أولىالأوائل بدیهیه کانت أو نظریه فهى بالحقیقه هذه القضیه مع قید مخصوص.»
البته، باید به این نکته توجه داشت که بیان استنتاج و تفرّع، فرقى با بیان عینیت مطلق با مقیّد ندارد؛ چراکه استنتاج، در حقیقت، همان سیر از کلّى به جزئى یا مطلق به مقیّد است، و نتیجه همان کبرى است که قیدى به آن اضافه شده است. به عبارت دیگر، مفاد صغرى در موارد مذکور، اندراج هریک از موارد و جزئیات در کبراى اصل امتناع تناقض است، و کبرى نفس امّالقضایا
بنابراین، چنین نیست که نظر ملّاصدرا عینیت اصل امتناع تناقض با سایر قضایا، و در مقابلِ نظر فخر رازى (استنتاج و تفرّع) باشد. لذا در جلد سوم اسفار، آنجا که ملّاصدرا به ذکر مثالهایى براى نظر خود مىپردازد (مانند مشارکت دو شىء در یک طبیعت نوعیه)، در بیان چگونگى بازگشت این قضیه به امّالقضایا، برهان استنتاج آن را بیان مىکند: «فإن طبیعتها لما کانت واحده فلو کانت غیرمساویه لاختلفت طبیعتها فیلزم اجتماع النقیضین.»
قضایاى اوّلى از دیدگاه آیتاللّه جوادى آملى
نظر آیتاللّه جوادى آملى در مورد قضایاى اوّلى را مىتوان در چند محور بیان کرد
1 قضیه اوّلى قضیهاى یقینى است که ثبوت محمول براى موضوع آن نه نیازمند به سبب درونى و نه محتاج به سبب بیرونى باشد، یعنى نه از بیرون سببى مىخواهد تا محمول را براى موضوع ثابت کند و نه در ذهن همراه با موضوع و محمول سببى براى اثبات آن است. علّت بىنیازى اوّلیات از سبب بیرونى و درونى این است که ذات موضوع تنها سبب ثبوت محمول براى آن است
2 قضایاى اوّلى قضایایى هستند که نه تنها نیاز به استدلال ندارند، بلکه اقامه دلیل بر آنها امکان ندارد.9 دلیل این مطلب ـ هرچند که در عبارات آیتاللّه جوادى آملى به آن تصریح نشده ـ این نکته مىتواند باشد که همانطور که در محور اوّل گذشت، در قضایاى اوّلى، ذات موضوع تنها سبب ثبوت محمول براى آن است. بنابراین در قضایاى اوّلى، بین موضوع و محمول آن، علّتى نیست تا در قیاس، حدّ وسط قرار گرفته و برهان لمّ بر مطلوب را تشکیل دهد. از طرف دیگر، استدلال از معلول به علّت هم یقینى نبوده تا دلیل إنّى بر اثبات قضیه اوّلى باشد. وقتى که اقامه برهان لمّى و دلیل بر قضیه اوّلى ممکن نبود، قهرا اقامه برهان إنّ مطلق هم که ترکیبى از دو برهان إنّى و دلیل لمّى است، بر قضایاى اوّلى امکان نخواهد داشت. بنابراین، مىتوان گفت که در قضایاى اوّلى، به طور مطلق، حدّ وسطى وجود ندارد تا در قیاس واقع شود. و چون قوام قیاس برهانى به حدّ وسط است، چنین قضایایى که حدّ وسطى براى آنها یافت نمىشود، قابل اقامه برهان نیستند
3 قضیه اوّلى، با این تعریف، قضیهاى منحصر به فرد است: قضیه امتناع اجتماع نقیضین (که از آن به عنوان «مبدأالمبادى» یاد مىکنند)؛ امّا سایر قضایا حتى امتناع ارتفاع نقیضین نیز در ردیف این قضیه نیست، بلکه ارتفاع نقیضین از آن جهت باطل است که به اجتماع نقیضین منجر مىگردد، زیرا اگر «الف» و «لا الف» رفع بشوند، از رفع «الف» وجود «لا الف»، و از رفع «لا الف» وجود «الف»، و در نتیجه، از رفع آن دو، وجود آنها که وجود نقیضین است لازم مىآید و چون اجتماع نقیضین محال است، پس ارتفاع آنها نیز محال خواهد بود. امّا امتناع اجتماع نقیضین حکمى غیرقابل استدلال است
4 سایر قضایایى که به عنوان قضایاى اوّلى مشهور شدهاند، در حقیقت، جزء قضایاى فطرى هستند (نه قضایاى اوّلى)؛ زیرا این قضایا نیازمند به دلیل هستند (اوّلاً) و استدلال بر آن ممکن است (ثانیا.)
5 بعضى از قضایاى فطرى که در زمره اوّلیات شمرده شدهاند، عبارتاند از: بطلان دور، ضرورى بودن ثبوت هر شىء بر خود و محال بودن سلب هر شىء از نفس خود12 و نیز بزرگتر بودن کلّ از جزء، در صورتى که هیچکدام قضیه اوّلى نیستند؛ زیرا اینگونه از قضایا نیز مانند دیگر قضایاى فطرى، محتاج به استدلال بوده، و با اتّکا به اصل امتناع تناقض، قابل تبییناند
6 دلیل محال بودن «دور» این است که دور منجر به تقدّم شىء بر نفس خود یا تأخّر شىء از نفس خود مىشود و هر دو آنها مستلزم اجتماع نقیضین است؛ زیرا لازم مىآید شىء در حال معدوم بودن، موجود باشد
دلیل اینکه ثبوت هر شىء براى نفس خود ضرورى و سلب شىء از نفس خود محال است این است که در صورت ضرورى نبودن ثبوت شىء براى نفس خود یا در صورت امکان سلب شىء از نفس خود، رفع نقیضین یا جمع نقیضین لازم مىآید

غیرآرشیویها
-
مقاله بررسی عوامل موثر بر روی کارایی کلکتورهای خورشیدی مشبک تحت
مقاله تغییرات شاخصهای تنسنجی و لیپیدهای سرم بر حسب نمایهی تودهی
مقاله رایگان مختصری از فعالیت صندوق ضمانت صادرات تحت word
مقاله میراکردن نواسانات بین ناحیه ای با استفاده از سیگنال محلی د
مقاله Classification of damage modes in composites by using prin
مقاله استفاده از رویکرد تلفیقی تحلیل سلسله مراتبی و تاپسیس در مک
[عناوین آرشیوشده]