دانلود پروژه مقاله «وجود ذهنی» از دیدگاه فیلسوفان مکتب شیراز در
سه شنبه 95/4/29 2:14 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله «وجود ذهنی» از دیدگاه فیلسوفان مکتب شیراز در word دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله «وجود ذهنی» از دیدگاه فیلسوفان مکتب شیراز در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله «وجود ذهنی» از دیدگاه فیلسوفان مکتب شیراز در word
چکیده
مقدّمه
چیستی علم حصولی
اثبات تحقّق وجود ذهنی
الف. حکم ایجابی بر معدومات
ب. علم به معدومات به وساطت قاعده فرعیه
ج. استدلال نقلشده از سهروردی
شبهات وجود ذهنی
پاسخ دشتکی به شبهات وجود ذهنی
اعتراضهای دوانی به دیدگاه دشتکی و پاسخهای دشتکی به آن اعتراضها
پاسخ دوانی به اشکال دوم وجود ذهنی
نتیجهگیری
••• منابع
پی نوشت ها:
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله «وجود ذهنی» از دیدگاه فیلسوفان مکتب شیراز در word
ـ ابنسینا (حسین بن عبداللّه)، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق
ـ ـــــ ، المنطق من کتاب الشفاء، تقدیم ابراهیم مدکور، قم، مکتبه آیهاللّه العظمی المرعشی النجفی، 1404ق
ـ ـــــ ، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1418ق
ـ جوادی آملی، عبداللّه، رحیق مختوم، بخش چهارم از جلد اول، قم، اسراء، 1375
ـ دشتکی، صدرالدین، الحاشیه علی الشرح الجدید للتجرید، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بیتا، ش 1755 و 1998
ـ دشتکی، غیاثالدین، اشراق هیاکل النور لکشف ظلمات شواکل الغرور، تقدیم و تحقیق علی اوجبی، تهران، میراث مکتوب، 1382
ـ ـــــ ، کشف الحقایق المحمّدیه، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بیتا، ش 1/32
ـ ـــــ ، مصنفات، به کوشش عبداللّه نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385
ـ دوانی، جلالالدین، اثبات الواجب الجدیده، ضمن سبع رسائل، تقدیم و تحقیق و تعلیق سیداحمد تویسرکانی، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، الحاشیه الاجدّ علی الشرح الجدید للتجرید، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بیتا، ش 1757
ـ ـــــ ، الحاشیه الجدیده علی الشرح الجدید للتجرید، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بیتا، ش 1999
ـ ـــــ ، الحاشیه القدیمه علی الشرح الجدید للتجرید، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بیتا، ش 1752
ـ ـــــ ، الزوراء، ضمن سبع رسائل، تقدیم و تحقیق و تعلیق سیداحمد تویسرکانی، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، شرح خطبه الزوراء، ضمن سبع رسائل، تقدیم و تحقیق و تعلیق سیداحمد تویسرکانی، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، شرح رساله الزوراء، ضمن سبع رسائل، تقدیم و تحقیق و تعلیق سیداحمد تویسرکانی، تهران، میراث مکتوب، 1381
ـ ـــــ ، شواکل الحور، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بیتا، ش 1887
ـ رازی، فخرالدین، المباحث المشرقیه، قم، بیدار، 1411ق
ـ طوسی، نصیرالدین، تجرید الاعتقاد ضمن کشف المراد، قم، شکوری، 1373
ـ قوشچی، علاءالدین علی بن محمد، شرح تجرید العقائد، چاپ سنگی، بیتا
ـ کازرونی، ابوالقاسم، سلم السموات، تصحیح یحیی قریب، مرقوم پنجم، 1340
ـ کاکایی، قاسم، غیاثالدین منصور دشتکی و فلسفه عرفان، تهران، فرهنگستان هنر، 1387
چکیده
فیلسوفان مکتب شیراز، که پس از خواجه نصیرالدین طوسی و پیش از میرداماد میزیستهاند، در اندیشهها و نوآوریهای ملّاصدرا و حکمت متعالیه او نقش بسزایی داشتهاند؛ ولی هنوز آثارشان ناشناخته مانده است. در این مقاله، همراه با مراجعه مستقیم به نسخ خطی موجود از آثار فیلسوفان مکتب شیراز (صدرالدین دشتکی، غیاثالدین دشتکی، و جلالالدین دوانی)، به نقد و بررسی یکی از بحثهایی پرداخته میشود که ملّاصدرا در آن نوآوری خاصی داشته است: بحث «وجود ذهنی». در مناظرات دشتکیها با دوانی، نکات بسیار ارزشمندی درباره این موضوع به چشم میخورد که به راهحل نهایی ملّاصدرا کمک شایانی نموده است
کلیدواژهها: وجود ذهنی، مکتب شیراز، صدرالدین دشتکی، غیاثالدین دشتکی، جلالالدین دوانی، ملّاصدرا
مقدّمه
یکی از ناشناختهترین دوران تاریخ فلسفه اسلامی، همانا، مقطع بین خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد است. اکثر آثار اندیشمندان این دوره به صورت نسخههای خطی در کتابخانههای داخل و خارج کشور پراکندهاند. از اینرو، اندیشمندان این دوره همچنان برای ما ناشناخته باقی ماندهاند. گفتنی است، در تحقیقی که برخی از پژوهشگران درباره نسخههای خطی انجام دادهاند، معلوم شده است: از نظر حجم، این دوره بیشترین آثار را در میان تمام ادوار فلسفه اسلامی داراست. ما همچون شماری از صاحبنظران، نام «مکتب شیراز» یا «حوزه فلسفی شیراز» را برای این دوره برگزیدهایم؛[58] چراکه بزرگترین فیلسوفان این دوره (از قرن هفتم تا دهم هجری) برخاسته از خطّه شیرازند: قطبالدین شیرازی، میرسیّد شریف جرجانی، صدرالدین دشتکی، جلالالدین دوانی، و غیاثالدین منصور دشتکی.[59]
ملّاصدرا، در جای جای آثار خود، به نقل و نقد آرای این بزرگان پرداخته و بخصوص از صدرالدین دشتکی (سید سند)، محقّق دوانی، و غیاثالدین منصور ـ و منازعات آنان ـ بسیار یاد کرده است. هر جا که وی عبارت «بعض المتأخرین» یا «بعض المعاصرین» را به کار برده مرادش یکی از همین اعاظمی بوده است که از شیراز برخاستهاند.[60]
یکی از برکات این دوره، همانا، مباحثات کتبی و شفاهی فراوانی بوده که در قالب خردهگیری از کتب یکدیگر، بین صدرالدین دشتکی و جلالالدین دوانی جریان داشته است. غیاثالدین منصور، که خودْ از زمان جوانی در این مباحثات شرکت داشته، چنین نوشته است: «بین پدرم (پدر پدران و سرور بزرگان حکمت)، صدرالدین، از یکسو و مولای فاضل، جلالالدین محمّد دوانی، (رحمهاللّه علیهما) از سوی دیگر ـ در علوم ـ مباحثات و مشاجراتی وجود داشت.»[61] همچنین، ابوالقاسم کازرونی در کتاب سلم السموات نوشته است
در دقایق مباحث حکمیه، میانه ایشان (جلالالدین) و حضرت امیر صدرالدین محمّد اتفاق مناظرات و مباحثات طویلالذیل در حضور و غیبت افتاده و به این تقریب، از جانبین استقصای نظر در مطالب حکمت و کلام کردهاند؛ خصوصا مباحث امور عامه شرح جدید تجرید که مولانا علی قوشچی تألیف نمود; (و دوانی بر آن شرح نگاشته); . در اکثر آن مباحث، روی سخن مولوی (دوانی) با حضرت امیر صدرالدین محمّد است.[62]
دستاورد این مباحثات و مناظرات، در زمینه کلام و فلسفه، حدود هفت شرح و حاشیه بر شرح تجرید خواجه نصیرالدین طوسی بود که به طبقات صدریه و طبقات جلالیه معروف است: در ابتدا، صدرالدین شرحی بر شرح قوشچی بر تجرید نوشت. سپس، دوانی شرحی دیگر بر شرح قوشچی نگاشت و در آن به بعضی از دیدگاههای صدرالدین اعتراض کرد (این شرح دوانی به حاشیه قدیم معروف است). در ادامه، صدرالدین ردّی بر شرح اخیر نوشت و باعث شد که دوانی در مقام پاسخگویی برآید و شرح دیگری بنویسد (که به حاشیه جدید معروف است). به همین ترتیب، باز صدرالدین شرح جدید را مورد انتقاد قرار داد و دوانی را به نگارش شرح دیگری یعنی حاشیه اجد واداشت. امّا، هنگامی که دوانی این شرح را به پایان رساند، صدرالدین از دنیا رفته بود. با این حال، پسرش غیاثالدین منصور از پا ننشست و ضمن شرحی دیگر بر شرح تجرید، به دفاع از دیدگاههای پدر و اعتراض به دوانی پرداخت؛ ولی در این زمان، دیگر دوانی در قید حیات نبود تا پاسخی گوید![63] نگارندگان مقاله حاضر تصحیح انتقادی شروح متعدد یادشده را آغاز کردهاند که امید است حاصل این کوشش به زودی به چاپ برسد
از میان مباحث مورد مناظره فیلسوفان مکتب شیراز، در شروحی که بر تجرید نوشتهاند، میتوان به بحث «وجود ذهنی» اشاره کرد. اکثر پژوهشگران تاریخ فلسفه اسلامی معتقدند: این بحث را برای اولین بار، فخر رازی طرح نموده و در المباحثالمشرقیه، فصل ششم را با عنوان «فی اثبات الوجود الذهنی» منعقد کرده است.[64] همچنین خواجه نصیرالدین طوسی، در تجریدالاعتقاد، مسئله چهارم از مسائل وجود را به «انقسام الوجود الی الذهنی و الخارجی» اختصاص داده است.[65] از اینرو، حاشیهنویسانِ تجرید ـ به پیروی از خواجه نصیرالدین طوسی ـ دیدگاههای خویش را درباره وجود ذهنی ذیل این مسئله بیان کردهاند. در این میان، فیلسوفان مکتب شیراز به منظور اثبات وجود ذهنی و ماهیت آن، و ارتباط ذهن و عین، مباحثات و مناظرات متعددی را ترتیب داده و اشکالات مختلفی را وارد کردهاند. امّا، راهحل نهایی این مسئله در مکتب ملّاصدرا (حکمت متعالیه) حاصل شده است
شایان ذکر است، آنچه از فیلسوفان مکتب شیراز در این زمینه میدانیم بسیار اندک، و منحصر است به نقلقولهای ملّاصدرا و ملّاهادی سبزواری از ایشان. متأسفانه، به علّت چاپ نشدن آثار این دسته از فیلسوفان، دیدگاههای آنان در این زمینه چنانکه باید بررسی نشده و از اینرو، سهم آنان در تکوین دیدگاههای ملّاصدرا روشن نگشته است. ما در این مقاله میکوشیم که با استفاده مستقیم از نسخههای خطی آثار دشتکیها و دوانی ـ بخصوص شروح آنان بر تجرید ـ دیدگاههای این فیلسوفان را در زمینه وجود ذهنی نقد و بررسی، و خلأ موجود را تا حدودی جبران کنیم
چیستی علم حصولی
در فلسفه اسلامی، مباحث معرفتشناسی تفصیل و انسجام کمتری از مباحث وجودشناسی دارد. شاید یکی از دلایل این مسئله این امر باشد که فیلسوفان مسلمانْ بیشتر مباحث معرفتشناسی را از بدیهیات ـ و بینیاز از بحث و اثبات ـ میدانسته یا آنها را از مبادی فلسفه و نه از مسائل آن میشمردهاند؛ از اینرو، مثلاً این مباحث را مربوط به منطق میدانسته و خارج از موضوعفلسفه، یعنی «موجود بما هو موجود»، میشمردهاند
معمولاً مبحث «وجود ذهنی» را جزء مباحث معرفتشناسی به حساب میآورند؛ امّا اگر قدری تأمّل کنیم، درمییابیم که این بحث نیز یک نوع وجودشناسی است: «وجودشناسی معرفت». فیلسوفان قدیم جهان اسلام واژه «وجود ذهنی» را به صورت اصطلاحی رایج به کار نمیبردهاند؛ با این حال، بحث از علم حصولی ـ و ماهیت علم ـ در واقع همان بحث از وجود ذهنی بوده است. علمای متقدّم، در بحث از علم، معتقد بودهاند که «علم» عبارت است از: «حصول صورت اشیا در ذهن». در اینجا، علم (صورت) و معلوم (اشیا) دو واقعیت به شمار میروند. این دو واقعیت، گرچه مغایرند، ولی غیرمرتبط نیستند و یکی، یعنی علم، بر دیگری (معلوم) منطبق است و آن را نشان میدهد. به عبارت دیگر، ما با دو واقعیت روبهرو هستیم: یکی معلوم و دیگری معلومنما. فلاسفه متقدّم، از این واقعیت معلومنما، با عنوان «صورت» یاد کردهاند؛ ولی در اینباره که این صورت چیست، اختلافنظر وجود دارد: حکما آن را «ماهیت» معلوم دانسته و گروهی آن را شبحی پنداشتهاند که از معلوم خارجی در ذهن پیدا میشود، نظیر تصویری که از یک شیء بر صفحهای نقاشی شده باشد. این قول، که به قول به «شبح» معروف شده است، قطعا از حکما نیست
در حواشی صدرالدین دشتکی بر شرح قوشچی، بحث مفصّلی درباره وجود ذهنی و ماهیت علم مطرح میشود. در این بحث، صدرالدین اعتقاد دارد: علم صورت ذهنی است و هنگام ادراک، صورت شیء خارجی در ذهن حلول میکند.[66] به تصریح وی، صورتْ لفظی مشترک است و معانی گوناگونی دارد؛[67] ولی در بحث علم، مراد حکما از «صورت» عبارت است از: «آنچه شیئیت شیء به آن است.»[68] به گفته او، فلاسفه صورت و حقیقت را در یک معنا و مترادف با یکدیگر به کار میبرند؛ از اینرو، گاهی میگویند: حقایق اشیا در ذهن حاصل میشود، و گاهی میگویند: صورتهای اشیا در ذهن پدید میآید.[69] صدرالدین، در ادامه، صورت را از شبح و مثال متمایز میکند و میگوید: حکما، در بحث علم، هرگز به حصول شبح اشیا در ذهن قائل نبودهاند؛ آنان در این بحث، فقط یک دیدگاه دارند و آن هم حصول ماهیت اشیا در ذهن است، نهایت آنکه امکان دارد کسی آن را شبح بنامد.[70]
صدرالدین دشتکی معتقد است: کاربرد اصطلاح «وجود ذهنی» در برابر «وجود عینی» نباید ما را به این اشتباه بیندازد که با دو واقعیت مغایر با یکدیگر مواجهیم، و این دو واقعیت از نظر ماهیت هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و صرفا یکی شبح و ظلّ دیگری است؛ بلکه فقط یک ماهیت وجود دارد که هم در معلوم و هم در علم حضور دارد. ولی این ماهیت واحد در ظرف معلوم، منشأ آثار است؛ امّا در ظرف علم، منشأ آثار نیست. متأخرین از ظرف معلوم (که در واقع همان معلوم است) به «وجود عینی»، و از ظرف علم (که در واقع خود علم است) به «وجود ذهنی» یاد میکنند. صدرالدین میگوید: «ظاهر سخن حکما آن است که اگر از ماهیت اشیا ـ در ذهن ـ آثاری نمایان نشود، امّا مطابق با آنچه باشد که آثار از آن صادر میشود، اصطلاح “شبح” را بر آن اطلاق کردهاند.»[71] پس، تفاوت وجود عینی با وجود ذهنی در ماهیت نیست، بلکه در ترتّب و عدم ترتّب آثار است. غیاثالدین منصور دشتکی، در کشفالحقایق المحمّدیه، بر سخنان پدر خود تأکید میکند و میگوید که صورت به معنای شبح و مثال نیست، بلکه به «آنچه شیئیت شیء بدان است» تعریف میشود.[72] وی در برابر کسانی که معتقدند ماهیت به وجود ظلّی در ذهن موجود میشود (نه به وجود حقیقی)، موضع میگیرد و میگوید: اگر مراد آن باشد که ظلّ ماهیت، نه حقیقت آن، در ذهن تحقّق پیدا میکند، خلاف نظر حکما خواهد بود. او به عباراتی از فارابی (در کتاب حروف) و ابنسینا (در کتابهای مبدأ و معاد، نجات، و شفا) استناد میکند و میگوید که اولاً اعتبار وجود ظلّی در برابر وجود حقیقی از زیادات متأخران است، نه حکمای متقدّم؛ ثانیا طبق رأی حکما، ماهیت و حقیقت «موجود عینی» و «موجود ذهنی» یکی است و صرفا نحوه وجود تفاوت دارد.[73]

دانلود پروژه مقاله بررسی «اثبات جهان خارج جسمانی» با تأکید بر دی
سه شنبه 95/4/29 2:14 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله بررسی «اثبات جهان خارج جسمانی» با تأکید بر دیدگاه صدرالمتألّهین در word دارای 27 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله بررسی «اثبات جهان خارج جسمانی» با تأکید بر دیدگاه صدرالمتألّهین در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله بررسی «اثبات جهان خارج جسمانی» با تأکید بر دیدگاه صدرالمتألّهین در word
چکیده
مقدّمه
گزارش دیدگاه فیلسوفان پیشصدرایی
الف. فارابی
ب. ابنسینا
ج. بهمنیار
د. غزالی
ه . شیخ اشراق
و. فخر رازی
ز. محقّق طوسی
گزارش و بررسی دیدگاه صدرالمتألّهین
دلیل اول
دلیل دوم
دلیل سوم
دلیل چهارم
نتیجهگیری
••• منابع
پی نوشت ها:
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله بررسی «اثبات جهان خارج جسمانی» با تأکید بر دیدگاه صدرالمتألّهین در word
ـ ابنسینا، حسین بن عبداللّه، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، قاهره، الهیئه المصریّه العامّه للکتاب، 1973
ـ بهمنیار، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهّری، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ رازی، فخرالدین، شرح عیونالحکمه، تحقیق احمد حجازی، تهران، مؤسسه امام صادق (ع)، 1373
ـ سهروردی، شهابالدین یحیی، مجموعه مصنّفات، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1397ق
ـ طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصّل، تهران، دانشگاه تهران، 1359
ـ غزالی، ابوحامد، مقاصد الفلاسفه، تحقیق سلیمان دنیا، تهران، شمس تبریزی، 1382
ـ فاخوری، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1382
ـ فارابی، ابونصر، التعلیقات، تحقیق جعفر آلیاسین، بیروت، دارالمناهل، 1408ق
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981م
چکیده
پرسش اصلی ما در این پژوهش این است که: «آیا وجود جهان خارج جسمانی اثباتپذیر است؟» نویسنده ابتدا تلاش کرده است، با بررسی متون و منابع فلسفه اسلامی، گزارشی اجمالی از دیدگاه فیلسوفان مسلمان درباره «اثبات جهان خارج جسمانی» ارائه کند؛ در این گزارش، به دیدگاه فارابی، ابنسینا، بهمنیار، شیخ اشراق، و محقّق طوسی اشاره شده است. نویسنده سپس، با تمرکز بر دیدگاه صدرالمتألّهین در اینباره، به بررسی ابعاد گوناگون این دیدگاه پرداخته است. این پژوهش با روش تحلیلی ـ عقلی انجام شده است. بر پایه این روش، همه مقدّماتی که در شکلگیری دیدگاه صدرالمتألّهین نقش داشته ـ خواه مقدّماتِ نمایان و خواه مقدّمات پنهان ـ به طور صریح در مقاله ذکر شدهاند
کلیدواژهها: جهان خارج، ادراک حسّی، برهان عالم جسمانی، صدرالمتألّهین
مقدّمه
همه ما، هر روز، با جهان خارج از خویش در ارتباط هستیم؛ برای رفتن به محل کار از وسایل نقلیه استفاده میکنیم، هنگام گرسنگی به سراغ غذا میرویم، و برای نوشتن از کاغذ و قلم استفاده میکنیم. امّا آیا شده است که به وجود این کاغذ و قلم و به طور کلّی، به وجود جهان خارج جسمانی شک کنیم؟ یکی از بحثهایی که در فلسفه معاصر غربی به آن توجه شده چگونگی علم به جهان خارج است. فیلسوفان معاصر به این مسئله پرداختهاند که آیا میتوان به جهان خارج جسمانی علم پیدا کرد؟ همچنین، اگر علم به جهان خارج امکانپذیر است، این علم چگونه به دست میآید؟ شاید در آغاز به نظر برسد این پرسش مسئله تازهای است که سابقهای در فلسفه اسلامی ندارد، ولی با مراجعه به متون فلسفه اسلامی درمییابیم که بسیاری از فیلسوفان مسلمان به این مسئله پرداخته و به دنبال راههایی برای اثبات جهان خارج جسمانی بودهاند. در این مقاله، با تمرکز بر اندیشههای صدرالمتألّهین، دیدگاه او در این زمینه را بررسی میکنیم
پیش از ورود به این بحث، مناسب است توضیحی را درباره روش انجام این پژوهش بیان کنیم. در این پژوهش، که بر مطالعه و بررسی متون و منابع نوشتاری استوار گشته، کوشش شده است تا در نقل سخن فیلسوفان بیش از هر چیز از منابع دست اول استفاده شود. همچنین، در بررسی مسئله، به سیر تکاملی آن در بستر تاریخ توجه شده است؛ یعنی، بر پایه تاریخ فلسفه اسلامی، نخست به دیدگاه فارابی اشاره کرده، سپس به ترتیب به سراغ فیلسوفانی رفتهایم که تلاش کردهاند تا بر یافتههای قبلی بیفزایند. هدف از انتخاب این روش آن بوده است که خواننده با مطالعه این پژوهش به تصویری از سیر تکاملی موضوع دست یابد
افزون بر این، در گزارش و بررسی دیدگاه صدرالمتألّهین، روش تحلیلی ـ عقلی برگزیده شده است. در این روش، باور بر آن است که یک دیدگاه با توجه به الگوی مبناگروی بر مجموعهای از مقدّمات استوار است، ولی لزوما چنین نیست که یک متفکر، در نوشته خود، فقط به بیان این مقدّمات اکتفا کند؛ بلکه در برخی از موارد، مطالب دیگری را نیز که ارتباط منطقی چندانی به دیدگاه وی ندارند مطرح میکند. از اینرو، گام اساسی در فهم دیدگاه یک متفکر این است که آن دسته از مقدّمات و شروط لازم و کافی را که به دیدگاه مذکور انجامیدهاند از سایر مطالب بازشناسیم. در این مقاله، تلاش شده است تا در گزارش یک دیدگاه، همه مقدّماتی که در شکلگیری آن دیدگاه نقش داشتهاند ـ خواه مقدّماتِ نمایان و خواه مقدّمات پنهان ـ به طور صریح ذکر شوند، به گونهای که هر مقدّمه با شماره خاصی در جایگاه منطقی خود قرار گیرد. این روش، علاوه بر اینکه برای گزارش دیدگاه مفید است، برای بررسی آن نیز سودمند خواهد بود؛ زیرا، با پیروی از این روش، به خوبی میتوان نشان داد که ضعف هر دیدگاه دقیقا به کدامیک از مقدّمات آن برمیگردد
نکته دیگری که توجه به آن پیش از ورود به بحث لازم است، اینکه درباره علم به جهان خارج به دو شیوه میتوان مطالعه و بررسی کرد: شیوه نخست آن است که با رویکردی معرفتشناختی به بررسی این مسئله بپردازیم که آیا علم ما به جهان خارج، صادق است؟ به عبارت دیگر، به بررسی ارزشِ معرفتشناختی علم به جهان خارج بپردازیم. شیوه دوم آن است که با رویکردی هستیشناختی به بررسی این مسئله بپردازیم که آیا جهان جسمانی وجود دارد؟ و ما چه دلیلی بر اثبات جهان خارج جسمانی داریم. صدرالمتألّهین در بررسی این مسئله از رویکرد دوم پیروی کرده است
گزارش دیدگاه فیلسوفان پیشصدرایی
الف. فارابی
گزارش دیدگاه فیلسوفان مسلمان پیشصدرایی را با فیلسوف بنام اسلامی، فارابی (258ـ339ق)، آغاز میکنیم. فارابی به لحاظ نظام هستیشناختی، به پیروی از فیلسوفان نوافلاطونی، قائل به «نظریه فیض» است و اعتقاد دارد که عقول از فیض واجبالوجود وجود میگیرند و آخرین آنها، که عقل فعّال باشد، از جهتی سببساز تحقّق نفوس ارضی شمرده میشود و از جهتی دیگر (به واسطه افلاک) سبب وجود عناصر اربعه، یعنی آب، خاک، هوا، و آتش، است. به نظر او، اجسام از راه تحرّک افلاک پدید میآیند. فارابی، در بخشی از نظام فلسفی خود، به بیان انواع جسم میپردازد.[176]
این مطالب، جملگی، بر اذعان فارابی به وجود جهان جسمانی دلالت دارند. امّا دیدگاه وی درباره علم به جهان خارج به چه ترتیب است؟ او در کتاب التعلیقات حواس را معتبر دانسته؛ با این حال، افزوده که مُدرِک حقیقی «نفس» است و نفس از اشیا منفعل میشود.[177] به باور فارابی، ما قدرت آگاهی یافتن از اشیا را نداریم و از جسم، فقط همینقدر میدانیم که شیئی است که ویژگیهایی دارد: طول، عرض، و عمق.[178] هرچند او در این عبارت به انکار توانایی نفس در کسب معرفت نسبت به حقیقت اشیای جسمانی پرداخته است؛ ولی اگر جهان خارج را به جوهر دارای طول، عرض، و عمق تعریف کنیم، از نظر وی میتوان نسبت به وجود چنین جوهری معرفت یافت
ب. ابنسینا
گزارش بعدی ما درباره ابنسینا (370ـ425ق) است. او در کتاب التعلیقات معرفت به حقیقت اشیا را در گرو شناخت اسباب و لوازم آنها دانسته، و بیان داشته است: ما چون از اسباب اشیا آگاهی نداریم، و آنها را صرفا از این جهت که محسوساند میشناسیم، پس معرفت به حقیقت اشیا را مقدور نخواهیم یافت.[179] وی افزوده است: نمیتوان جهان خارج جسمانی را مستقیما با عقل شناخت؛ زیرا عالم جسمانی دارای مادّه است و مادّه مانع از معقول واقع شدن اشیا میگردد. او در بخش دیگری از همان کتاب، وجود اجسام و اعراض آنها بلکه وجود عالم محسوس را ظاهر دانسته است.[180] ولی به راستی مراد ابنسینا از این «ظاهر» چیست؟ وی گفته است: «و الحسّ ینال الظّاهر الّذی لیس هو الذّات المشعور بها.»[181] در این قسمت، ابنسینا اصطلاح «الظّاهر» را در مقابل «الذّات» قرار داده و گویا مرادش از ظاهر همان صورت و نمودی است که از اشیا بر حواس منطبع میشود. بر طبق این بیان، ظاهر بودن ادراکات حسی را نمیتوان به معنای بداهت آنها دانست
ج. بهمنیار
پس از ابنسینا به سراغ شاگرد او، بهمنیار (م 458ق)، میرویم. از نظر بهمنیار، جهانِ خارجْ نیازی به اثبات ندارد؛ زیرا جوهر جسمانی به وسیله حس درک میشود.[182] البته، او به بیان همین عبارت بسنده کرده و توضیح نداده است که آیا ما با استفاده از حسّ، به وجودِ جوهر پی میبریم یا فقط از عوارض آن آگاه میشویم؟ بهمنیار در بخش منطق، از کتاب التحصیل، مشاهدات را جزء قضایای بدیهی و «واجبالقبول» شمرده و برای آن، حُکم به وجود و هستی خورشید را مثال آورده؛ امّا در بخش دیگری از همان کتاب به اثبات وجود جسم عنصری پرداخته است.[183] اگر عبارت اخیر را نظر نهایی بهمنیار بدانیم، به این نتیجه میرسیم که: از نظر او، علم ما به جهان خارج جسمانی بر اساس احساس و با استفاده از استدلال عقلی به دست آمده است
د. غزالی

دانلود پروژه مقاله معنا و ماهیت حق در word
یکشنبه 95/4/27 3:0 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله معنا و ماهیت حق در word دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله معنا و ماهیت حق در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله معنا و ماهیت حق در word
چکیده
مقدّمه
ابنسینا و علم الهی
علم الهی در کتاب «الشفاء»
علم الهی در کتاب «الاشارات»
شبهه کثرت در ذات اول و پاسخ آن
علم الهی در کتاب «التعلیقات»
دیدگاه ملّاصدرا درباره قول مشّائیان
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله معنا و ماهیت حق در word
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، قم، نشرالبلاغه، 1357، ج 3
ـ ـــــ ، التعلیقات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، چ چهارم
ـ ـــــ ، الشفاء، الالهیّات، تقدیم ابراهیم مدکور، تهران، ناصر خسرو، 1363، چ افست
ـ ـــــ ، الشفاء، الالهیّات، تهران، دارالفنون، 1303، چ سنگی
ـ تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، قم، منشورات شریف الرضی، 1409، چ افست
ـ جرجانی، سید شریف، شرح المواقف، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419
ـ شهرستانی، محمّدبن عبدالکریم، الملل و النحل، قاهره، مکتبه الحلبی، 1387ق، ج 2
ـ غزالی، محمّد، تهافت الفلاسفه، ترجمه علىاصغر حلبی، تهران، کتابفروشی زوّار، 1363، چ دوم
ـ مصطفوی، سیدحسن، صفات الهی (تقریرات درس کلام اسلامی)، به کوشش دانشجویان دوره چهارم کلام، قم، مرکز تربیت مدرّس دانشگاه، 1385
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، قم، المکتبه المصطفویه، 1386، ج 6
ـ ملکشاهی، حسن، ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، تهران، سروش، 1363، ج 1
چکیده
در نظر ابنسینا، باری تعالی به همه اشیا، خواه جزئی باشند یا کلی، پیش از حدوث آنها علم دارد. این علم لازمه علم ذات به ذات بوده و از طریق علل و به سبب ارتسام صور موجودات در ذات، به آنها تعلّق گرفته است. طرح نظریه ارتسام در علم الهی انتقادهای فراوان فلاسفه و متکلّمان را به دنبال داشته است. این کوشش نشان مىدهد ابنسینا خود از چنان ایرادهایی که بر یک قرائت اولیه از نظریه ارتسام وارد کردهاند، آگاه بوده است. او مىکوشد ارتسام را چنان توضیح دهد که نتیجه آن تأثّر ذات از غیر نباشد. در این نوشته، ضمن مرور بر دیدگاههای ابنسینا، نظر وی در عرصه مفهوم صحیح «ارتسام» بررسی مىگردد
کلیدواژهها: علم، ذات، ذهن، ارتسام، علم الهی، ابنسینا، ملّاصدرا
مقدّمه
بارزترین صفت ثبوتی الهی «علم» است. انسان از هر طریق پی به وجود خدا ببرد و از هر راه که با او آشنا شود، از او به عنوان حقیقتی یاد مىکند که از همه چیز آگاه است؛ زیرا علم کمالی است که آدمی ـ گرچه به طور محدود ـ در خود مىیابد، ولی برایش ارزشی نامحدود قایل است. از این رو، به هر موجودی که از این کمال بىبهره باشد به چشم حقارت مىنگرد و شأن خود را اجلّ از آن مىداند که با چنان موجودی ارتباط برقرار کند، جز آنکه آن را به عنوان ابزار به کار گیرد و پس از استفاده وانهد یا به دور افکند. پس وقتی خدا را خالق و معبود خویش مىشمرد و متعالی از هر نقص و برتر از هر چیز مىداند و به ستایش او و نیایش با او مىپردازد و از او مىطلبد و به او مىسپرد و او را گواه مىگیرد و به او سوگند یاد مىکند و بر او توکّل مىنماید و به لطف او امید مىورزد و از خشم او مىهراسد و رضایت او را مىجوید و مهر او به دل مىپرورد، اگر از هستی او هیچ نداند اینقدر مىداند که او «آگاه» است. این طریق اذعان به علم الهی، طریق مشترک میان عامی و عالم و کهتر و مهتر و پیر و جوان است
اما اهل نظر در پی آنند که با چراغ عقل در ظلماتْ چیزی بجویند و تا آنجا که فروغ این مشعل پرتو افکند، پیش مىروند و سرمایهای جز آنچه خود کاویدهاند برای خویش نمىبینند. از اینرو، آنان حکم عقل را بسیار ارج مىنهند و با فرض فقدان هر گونه آگاهی پیشین از وجود خدا و با هدف زدودن هرگونه شک و شبهه و رسیدن به مرتبه رفیع یقین، به اثبات وجودش مىپردازند و در ادامه این مسیر، به صفات او دست مىیابند و به حکم خرد، او را خبیر و حکیم مىدانند و مىکوشند به قدر توان بشری، کمّ و کیف اوصاف کمالی او را باز گویند و گامهایی تند یا کند، اما استوار در جهت معرفت او بردارند. اینان همصدا «علم» را وصف ضروری حق مىدانند و به اثبات مىرسانند. اما در بیان چگونگی آگاهی او به هر چیز، همنوا نیستند، به ویژه در دو مسئله: یکی علم پیشین وی بدانچه هنوز لباس هستی نپوشیده تا متعلّق علم واقع شود، و دیگر علم او به حوادث و زمانیات که متغیرّاتند و علم و عالم را در معرض تحوّل قرار مىدهند. این دو پرتگاه در چپ و راستِ راه اذعان به علم مطلق الهی، ایشان را تهدید مىکند. از اینرو، هر یک برای رهایی خود بر ارّابه مبانی نظری خویش نشسته، به سوی نجات مىتازد
این مقال تنها به بازخوانی رهاورد فلسفی ابنسینا مىپردازد و نسبت اندیشه او را با آنچه تحت عنوان ارتسام از مشّائیان شهرت یافته است، باز مىجوید و شعاع استدلال او را تا مرز حلّ دو مشکل مزبور پی مىگیرد
ابنسینا و علم الهی
متکلّمان و ارباب ملل و نحل معمولاً قدمای فلاسفه را متهم به سلب علم از باری تعالی نسبت به جزئیاتْ پیش از پیدایش آنها، و زمانیاتْ مقارن وجود آنها مىنمایند. اما به تصریح بسیاری همچون غزالی،349 قاضی عضدالدین،350 تفتازانی351 و شهرستانی،352 ابنسینا علم واجب به جزئیات و زمانیات را مىپذیرد و برای پرهیز از محذور راه یافتن تغییر به علم الهی، آن را به گونهای کلی تفسیر مىکند
غزالی درباره دیدگاه فلاسفه مىنویسد
و از آنها کسی هست که بر این قول رفته که مبدأ اول جز نفس خویش، چیزی را نمىداند و چیزی از مذهب او پنهان نیست و برخی گفتهاند که او غیر خویش را مىداند و آن روشی است که ابنسینا برگزیده؛ زیرا معتقد شده است که خدا اشیا را مىداند به علم کلی که داخل در مقوله زمان نیست، و به ماضی و مستقبل و حال اختلاف نمىپذیرد و با اینهمه، گمان دارد که همسنگ ذرّهای در آسمانها و زمین از علم او بر کنار نیست، جز اینکه جزئیات را به نوعی کلی مىداند
ابنسینا در التعلیقات به صراحت درباره دیدگاه خود مىنویسد
باری تعالی به همه اشیا، خواه جزئی باشند یا کلی، در همان حال جزئی بودن یا کلی بودن یا ثبات و یا تغییر و هستی و حدوث و عدم و اسباب عدمشان علم دارد و امور ابدی را بر همان ابدیّتشان و حادثات را بر همان حال حدوث، آگاهی دارد و آنها را پیش از حدوث معالحدوث و پس از حدوثشان از طریق علل و اسباب کلی آنها مىشناسد، به طوری که حدوث آنها علم جدیدی برای او به بار نمىآورد که قبلاً نمىدانسته؛ چنانکه ما قبل از حدوث، علم به اشیا نداریم
در ادامه این مقال، با مروری بر آنچه ابنسینا در الشفاء، الاشارات و التعلیقات آورده، شاهد تلاش فراوان وی در جمع میان دو اصل «تنزیه» و «علم» خواهیم بود و مىبینیم که وی از یکسو، مىکوشد بیان کند که هیچ امری از علم بیکران الهی بیرون نیست، و از سوی دیگر، بر علم او هیچیک از عیوب و حدود علم بشری وارد نیست
علم الهی در کتاب «الشفاء»
ابنسینا در فصل ششم از مقاله هشتم کتاب الشفاء، به بحث درباره علم الهی مىپردازد.355 وی ابتدا با بیان «واجبالوجودِ عقلٌ محضٌ» توضیح مىدهد که آنچه مانع عقلبودن ـ به معنای فلسفی ـ مىشود ماده و علایق مادی است. آنچه مانع معقول بودن مىشود نیز ماده و علایق مادی است. پس آنچه ذاتا از ماده و علایق مادی مبرّاست، ذاتا عقل است و ذاتا معقول است. پس او عاقلِ ذاتِ خویش و معقولِ ذات خویش است: «فَذَاتُهُ عَقْلٌ وَ عاقِلٌ وَ مَعْقولٌ.» سپس بیان مىکند که این حکم سبب تکثّر در ذات او نمىشود. ذات او واحد است و تعدّد ناشی از تعدّد اعتبار است
فالاوّل باعتبار انّ له ماهیّه مجرّده لشىء هو عاقل، و باعتبار انّ ماهیته المجرّده لشىء هو معقول و هذا الشىء هو ذاته
عاقل وجودی است که ماهیت مجرّدی نزد او باشد و معقول همان ماهیت مجرّدی است که نزد عاقل است. پس در علم ذات به ذات، عاقل و معقول یکی است، و چون ذات او عقل محض است عقل و عاقل و معقول متحد مىشوند. سپس دلیل مىآورد و مثال مىزند برای اینکه نفس عاقل بودن و معقول بودن اقتضای تعدّد نداردتاگفته شودوحدتعقلوعاقلومعقول محال است
مطلب دومی که ابنسینا در این فصل درباره «عِلم واجبالوجود» بیان مىکند این است که ممکن نیست علم واجبالوجود به اشیا برآمده از اشیا باشد: «و لیس یجوز أن یکون واجبالوجود یعقل الاشیاء من الاشیاء.» زیرا اگر قوام ذات واجب به چنین علمی باشد، پس ذات او به اشیا قوام خواهد داشت، و اگر صور اشیا عارض بر ذات او باشند، پس ذات از غیر متأثّر است و اینهمه با وجوب وجود او سازگار نیست. آنگاه نحوه علم واجب به ماسوا را در عبارت موجز ذیل بیان مىکند: «و لانّه مبدأ کل وجودٍ فیعقل من ذاته ما هو مبدأ له و هو مبدأ للموجودات التامّه.»
ابنسینا در اینجا، برای بیان نحوه سریان علم از علت به معلول مثالی مىآورد: اگر کسی از نحوه حرکات افلاک آگاهی داشته باشد، مىتواند هر کسوف یا اتصال و انفصال جزئی را به نحو کلی از پیش بداند و ـ مثلاً ـ به خصوصیات هر کسوف از حیث زمان و سایر موارد آگاه شود. اما در عین حال، این یک علم کلی است؛ زیرا هر ستاره و سیاره دیگری با ویژگىهای مورد نظر وجود داشته باشند، به همان صورت برایش کسوف رخ خواهد داد. البته چون ممکن است در یک لحظه نتوان از وجود یا عدم فلان کسوف خبر داد مگر اینکه آن را مشاهده کنیم، از اینرو، برخی از جزئیات از طریق آن علم کلی به دست نمىآید
و لکنّک مع هذا کلّه، ربّما لم یجز ان تحکم فی هذا الآن بوجود هذا الکسوف او لاوجوده، الاّ انْ تعرف جزئیات الحرکات بالمشاهده الحسّیه و تعلم ما بین هذا المشاهد و بین ذلک الکسوف من المدّه و لیس هذا نفس معرفتک بأنّ فی الحرکات حرکه جزئیّه صفتها صفه ما شاهدت و بینها و بین الکسوف الثانی الجزئی کذا؛ فانّ ذلک قد یجوز علی هذا النوع من العلم و لا تعلمه وقت ما یشکّ فیه انّها هل هی موجوده، بل یجب ان یکون قد حصل لک بالمشاهده شىء مشارالیه حتی تعلم حال ذلک الکسوف
یعنی: به هر حال، برای پىبردن به وضعیت یک کسوف خاص، باید یک جرم سماوی را در زمان بخصوص مشاهده کرده و وضعیت فلکی آن را زیرنظر داشت تا بتوان کسوف آن را در زمان بعدی پیشبینی کرد و چنان نیست که تنها با یک اطلاعات کلی، بتوان از وضعیت هر یک از اجرام در هر لحظه خبر داد
ابنسینا سپس مفهوم «معرفت به امور جزئی از جهت کلی» را توضیح مىدهد. او مىنویسد: بحث ما در نامگذاری نیست، غرض این است که بدانیم چه تفاوتی است میان آنکه ادراک جزئیات سبب تغییر عالِم مىشود و آنکه عالِم جزئیات را درک مىکند و این ادارک سبب تغییر او نمىگردد. وی مىگوید: اگر تو موجودی دایمی = فرازمانی باشی تمام کسوفات محقق در عالم را درک مىکنی و اینکه الآن کسوفی هست یا خیر در تو تغییر ایجاد نمىکند. مجموعه کسوفات و ترتیب آنها یکجا بر تو معلوم است: و یَکُونُ هذَا الْعَقْدُ مِنْک صادَقا قَبْلَ ذلک الْکُسوف و مَعَهُ وَ بَعْدَهُ

دانلود پروژه مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در word
یکشنبه 95/4/27 3:0 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در word دارای 59 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در word
چکیده
مقدّمه
پیشینه بحث
تعریف «بدیهى» و «نظرى»
نقد تعریف «بدیهى» و «نظرى»
دیدگاههاى وجودشناختى درباره مفاهیم بدیهى
بدیهى یا نظرى بودن تقسیم علوم حصولى به بدیهى و نظرى
رابطه بدیهى و نظرى با اندیشه
حقیقت تفکر
گستره اندیشه
رابطه بدیهى با فکر
گستره یا شمار مفاهیم بدیهى
معیار بداهت مفاهیم بدیهى
1 شمولگرایى یا معیار عمومیت
بررسى
2 معیار یا نظریه بساطت
3 نظریه ترکیبى
4 ارجاع به معرفتهاى حضورى
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در word
ـ آشتیانى، میرزا مهدى، تعلیقه على شرح المنظومه السبزوارى، قسم المنطق، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1376
ـ ابن ترکه، کتاب المناهج فى المنطق، تحقیق ابراهیم دیباجى، تهران، دانشگاه تهران، 1376
ـ ابن جزم، الاصول و الفروع، تحقیق محمّدعاطف و دیگران، قاهره، دارالنهضه العربیه، 1978
ـ ابن خلدون، لُباب المحصّل فى اصولالدین، تحقیق رفیق عجم، بیروت، دارالمشرق، 1955
ـ ابنسینا، التعلیقات، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379، چ چهارم
ـ ـــــ ، الشفاء، الالهیّات، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1404
ـ ـــــ ، الشفاء، البرهان، قاهره، الامیریه، 1375ق، المقاله الاولى، الفصل الثالث و السادس
ـ ـــــ ، الشفاء، الطبیعیات، 1 السماع الطبیعى، تحقیق سعید زاید، قم، مکتبه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1405
ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، 1 المدخل، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1404
ـ ـــــ ، الطبیعیات، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1405، ج 1
ـ ـــــ ، رساله ابنسینا فى فائده المنطق، در: منطق و مباحث الفاظ، تحقیق مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370
ـ ابن فورک، مجرّد مقالات الشیخ الاشعرى، تحقیق دانیال جیماریه، بیروت، دارالمشرق، 1987
ـ ارسطو، البرهان، ترجمه متى بن یونس، در: منطق ارسطو، تحقیق عبدالرحمن بدوى، بیروت، دارالقلم، 1980
ـ ـــــ ، منطق ارسطو، ترجمه میر شمسالدین ادیب سلطانى، تهران، نگاه، 1378
ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمّدحسن لطفى و رضا کاویانى، تهران، خوارزمى، 1380، چ سوم، ج 1
ـ ایجى، قاضى عضدالدین، المواقف، بیروت، عالم الکتب، بىتا
ـ باقلانى، قاضى ابوبکر، الانصاف فیما یجب اعتقاده ولا یجوز الجهل به، تحقیق محمّدزاهد کوثرى، قاهره، مکتبه الخانجى، 1413، چ سوم
ـ بهمنیار، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، بىجا، الدار، 1409، ج 1
ـ ـــــ ، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضى، 1409، ج 1
ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم، قم، اسراء، 1375، ج 1
ـ حسینزاده، محمّد، پژوهشى تطبیقى در معرفتشناسى معاصر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382، فصل نهم
ـ ـــــ ، معرفتشناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره، 1385، چ دهم
ـ ـــــ ، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره، 1386
ـ حسینى اعرج، محمّدرضا، الارجوزه فى المنطق، در: منطق و مباحث الفاظ، تصحیح مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370
ـ حلّى، حسنبن یوسف، الاسرار الخفیه فى العلوم العقلیه، تحقیق مرکز الأبحاث والدراسات الاسلامیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379
ـ ـــــ ، القواعد الجلیّه، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1412
ـ ـــــ ، نهایه المرام فى علم الکلام، تحقیق فاضل عرفان، قم، مؤسسه الامام الصادق علیهالسلام، 1419، ج 2
ـ خونجى، محمّد، کشفالاسرار عن غوامض الافکار، حسن ابراهیمى، پایاننامه کارشناسى ارشد، تهران، دانشکده الهیات و معارف، 1372ـ1373
ـ دغیم، سمیع، موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامى، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1998، ج 1
ـ دوانى، جلالالدین، تعلیقه بر شرح شمسیه، در: قطبالدین محمّد رازى و دیگران، شروح الشمسیه، بیروت، شرکه شمسالمشرق، بىتا
ـ رازى، فخرالدین محمّد، البراهین، در: علم کلام، تهران، دانشگاه تهران، 1342
ـ ـــــ ، الرساله الکمالیه فى الحقائق الالهیه، تصحیح سید محمّدباقر سبزوارى، تهران، دانشگاه تهران، 1335
ـ ـــــ ، المحصّل، در: نصیرالدین طوسى، نقد المحصّل، تهران، دانشگاه تهران، 1382
ـ ـــــ ، شرح الاشارات والتنبیهات، در: نصیرالدین طوسى و فخرالدین رازى، شرحى الاشارات، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1404، الجزء الثانى
ـ ـــــ ، لباب الاشارات، تحقیق احمد حجازى سقّا، قاهره، مکتبه الکلیات الأزهریه، 1986
ـ ـــــ ، معالم اصولالدین، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1992
ـ رازى، قطبالدین، تحریر القواعد المنطقیه، قم، بیدار، 1382
ـ ـــــ ، شرح الرساله الشمسیه، قم، بیدار، 1382
ـ ـــــ ، شرح المطالع، قم، کتبى نجفى، بىتا
ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تصحیح حسن حسنزاده آملى، تهران، ناب، 1416، ج 1
ـ ـــــ ، شرح المنظومه، قم، مصطفوى، بىتا
ـ سهروردى، شهابالدین، حکمه الاشراق، در: قطبالدین شیرازى، شرح حکمهالاشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، چ دوم، ج 2
ـ ـــــ ، منطق تلویحات، تصحیح علىاکبر فیض، تهران، دانشگاه تهران، 1334
ـ شهرزورى، شمسالدین محمّد، الشجره الالهیّه فى علوم الحقائق الربّانیه، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، 1383
ـ ـــــ ، رسائل الشجره الالهیه فى علوم الحقائق الربانیه، تهران، مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، 1384، ج 9
ـ شیرازى، قطبالدین محمّد، درّه التاج، تصحیح محمّد مشکوه، تهران، حکمت، 1369، چ سوم
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، مرکز بررسىهاى اسلامى، 1356
ـ طوسى، محمّدبن حسن، الاقتصاد الهادى الى الرشاد، تهران، مکتبه جامع چهل ستون، 1400
ـ ـــــ ، تلخیص الشافى، نجف، مکتبه العلمین: الطوسى و بحرالعلوم، 1383ق
ـ طوسى، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرّس رضوى، تهران، دانشگاه تهران، 1355، چ دوم
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات، تهران، نشر کتاب، 1403، چ دوم، ج 3
ـ ـــــ ، تعدیل المعیار فى نقد تنزیل الافکار، در: منطق و مباحث الفاظ، تصحیح مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370
ـ ـــــ ، روضه التسلیم، تصحیح و. ایوانف، تهران، جامى، 1363
ـ عارفى، عبّاس، بدیهى و نظرى (در دست انتشار)، فصل پنجم
ـ علمالهدى، سید مرتضى، الذخیره فى علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1411
ـ فارابى، ابونصر، المنطقیات، تصحیح محمّدتقى دانشپژوه، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1408، ج 1
ـ ـــــ ، عیون المسائل، در: المجموع، مصر، مطبعه السعاده، 1325ق
ـ فیّاضى، غلامرضا، درآمدى بر معرفتشناسى، نگارش مرتضى رضایى و دیگران، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386
ـ قاضى عبدالجبّار، المغنى، قاهره، الشرکه العربیه للطباعه والنشر، 1380، الجزء السادس عشر
ـ گیلانى، شیخ عبداللّه، الرساله المحیطه بتشکیکات فى القواعد المنطقیه مع تحقیقاتها، در: منطق و مباحث الفاظ، تصحیح مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370
ـ ماوردى، علىبن محمّد، اعلام النبوّه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406
ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1364، ج 1
ـ مطهّرى، مرتضى، تقریر شرحالمنظومه، تهران، حکمت، 1385، ج 1
ـ ـــــ ، شرح مبسوط منظومه، قم، صدرا، 1380، چ چهارم، ج 9
ـ ـــــ ، مجموعه آثار (شرح مبسوط منظومه)، قم، صدرا، 1380، چ هشتم، ج 9
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، التنقیح فى المنطق، تصحیح غلامرضا یاسىپور، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1378
ـ ـــــ ، اللمعات المشرقیه فى الفنون المنطقیه، در: همو، منطق نوین، تصحیح محمّد مشکوهالدینى، تهران، آگاه، 1360
ـ ـــــ ، تعلیقات بر شفا، در: ابنسینا، الالهیّات من الشفاء، قم، بیدار، بىتا
ـ ـــــ ، تعلیقه بر شرح حکمهالاشراق، در: قطبالدین محمّد شیرازى، حکمه الاشراق، قم، بیدار، بىتا
ـ ـــــ ، رساله التصور والتصدیق، در: رسالتان فى التصور والتصدیق، تحقیق مهدى شریعتى، قم، اسماعیلیان، 1416
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوى، بىتا، ج 1
ـ میر سید شریف، شرح المواقف، قاهره، مطبعه السعاده، 1325ق، ج 1و2
ـ نراقى، ملّامهدى، شرح الالهیات من کتاب الشفا، تهران، دانشگاه تهران، 1365
چکیده
این نوشتار به بحث درباره مفاهیم بدیهى و نظرى مىپردازد و این تقسیم را، که اساسىترین و پرثمرترین تقسیم براى مفاهیم در معرفتشناسى است، با نگاهى معرفتشناختى بررسى مىکند. گرچه به لحاظ وجودشناختى در این تقسیم تردید شده است، اما نمىتوان تحقق این دو قسم را انکار نمود. بدینروى، مؤلف پس از تعریف مفهوم «بدیهى» و «نظرى»، نگاهى گذرا به اینگونه تردیدها افکنده، آنها را ارزیابى مىنماید. در ادامه، مفاهیم یا تصورات بدیهى را برمىشمرد و پس از بررسى رابطه بدیهى و نظرى با تفکر، حقیقت اندیشه و گستره آن را بررسى مىکند. در ادامه، بنیادىترین مبحث معرفتشناسى در حوزه مفاهیم یا تصورات را، که مسئله «معیار بداهت» آنهاست، بررسى کرده، به شرح گستردهاى از مبناگروى ویژه متفکران مسلمان در حوزه مفاهیم و تصورات دست مىیازد
کلیدواژهها: بدیهى، علم حضورى، معقولات ثانى، اندیشه، مفاهیم حسّى، مفاهیم شهودى
مقدّمه
با نگاهى گذرا به آثار اندیشمندان مسلمان، اعم از فیلسوفان، متکلّمان و منطقدانان، مىتوان گفت: عموم آنها در حوزه مفاهیم یا تصورات، همچون گزارهها و تصدیقات، مبناگرا هستند. از منظر آنها، مفاهیم به دو دسته بدیهى و نظرى تقسیم شده، مفاهیم نظرى از راه مفاهیم بدیهى معلوم مىگردند و بدینسان مىتوان به بخش وسیعى از مفاهیم مجهول معرفت یافت
اما فراروى ما پرسشهاى بسیارى در اینباره قابل طرح هستند؛ از جمله: مفاهیم بدیهى و نظرى چیستند؟ شماره و گستره مفاهیم بدیهى تا کجاست؟ معیار بداهت آنها چیست؟ بحث را با پیشینه مبحث «بدیهى و نظرى» آغاز مىکنیم
پیشینه بحث
بحث از «بدیهى» و «نظرى» و تقسیم تصور و تصدیق یا معرفت حصولى بدانها در منطق و فلسفه اسلامى، سابقهاى بسیار کهن دارد و تا عصر فارابى (259ـ339 ق) قابل پىگیرى است. مىتوان محتواى این دو اصطلاح را در نوشتههاى وى دریافت. او به صراحت، میان این دو دسته معرفت، یعنى بدیهى و نظرى، تمایز نهاده و تصریح کرده است که برخى از تصورات کسبى بوده، به استناد تصورات دیگرى که نیاز به تحصیل و اندیشه ندارند، حاصل مىشوند
العلم ینقسم الى تصور مطلق ; و الى تصور مع تصدیق ; فمن التصور ما لایتمّ الاّ بتصوّر یتقدّمه; و لیس اذا احتاج تصوّر الى تصوّر یتقدّمه یلزم ذلک فى کلّ تصوّر، بل لابدّ من الانتهاء الى تصوّر یقف، و لایتصل بتصوّر یتقدّمه کالوجوب و الوجود و الامکان
بدینسان، به تعریف معرفتشناختى «مفاهیم بدیهى» پرداخته و آنها را موقف مفاهیم نظرى دانسته است. بنابر این گفته، مفاهیم نظرى بر مفاهیم دیگرى مبتنىاند، اما مفاهیم بدیهى بر هیچ مفهومى مبتنى نیستند و از راه دیگر مفاهیم حاصل نمىشوند. آنها، برخلاف مفاهیم نظرى، به مستند یا مفاهیم پایه نیاز ندارند. بدینروى، فارابى پس از پىریزى مبناگروى در قلمرو مفاهیم یا تصورات، در ادامه مىافزاید: هرگونه شرح و تبیین براى اینگونه مفاهیم، تنبیه ذهنى است و نه تعریف حقیقى. سپس همین مطالب را درباره تصدیقات جداگانه یادآور مىشود
البته بدیهى و نظرى پیشینهاى کهنتر دارند و تا عصر ارسطو (384ـ322 ق.م) و بلکه تا زمان افلاطون و سقراط نیز قابل پىگیرىاند. از جمله، ارسطو در کتاب البرهان، هرگونه تعلیم و تعلّم ذهنى را بر معرفت سابق مبتنى مىداند.62 چنین نگرشى به معناى پذیرش بدیهیاتى است که مبناى گزارههاى نظرىاند. چنین تمایزى در معرفتهاى بشرى، یعنى نیاز برخى از آنها به فکر و اندیشه و بىنیازى برخى دیگر ـ و نه اصطلاح «بدیهى و نظرى» ـ را مىتوان در کلمات سقراط (399ـ469) به زبان افلاطون و دستکم در نوشتههاى افلاطون (427ـ347 ق) یافت
حتى اگر بپذیریم که ارسطو و پیش از وى، افلاطون و سقراط نیز به چنین معنا و تمایزى توجه داشتهاند ـ که به راستى چنین است ـ هیچ تردیدى نیست که واژههاى «بدیهى» و «نظرى» یا واژههاى همگن با آنها تا مدت زمانى طولانى پس از عصر آن حکما مصطلح نشده بودند، بلکه به نظر مىرسد صرفا در چند قرن اخیر است که این واژهها چنین کاربردى یافته و مصطلح شدهاند. بدون تردید، در عصر علّامه حلّى (647ـ726 ق)،64 محقق طوسى (597ـ672 ق)65 و بلکه پیش از آنها فخرالدین رازى (544ـ606 ق) چنین اصطلاحاتى رایج بودهاند. نگاهى گذرا به کتابها و رسالههاى حکما و منطقدانان مسلمان در این عصر، ادعاى مزبور را اثبات مىکند. از جمله، فخرالدین رازى در تعریف ابنسینا از «لذت» و «الم» بر وى اشکال مىگیرد که این واژگان و مفاهیمِ آنها بدیهى بوده، به تعریف نیازى ندارند
والتحقیق ; انّ ماهیه اللذه و الألم متصوّره تصوّرا اوّلیا بدیهیا، بل تصورهما من أجلى التصورات و أظهرها;
نیز درباره مفهوم «وجود» و «عدم» اظهار مىدارد که آنها بدیهىاند.67 اینگونه اظهارات نشاندهنده این حقیقت هستند که اصطلاح «بدیهى» و «نظرى» و کاربرد آنها در عصر وى شایع بودهاند و وى بدون آنکه توضیحى بدهد، این واژگان را به کار مىگیرد. افزون بر آن، او بر اساس این دو اصطلاح، این بحث را مطرح کرده که آیا همه مفاهیم و تصدیقات بدیهىاند؟ و یا همه آنها نظرى بوده، به کسب و نظر نیاز دارند؟ یا اینکه برخى از آنها بدیهىاند و برخى دیگر نظرى؟ او به صراحت، این نظریه را مىپذیرد که همه تصورات بدیهىاند؛ اما درباره تصدیقات، همان نظریه متداول را اختیار کرده است و همچون عموم متفکران مسلمان، قایل مىشود که برخى از تصدیقات بدیهىاند و برخى دیگر از آنها نظرى.68 آیا چنین امرى به صراحت و روشنى گویاى این حقیقت نیست که این واژگان در عصر وى مصطلح و رایج بودهاند؟
مىتوان این کاربرد را حتى در آثار شیخ اشراق نیز، که معاصر اوست، پىگیرى کرد. شیخ اشراق (549ـ587 ق) در آثار خود، این اصطلاح را به روشنى به کار برده است. البته او به جاى «بدیهى» از واژه «فطرى» استفاده کرده است.69 قطبالدین شیرازى واژه «فطرى» را در عبارت وى، به بدیهى تفسیر کرده، چنین مىنگارد
و بعضها فطریه أى بدیهیه لا تفتقر الى اکتساب من حیث هى; فالفطرى من التصورات ما لایکون حصوله فى العقل موقوفا على طلب و کسب
در هر صورت، اکنون با این پرسش مواجهیم که از عصر فخرالدین رازى و شیخ اشراق، یعنى اواخر قرن ششم تا زمان ابنسینا، این اصطلاح چه وضعیتى داشته است؟ آیا در آثار حکما، منطقدانان و متکلّمان این دوره نیز مصطلح بوده است؟ آنچه به یقین مىتوان اظهار نمود این است که بهمنیار به جاى «بدیهى» و «نظرى»، واژههاى «مکتسب» و «غیر مکتسب» را به کار گرفته، چنین مىنگارد
کل علم مکتسب بفکر او حاصل بغیر اکتساب فکرى قسمان: أحدهما التصور والآخر التصدیق. والمتکسب بالفکره من باب التصدیق یحصل بالقیاس، و من باب التصور بالحدّ و الرسم
اما این عبارت برگرفته از عبارت ابنسینا (370ـ428 ق) در برهان شفاست.72 واژههاى ذکر شده در هر دو نوشتار، هرچند مفید محتواى بدیهى و نظرىاند و معناى آنها را به ذهن متبادر مىسازند، ولى بر اینکه آن واژهها مصطلح باشند دلالتى ندارند
شاید بتوان از برخى عبارتهاى ابنسینا استظهار کرد که او براى اولین بار در نوشتارهاى خود، واژه «اوّلى» را در باره معرفتها یا تصورات و تصدیقاتِ بىنیاز از تفکر و نظر به کار برده؛ از جمله در عبارت ذیل، که از روشنترین تعبیرات اوست
إنّ الموجود و الشىء والضرورى معانیها ترتسم فى النفس ارتساما اوّلیا، لیس ذلک الأرتسام ممّا یحتاج الى أن یجلب باشیاء أعرف منها. فانّه کما أنّ فى باب التصدیق مبادئ اولیه یقع التصدیق بها لذاتها و یکون التصدیق بغیرها بسببها; کذلک فى التصورات اشیاء هى مبادىء للتصور و هى متصوره لذواتها و اذا أرید أن یدلّ علیها لم یکن ذلک بالحقیقه تعریفا لمجهول، بل تنبیها و اخطارا بالبال;
بدینسان، در عبارت مزبور، از چنین معنایى، یعنى تصدیق و تصور بدیهى، به تصدیق و تصورى که ارتسام اوّلى در ذهن دارد، تعبیر مىکند. بدین روى، «تصور بدیهى»، تصور اوّلى یا گونهاى از تصور است که مرتسم به ارتسام اوّلى است؛ چنانکه تصدیق بدیهى نیز چنین است. در ادامه، ویژگىهاى این تصورها یا تصدیقها را شرح داده، توضیح مىدهد که تصدیق یا تصور مجهول از راه آنها معلوم مىگردد؛ اما آنها خود بالذات بوده، بر تصور یا تصدیق دیگرى مبتنى نیستند
افزون بر آن، در عبارتى دیگر، از چنین محتوایى به «بیّن اوّلى» تعبیر مىکند و نسبت به گزارههاى بدیهى، واژه «بیّن اوّلى» یا واژه «بیّن بنفسه» به کار مىبرد
و هذا لیس بیّنا اوّلیا; من البیّن بنفسه أنّ للحادثات مبدء ما یجب ان یکون بیّنا بنفسه
مىتوان به جاى «بیّن اوّلى» یا «بیّن بنفسه»، از واژه «اوّلىّ التصور» یا «اوّلى التصدیق» استفاده کرد؛ چنانکه صدرالمتألّهین در تعلیقه خود بر شفاء این اصطلاحات را به کار برده است.75 البته ابنسینا در بعضى از عبارتها، واژه «بدیهى» را تنها براى اوّلیات به کار برده، بلکه بداهت را به اوّلیات اختصاص داده است. وى پس از تعریف «تصدیق» چنین مىنگارد
هذا على ضربین: أحدهما یدرک بالفکر و لابدّ من طلبه على طریق العقل و تحصیله به; و الضرب الآخر أن یفهم ذلک و یصدق به لا من طریق الفکر او طلب العقل، بل امّا ببدیهیه; او بالحسّ; او یکون قد قبلناه من الأجلاّء او العلماء;
در عبارت مذکور، «بدیهى» به معناى «اوّلى» به کار رفته است؛ چنانکه قطبالدین رازى تصریح مىکند:77 «بدیهى» واژهاى است که به نحو مشترک لفظى در دو معنا به کار مىرود: 1 بدیهیات اولیه؛ 2 گزارههاى یقینى، اعم از بدیهیات اوّلى، حدسیات و حسّیات و مانند آنها
اما ابنسینا در گفتارى دیگر، از این فراتر مىرود و گویا این اصطلاح را مفروغ عنه و مسلّم مىگیرد و بر همه معرفتهاى بىنیاز از کسب، «معرفت فطرى و بدیهى» اطلاق مىکند
لماکان استکمال الانسان; هو فى أن یعلم الحق لأجل نفسه و الخیر لأجل العمل به و اقتباسه، و کانت الفطره الأولى و البدیهه من الأنسان و حدّهما قلیلى المعونه على ذلک، و کان جلُّ ما یحصل له من ذلک إنّما یحصل بالاکتساب، و کان هذا الاکتساب هو اکتساب المجهول، و کان مُکْسِبُ المجهول هو المعلوم، وجب ان یکون الأنسان یبتدىء اولاً، فیعلم أنّه کیف یکون له اکتساب المجهول من المعلوم و کیف یکون حال المعلومات و انتظامها فى انفسها;
آیا براى مصطلح بودن واژهاى در دانش یا دانشهایى، همین مقدار کافى است؟ آیا صرفا مىتوان با چند عبارتى که ذکر شدند، استنباط کرد که این واژه در آن عصر و براى ابنسینا رایج و متداول بوده است؟ شاید چنین برداشتى قابل تأمّل و درخور تردید باشد، به ویژه با توجه به اینکه تعبیرهاى گوناگونى از محتواى بدیهى و نظرى ارائه شده است. از اینکه واژههاى گوناگونى درباره این محتوا به کار رفته و تعبیرهاى متعددى از آنها ارائه شده است، مىتوان استظهار نمود که آن کثرت و گوناگونى حاکى از این است که اصطلاح «بدیهى» و «نظرى» آنچنانکه شایسته است، در عصر ابنسینا در میان حکما و منطقدانان رواج نیافته و متداول نشده؛ چنانکه در عصر شیخ اشراق و فخرالدین رازى در اواخر قرن ششم هجرى شایع بوده است. اما باید توجه داشت که بسیارى از این تعبیرها ـ چنانکه در ادامه بحث ذکر مىشود ـ مربوط به چند قرن اخیر است. آیا تعدّد تعبیرها از این حقیقت به معناى آن نیست که از اواخر قرن ششم به بعد نیز این واژگان مصطلح نبودهاند؟ آیا شواهد متقنى مىتوان یافت که بر این تمایز صحّه بگذارند و تعدّد تعبیرها را در اعصار اخیر کاشف این ندانند که این واژگان در این دوره مصطلح نبودهاند؟
در هر صورت، برخى از مهمترین آن تعبیرها که به جاى اصطلاح «بدیهى و نظرى» به کار رفته، عبارتند از
1 «ضرورى» و «مکتسب»؛
2 فطرى و غیر فطرى؛ این دو تعبیر نزد اشراقیان رایجند و به نظر مىرسد اولین بار شیخ اشراق آنها را به جاى «بدیهى» و «نظرى» به کار گرفته، ولى مراد همان بدیهى و نظرى است
3 «ضرورى» و «کسبى»؛
4 «بدیهى» و «کسبى»؛
5 «فطرى» و «فکرى»؛
6 «ضرورى» و «نظرى»؛
7 «اوّلى» و «مکتسب»
واژههاى به کار رفته به جاى «بدیهى» و «نظرى»، به واژگان ذکر شده محدود نیستند، بلکه مىتوان واژههاى دیگرى را نیز یافت. به نظر مىرسد تعدّد اصطلاحات یا کاربردها مبیّن این حقیقت است که هیچیک از آنها مصطلح نشده، یا اگر برخى از آنها مصطلح گردیده کاربردشان رایج و شایع نشده است. از اینرو، هر کس بر اساس سلیقه یا تشخیص خود، واژهاى را برگزیده و آن را براى تعبیر از آن مفادِ روشن و آشکار به کار برده است
با اینهمه، شاید بتوان استظهار نمود که اصطلاح «بدیهى» و «نظرى» یا «ضرورى» و «نظرى» در میان متکلّمان مسلمان به لحاظ تاریخى، کمى زودتر از حکما و منطقدانان مسلمان رایج شده است. ابن فورک (متوفاى 406 ق) کاربرد اصطلاح «بدیهه العقل» را به اشعرى (260ـ324 ق) نسبت داده، مدعى است: وى آن را به مبادى علوم، که عبارتند از ضروریات بىنیاز از فکر و نظر، تفسیر کرده است.86 علاوه بر او، متکلّمان بسیارى را مىتوان یافت که بدان معنا توجه کرده، آن را در نوشتارهاى خود به کار بردهاند. متکلّمانى همچون باقلانى (متوفاى 403 ق)87 و عبدالجبّار (متوفاى 415 ق)،88 که معاصر ابنسینا (370ـ428 ق) بوده و به لحاظ زمانى مختصر تقدّمى بر وى داشتهاند، از این محتوا استفاده کرده و به رغم تفسیر و طبقهبندى ویژه، واژه «ضرورى» و «نظرى» را به گونهاى به کار بردهاند که مىتوان گفت: این اصطلاح براى آنها و دیگر متکلّمان معاصرشان متداول بوده است. باقلانى پس از تقسیم «علم» به «علم خدا» و «علم خلق»، علم خلق را چنین دستهبندى کرده است
و هو یعنى علم الخلق ینقسم قسمین: فقسم منه علم اضطرار و الآخر علم نظر و استدلال. فالضرورى ما لزم أنفس الخلق لزوما لا یمکنهم دفعه و الشک فى معلومه؛ نحو العلم بما ادرکته الحواس الخمس و ما ابتدئ فى النفس من الضرورات. و النظرى منهما ما احتیج فى حصوله الى الفکر و الرویّه، و کان طریقه النظر و الحجه;
وى با این تعریف، به اصطلاح رایج نزدیک شده و مثالهایى که براى ضرورى ذکر کرده از این نظر شایسته توجهند
افزون بر آنها، تعبیر سید مرتضى (355ـ 436ق)90 درخور دقت و تأمّل است. ابوالحسن ماوردى (متوفاى 450ق)،91 ابوجعفر طوسى (385ـ460ق)،92 و ابنحزم (متوفاى 458ق)،93 نیز واژه «ضرورى» و «کسبى» را به کار برده و از آنها چنین معنایى اراده کردهاند
بدینسان، نگاهى گذرا به آثار متکلّمان پیش از ابنسینا و پس از او کاشف این است که چنین اصطلاحى در این عصر، نزد آنان شایع و رایج بوده است. اکنون این پرسش به ذهن خطور مىکند که آیا این اصطلاح از کلام به فلسفه راه یافته است یا به عکس از فلسفه به کلام، یا هیچ کدام؟ پاسخ این پرسش هر چه باشد، نباید در این امر تردید نمود که محتواى این اصطلاح در زمانى بسیار دیرین در آثار ارسطو و افلاطون مورد توجه قرار گرفته است
حاصل آنکه واژههاى «بدیهى» و «نظرى» و دیگر واژههاى همگن یا معادل آنها در علومى همچون منطق، فلسفه و کلام قدمتى دیرین داشته، دست کم، در قرون اخیر کاربردى رایج و شناخته شده دارند، بلکه مىتوان کاربرد این محتوا یا معنا را تا گذشتهاى بسیار دورتر پىگیرى کرد. در عصر حاضر، در علوم عقلى، به ویژه در معرفتشناسى، این دو واژه کاربرد داشته، مصطلحاند. در این نوشتار، از میان تعبیرهاى گوناگون، که مهمترین آنها ذکر شد، «بدیهى» و «نظرى» را برگزیده، تنها آنها را به کار مىبریم و در معرفتشناسى و دیگر دانشهاى عقلى، واژه «بدیهى» را براى مفاهیم یا تصورات و قضایا یا تصدیقاتِ بىنیاز از فکر، و «نظرى» را براى مفاهیم یا تصورات و قضایا یا تصدیقاتِ نیازمند فکر و نظر قرارداد مىکنیم؛ چنانکه در معرفتشناسى معاصر این دو تعبیر رایجند
تعریف «بدیهى» و «نظرى»

دانلود پروژه مقاله قضایای تحلیلی و ترکیبی در word
شنبه 95/4/26 2:36 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله قضایای تحلیلی و ترکیبی در word دارای 56 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله قضایای تحلیلی و ترکیبی در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله قضایای تحلیلی و ترکیبی در word
چکیده
مقدّمه
کانت و قضایای تحلیلی
1 تعاریف قضایای تحلیلی نزد کانت
الف. تعریف احکام تحلیلی در «تمهیدات»
ب. تعریف احکام تحلیلی در «نقد عقل محض»
2 اصل «عدم تناقض»؛ معیار تشخیص احکام تحلیلی
تفاوت تعاریف کانت
3 برخی از ویژگىهای احکام تحلیلی نزد کانت
الف. امکان تجربی بودن ماده احکام تحلیلی
ب. خروج لوازم موضوع از احکام تحلیلی
تعاریف سایر فلاسفه از «احکام تحلیلی»
1 تعاریف فیلسوفان پیش از لایبنیتس
2 تعریف لایبنیتس
3 تعریف هیوم
4 تعریف میل
5 تعریف آیر
تفاوت تعریف کانت و آیر
6 تعریف فرگه
7 تعریف کواین
8 تعاریف کارناپ
9 تعریف هاسپرس
10 تعریف آیهاللّه جوادی آملی
11 تعریف آیهاللّه مصباح
جمعبندی تعاریف
1 دستهبندی تعاریف به لحاظ عناصر مفهومی و ویژگىها
الف. ویژگىهای مورد اتفاق
ب. ویژگىهای مورد اختلاف
1) تعمیم احکام تحلیلی به محمولات لازم موضوع
2) گزارش احکام تحلیلی از عالم واقع یا عدم آن
3) ارتباط قضایای تحلیلی با معانی الفاظ
4) تعریف حقیقی و تعریف به لوازم
5) نحوه ارجاع تعاریف غیرحقیقی به تعاریف حقیقی
2 دستهبندی تعاریف به لحاظ گستره معنایی و مصادیق
دسته اول: تعریف تحلیلی به مقوّمات
دسته دوم: تعریف به مقوّمات یا لوازم بیّن
دسته سوم: تعریف به مقوّمات یا لوازم
مبانی تعریف
1 مبنا و هدف از تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی
الف. بررسی اهداف
ب. هدف مطلوب
2 عدم اختصاص قضایای تحلیلی به قضایای موجبه
الف. دیدگاه لایبنیتس و کانت
ب. بررسی مسئله
اقسام قضایای سالبه
ج. راه حل و نظر مختار در قضایای سالبه
3 عدم اختصاص قضایای تحلیلی به قضایای صادق
الف) تبیین مسئله
ب) نظر مختار
4 عدم اختصاص قضایای تحلیلی به قضایای حملی
5 قضایا؛ مقسم صحیح تحلیلی و ترکیبی
6 حاصل کلام
معنای عام و تعریف مختار «تحلیلی»
1 تعریف مختار «قضایای تحلیلی»
2 تعریف «قضایای ترکیبی»
3 مطلقبودن قضایای تحلیلی
نقد و بررسی تعاریف دیگر
1 نارسایی از حیث حقیقی نبودن تعریف
2 نادرستی تعاریف وابسته به واژه «معانی الفاظ»
3 فقدان جامعیت تعاریف مشتمل بر مفهوم «راه تشخیص صدق»
4 نادرستی تعریف از راه «عدم گزارش از واقع»
5 فقدان جامعیت تعریف از راه «اندراج یا عینیت موضوع و محمول»
6 عدم کفایت تعمیم تحلیلی به لوازم موضوع
7 ناسازگاری تعریف به «مستلزم تناقض بودن انکار آنها» با تعریف به «عینیت یا اندارج محمول در موضوع»
حاصل کلام
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله قضایای تحلیلی و ترکیبی در word
ـ ابوترابی، احمد، ماهیت قضایای تحلیلی نزد فلاسفه غرب و منطقدانان مسلمان، رساله دکتری، رشته فلسفه تطبیقی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدسسره، 1386
ـ جوادی آملی، عبداللّه، فطرت در قرآن، تنظیم و ویرایش محمّدرضا مصطفىپور، قم، اسراء، 1378
ـ حسینزاده، محمّد، درآمدی بر معرفتشناسی و مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدسسره، 1386، چ دوم
ـ کارناپ، رودولف، غلبه بر متافیزیک از طریق تحلیل منطقی زبان، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، در: بهاءالدین خرّمشاهی، نظری اجمالی و انتقادی به پوزیتیویسم منطقی، تهران، علمی و فرهنگی، 1361
ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1379، چ دوم، ج 1
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمهالمتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981، ط. الثالثه، ج 1
ـ میرداماد، میرمحمّدباقر بن محمّدحسین استرآبادی، الافقالمبین، به اهتمام عبداللّه نورانی، در: مصنّفات میرداماد، تهران، دانشگاه تهران، 1385، ج 2
- Ayer, Alfred Jules, Language, Truth and Logic, New York, Dover Publications,
- Carnap, Rudolf, An Introduction to the Philosophy of Science, (Philosophical Foundations of Physics), ed. by Martin Gardner, New York & London, Basic Book,
- Copleston, Frederick S.J., A History of Philosophy, New York and, Doubleday, 1960, v
- Haack, Susan, Philosophy of Logics, Cambridge University Press,
- Hospers, John, An Introduction to Philosophical Analysis, N.J., Prentice-Hall & Englewood Cliffs, 1967, 2nd
- Hume, David, “An Enquiry Concerning Human Understanding”, in David Hume, An Enquiry Concerning Human Understanding – My Own Life – An Abstract of a Treatise of Human Nature, Introduction Notes, ed. by David Hume, Arrangement by Antony Flew, Open Court Publishing Co
- Kant, Immanuel, Critique of Pure Reason, trans. by Norman Kemp Smith, New York, St. Martin’s Press,
- —– , Prolegomena to any Future Metaphysics, trans by Gary Hatfield, Cambridge University Press,
- Leibniz, Gottfried Wilhelm Von, New Essays on Human Understanding, trans. and ed. by Peter Remnant and Bennett Jonathan, Cambridge University Press,
- Mill, John Stuart, A System of Logic, New York & London, Harper & Brothers,
- Quine, Willard Van Orman, “Two Dogmas of Empiricism”, in From a Logical Point of View, London, Harvard University Press, 1963, Second ed. revised
چکیده
تعاریف متعددی از قضایای (یا احکام) تحلیلی در فلسفه غرب شده است. تعریف لایبنیتز، هیوم، کانت، آیر، میل، فرگه و کواین از جمله مهمترین تعاریف قضایای تحلیلی در فلسفه غرب است. این تعاریف به لحاظ مصداق در سه دسته اخص، خاص و اعم قرار مىگیرند. برای دستیابی به تعریف صحیح، باید دید کدام تعریف با اهداف و مبانی این تقسیم سازگارتر است. در این مقاله، پس از تعیین اهداف و مبانی فیلسوفان غرب در این تقسیم، نشان داده شده است که هیچیک از تعاریف فلسفه غرب با مبانی فلسفی آنها و با اهداف موردنظرشان سازگار نیست؛ زیرا مهمترین هدف این تقسیم تفکیک حقایق عقل از حقایق واقع یا تفکیک حقایق اولیه عقل از حقایق مشتقه عقل است که این هدف نسبت به قضایای حملی و شرطی از یکسو، و قضایای سالبه و موجبه از سوی دیگر، و قضایای صادق و کاذب و; یکسان است. اما هیچکدام از تعاریف نمىتواند همه انواع قضایا را دربر گیرد. به علاوه، هر یک از تعاریف ارائه شده از فلاسفه غرب، دارای نارسایىها و ضعفهای دیگری است. از اینرو، تعریف دیگری به عنوان تعریف مختار مؤلف ارائه شده است که به نظر مىرسد هیچیک از نارسایىهای مذکور را ندارد. تعریف مختار اخص از تعریف اعم و اعم از تعریف خاص است، از اینرو، مجموع تعاریف قضایای تحلیلی در چهار دسته اخص، خاص، عام و اعم قرار مىگیرند
کلیدواژهها: قضایای تحلیلی، قضایای ترکیبی، حقایق اولیه عقل، اصل عدم تناقض، اصل هوهویت، لوازم معنا
مقدّمه
مهمترین خاستگاه تنوّع آراء و رویکردهای گوناگون در بحث احکام تحلیلی و ترکیبی، تفاوت تعاریفی است که از «احکام تحلیلی» و به تبع آن، از «احکام ترکیبی» ارائه شده است. هرچند تفاوت قرارداد یکی از ریشههای تفاوتِ تعاریف به شمار مىآید، اما اولاً، این عامل تنها منشأ این تفاوتها نیست؛ ثانیا، قراردادها نیز با توجه به نیازها، مبانی، اهداف و آثار آنها، باید متفاوت شوند. بنابراین، نمىتوان نسبت به تفاوت تعاریف، صرفا، به عنوان «جعل اصطلاح» نگاه کرد. از اینرو، در اینجا، ابتدا به نقل تعاریف و تحلیل آنها خواهیم پرداخت و سپس اهداف و کارایىهای لازم و مورد انتظار از تعریف را بیان خواهیم کرد و آنگاه با توجه به هدفی که از بحث دنبال مىکنیم، تعاریف را ارزیابی خواهیم کرد و تعریف مطلوب را ارائه خواهیم داد
در مقام نقل تعاریف، مشکل اساسی این است که درباره این موضوع، مطالب قابل توجهی پیش از کانت و پس از او و به ویژه در منابع منطق و فلسفه اسلامی، وجود دارد که در آن از عنوان «تحلیلی و ترکیبی» استفاده نشده است. اما چون معمولاً کانت را آغازگر تفکیک این بحث از سایر مباحث و طرح مستقل آن مىدانند، از تعریف مستقیم کانت آغاز مىکنیم و سپس با توجه به سیر تاریخی، به دیدگاه دیگر فلاسفه غرب درباره این موضوع مىپردازیم، خواه آنها از عنوان «تحلیلی و ترکیبی» استفاده کرده باشند یا صرفا مطالب قابل تطبیق به این تقسیم را مطرح کرده باشند، و در بخشی مستقل با کاوش در آثار فلاسفه و منطقدانان مسلمان، برخی از مهمترین موضوعات مرتبط و قابل مقایسه با این تفکیک را بررسی خواهیم کرد
کانت و قضایای تحلیلی
کانت، در کتابهای تمهیدات و نقد عقل محض، به تعریف «احکام تحلیلی و ترکیبی» و بیان ویژگىهای این دو حکم پرداخته است. در تمهیدات، در پیشگفتار و در بحث از مسئله کلی تمهیدات، در مقام بحث از اینکه «آیا متافیزیک اصولاً ممکن است» و در بحث از اینکه «شناخت از عقل محض چگونه ممکن است»،4 اصلِ تقسیم احکام به تحلیلی و ترکیبی، تعریف این دونوع حکم، امکان احکام تحلیلی، متضمّن بودن یا نبودن این دو نوع حکم نسبت به شناختِ افزوده، ارتباط آنها با اصل «عدم تناقض»، پیشین بودن احکام تحلیلی و پسین بودن احکام تجربی، مطرح شده است
در کتاب نقد عقل محض، در چند موضع، به صورت مستقیم بحث از احکام تحلیلی و ترکیبی وجود دارد: در فصل سوم از ویرایش دوم، کانت در مقامِ اثبات نیاز فلسفه به دانشی که اصلهای پیشین و امکان آن را معیّن مىکند، اهمیتِ احکام تحلیلی را، بهویژه از این نظر که بزرگترین کار خرد همان تحلیل مفاهیم است و دستکم، به لحاظ صوری چنان است که گویا دانشهای تازهای مىدهد، مورد بررسی و تبیین قرار مىدهد.5 در فصل چهارم همین بخش نیز به تقسیمو تعریف احکام تحلیلی مىپردازد و بر پیشین بودن و نقش اصل «عدم تناقض» در آن تأکید مىورزد.6 در همین کتاب، فصلی را به عنوان «بالاترین منشأ احکام تحلیلی» مىگشاید و در اینفصل، اصل «عدم تناقض» را اصل کلی و گویای هر شناخت تحلیلی به شمار مىآورد و به تناسب، تعریف احکام تحلیلی را بر احکام سالبه نیز تطبیق مىکند
نکته قابل توجه در بحث از احکام تحلیلی در کتاب تمهیدات، این است که وی سه نوع حکم را از یکدیگر تفکیک مىکند
اول. احکام تحلیلی که صرفا شکافتن مفهوم موضوع است
دوم. احکام تجربی که از مشاهده عالم حس بهدست مىآیند
سوم. احکام ترکیبی پیشین که از عقل محض و فاهمه محض بهدست مىآیند
این تفکیک سه بخشی، احکام تحلیلی را در برابر احکام عقلی نیز قرار مىدهد؛8 یعنیهمان چیزی که اثباتگرایان، بهویژه نواثباتگرایان، بر آن تأکید دارند. اثباتگرایان تلاش مىکنند با تحلیلی نشان دادن همه احکام غیرتجربی، به تقسیمی دوگانه برسند و مرز تجربهگرایی و عقلگرایی را وجود یا عدم «احکام ترکیبی پیشین» قرار دهند و در نهایت، آن را منکر شوند و با نفی احکام ترکیبی پیشین، شناخت عقلی را به کلی انکار کنند
نکته قابل توجه در مطالبِ نقد عقل محض، در بحث از منشأ احکام ترکیبی، تأکید کانت بر این مطلب است که اگر اینگونه گزارهها را با ما به ازای خارجی آنها مرتبط کنیم گزارههای ما به نوعی، بازی با تصوراتاند و سپس اشارهای به بىمعنا بودن چنین گزارههایی مىکند.9 اینبحث مىتواند یکی از سوابق ادعای «بىمعنا بودن گزارههای متافیزیکی» نزد اثباتگرایان و فلاسفه تحلیلی به شمار آید
1 تعاریف قضایای تحلیلی نزد کانت
مهمترین عبارات کانت، که در آنها به نحوی به تعریف «احکام تحلیلی» پرداخته شده است، عبارتند از
الف. تعریف احکام تحلیلی در «تمهیدات»
اما احکام هر منشأی که داشته باشند و مطابق با هر شکل منطقی که ساخته شده باشند، معذلک هنوز تمایزی میان آنها به جهت محتوایشان وجود دارد که به حسب آن، یا صرفا توضیحىاند10 و چیزی به محتوای شناخت نمىافزایند یاافزایندهاند11 و شناخت مفروض با آنها توسعه12 مىیابد. اوّلی را مىتوان «احکامتحلیلی» و دومی را «ترکیبی» نامید. احکام تحلیلی چیزی جز آنچه قبلاً در مفهوم موضوع بالفعل13 ـ هر چند نه چنان روشن و نه با همان آگاهی14 یعنی با همانآگاهی که در محمول فهمیده مىشودـ فهمیده شده است، بیان نمىکنند. اگر بگویم: «هر جسمی ممتد است» به مفهوم خود از «جسم» کمترین افزایشی ندادهام، بلکه صرفا آن را تحلیل کردهام؛ چون «امتداد» پیش از این حکم ـ هرچند نه به این وضوح ـ در مفهوم قبلی از این حکم، واقعا در مفهوم «جسم» تصور شده است. بنابراین، این حکم تحلیلی است، بر خلاف این قضیه که «برخی اجسام سنگیناند.» در این قضیه، محمول چیزی را دربر دارد که واقعا در مفهوم کلی «جسم» تصور نشده است. بنابراین، به شناخت من توسعه مىدهد؛ چون چیزی به مفهوم من مىافزاید و بنابراین، باید «حکم ترکیبی» نامیده شود
ب. تعریف احکام تحلیلی در «نقد عقل محض»
وی در نقد عقل محض «احکام تحلیلی و ترکیبی» را اینگونه تعریف کرده است
در همه احکامی که نسبت موضوع به محمول فهمیده مىشود ـ من در اینجا صرفا با در نظر گرفتن احکام ایجابی سخن مىگویم؛ زیرا پس از آن، کاربرد آن در احکام سلبی به آسانی انجام مىشود ـ این نسبت به دو گونه متفاوت امکانپذیر است: یا محمول «ب» به موضوع «الف» چنان تعلّق دارد که «به صورت مستتر»16در موضوع «الف» مندرج شده است، یا «ب» بیرون از مفهوم «الف» قرار دارد، هرچند واقعا در ارتباط با آن است. مورد اوّلی را، «حکم تحلیلی»، و دیگری را «ترکیبی» مىنامم. پس «احکام تحلیلی» احکامىاند که نسبت محمول به موضوع آنها از طریق «اینهمانی» فهمیده شده است
وی در ادامه همین عبارت، به ویژگی «توضیحی» احکام تحلیلی و «توسیعی» احکام ترکیبی مىپردازد و همان مثالی را ذکر مىکند که در تمهیدات آورده بود
2 اصل «عدم تناقض»؛ معیار تشخیص احکام تحلیلی
وی همچنین اصل «عدم تناقض» را نیز به عنوان یکی از راههای شناخت احکام تحلیلی بهشمار مىآورد. در این باره از کانت دو گونه عبارت نقل شده است. از برخی عبارات او چنین برمىآید که اصل «عدم تناقض» یکی از راههای شناخت احکام تحلیلی است؛ اما عبارات دیگری از او حاکی از این هستند که او اصل «عدم تناقض» را معیاری جامع و مانع برای شناخت احکام تحلیلی مىداند. عبارت ذیل از نوع اول است
اگر حکمْ تحلیلی است، خواه ایجابی باشد یا سلبی، صدق آن همیشه به صورت روشن، به وسیله اصل «عدم تناقض» شناخته مىشود؛ زیرا نقیض مفهومِ مندرج و متصوّر در موضوع، به حق باید انکار شود، و چون نقیض آن مفهوم مفهوم محمول با موضوع متناقص است، خود مفهوم خود مفهوم محمول را باید به صورت ضروری، نسبت به آن موضوع تصدیق کرد. از اینرو، اصل «عدم تناقض» باید به منزله اصلی کلی و کاملاً کافی برای همه شناختهای تحلیلی شناخته شود
اما تعبیر دیگری از کانت وجود دارد که مخاطب را مطمئن مىسازد که «ویژگی استلزام ارتکاب تناقض در صورت نفی تحلیلی» به عنوان تعریف (یا معیار) جامع و مانع در کلام او به کار رفته است. او در تمهیدات تصریح مىکند که در احکام ترکیبی نیز اصل «امتناع تناقض» مورد استفاده است، اما در این احکام، اصل «امتناع تناقض» یکی از معیارهای شناخت است، نه تمام آن؛ یعنی احکام ترکیبی، چه پیشین و چه پسین، صرفا ناشی از اصل «عدم تناقض» نیستند، بلکه نیاز به اصل یا اصول دیگری دارند،20 بر خلاف احکام تحلیلی که در آنها اصل «امتناع تناقض»برای تصدیق آنها کافی است
از عباراتی که به طور مستقیم نقل شد، سه ویژگی برای احکام تحلیلی قابل استفاده است
1 اندراج مفهوم محمول در مفهوم موضوع به صورت صریح و روشن یا غیر صریح و حتی ناخودآگاه؛
2 خالی بودن احکام تحلیلی از هرگونه شناخت تازه بیش از آنچه در مفهوم موضوع تصور شده است
3 استلزام ارتکاب تناقض در صورت نفی گزارههای تحلیلی
قابل توجه است که معمولاً ویژگی اول را به عنوان تعریف گزارههای تحلیلی به کانت نسبت مىدهند و گاهی نیز ویژگی سوم را هم به عنوان تعریفی دیگر از کانت برای احکام تحلیلی ذکر مىکنند. اما صرفنظر از شیوه بیانِ کانت و سیاق کلام او، ویژگی اول یاد شده در بالا، بیشتر شبیه تعریفی ماهوی از احکام تحلیلی است و ویژگی دوم مشابه یکی از لوازم، و ویژگی سوم از قبیل معیارِ شناخت احکام تحلیلی
تفاوت تعاریف کانت
عباراتی که از کانت نقل شد، نشان مىدهند که او در هنگام ذکر ویژگی اول و دوم، کاملاً در مقام ارائه تعریفی جامع و مانع بوده است، اما نسبت به ویژگی سوم، از مطلب دومی که از وی نقل شد، یعنی اینکه «هر گزارهای که برای فهم صدق آن به چیزی بیش از رعایت اصل “امتناع تناقض” نیازی نباشد، تحلیلی است»، مىتوان به دست آورد که با این قید، یعنی قید «عدم نیاز به بیش از اصل عدم تناقض» ویژگی ارتکاب تناقض، مطابق نظر کانت، در صورت نفی گزارههای تحلیلی، به عنوان تعریف یا معیار جامع و مانع به کار رفته است
بنابراین، مىتوان گفت: کانت سه راه مستقل و کامل برای شناخت احکام تحلیلی ارائه داده و سه ویژگی مذکور در کلام او، هر یک به عنوان راهی جامع و مانع از سوی او معرفی شدهاند. از اینرو، تصریح مىکند: منشأ خطای کسانی که تصور کردهاند به صرف اینکه مىتوان همه نتایج ریاضی را از اصل «عدم تناقض» به دست آورد و در نتیجه، مىتوان گفت ریاضیات تحلیلی است، همین است؛ زیرا ممکن است استفاده از اصل «عدم تناقض» در یک گزاره نه به دلیل تحلیلی بودن آن، بلکه به این دلیل باشد که پیش از آن، گزارهای ترکیبی مفروض بوده است و صدق این گزاره و تطبیق آن با اصل «عدم تناقض» بهدلیل آن گزاره ترکیبی مفروض باشد
درباره این تعاریف، از حیث تعریف بودن، نکاتی مطرح است که یکی از مهمترین آنها نحوه ارتباط این تعاریف با یکدیگر و نسبت آنها با احکام تحلیلی است. مراد از «نسبت تعاریف با یکدیگر» این است که آیا این سه تعریف به لحاظ مصداقْ تساوی دارند یا به لحاظ مصادیق آنها میان تعاریف، تعارضی وجود دارد، و اگر چنین است به نظر کانت، کدام تعریف مقدّم است؟
3 برخی از ویژگىهای احکام تحلیلی نزد کانت
کانت در مقام بیان مصادیق احکام تحلیلی نیز توضیحاتی برای احکام تحلیلی ذکر مىکند که در تبیین مفهوم آنها تأثیرگذار است. به برخی از مهمترین آنها اشاره مىکنیم
الف. امکان تجربی بودن ماده احکام تحلیلی
وی تصریح مىکند که ماده احکام تحلیلی مىتواند تجربی باشد؛ زیرا در میان قضایایی هم که ماده آنها تجربی است، قضایایی هستند که سلب محمول از موضوع آنها بدون ارتکاب تناقض، امکان ندارد و ما برای فهم درستی آنها، علاوه بر تصور موضوع، به تجربهای نیاز نداریم. کانت قضیه «هر جسمی ممتد است» و «هیچ جسمی بدون امتداد نیست» را از جمله قضایای تحلیلی دارای ماده تجربی مىداند
ب. خروج لوازم موضوع از احکام تحلیلی
کانت در تمهیدات، در مقام بررسی وضعیت حساب و هندسه، به نکتهای اشاره مىکند که راز اساسی اختلاف او با برخی فیلسوفان قبل و بعد از او مثل نواثباتگرایان است. آن نکته این است که احکام تحلیلی شامل قضایایی نمىشوند که محمولات آنها از لوازم موضوعند
توضیح آنکه طبق یکی از تعاریف کانت، احکام تحلیلی احکامىاند که مفهوم محمول در مفهوم موضوع مندرج، یا محمول عین موضوع باشد. او بر اساس این تعریف، به مقابله با کسانی مىپردازد که ریاضیات را از احکام تحلیلی مىدانند. وی مىگوید
آنچه ما را وادار مىسازد که معتقد شویم ـ در اینجا ـ محمول اینگونه احکام قطعی (احکام ریاضی) قبلاً در مفهوم ما مفهوم موضوع قرار داشته و این احکام تحلیلی است، صرفا ابهام عبارت است؛ یعنی ما ناچاریم محمول خاصی را در اندیشه به مفهوم مفروض بیفزاییم که این ضرورت از قبل ملازم این مفاهیم است. اما، مسئله این نیست که ما چه چیزی را باید به این مفاهیم بیفزاییم، بلکه این است که چه چیزی را ـ هرچند به صورت مبهم ـ واقعا در آن در مفهوم موضوع تصور مىکنیم. بنابراین، روشن شد که این محمول، که در واقع به صورت ضروری ملازم اینگونه مفاهیم است، نباید مستقیما ملازم آن باشد، بلکه از طریق یک شهود باید به آن افزوده شود
دو نکته اساسی در عبارت مزبور گنجانده شده است: یکی اینکه کانت تصریح مىکند احکام تحلیلی شامل لوازم مفهوم موضوع نمىگردند؛ چون لازمه معنا در درون مفهوم موضوع نیست؛ و ثانیا، منشأ ادراک این لوازم، نوعی شهود است
اشاره کانت به این دو نکته از یکسو، نشاندهنده توجه عمیق او به برخی اشکالاتی است که بعدا اثباتگرایان به او کردهاند، و از سوی دیگر، دلیل توجه او به این نکته است که باید توجیهی معرفتشناختی برای منبع مفاهیمِ ملازم یک مفهوم پیدا کند و از اینرو، چون جایگاه این مفاهیم را در مفهوم موضوع نمىداند، منبع آن را نوعی شهود به شمار مىآورد
تعاریف سایر فلاسفه از «احکام تحلیلی»

غیرآرشیویها
-
مقاله بررسی عوامل موثر بر روی کارایی کلکتورهای خورشیدی مشبک تحت
مقاله تغییرات شاخصهای تنسنجی و لیپیدهای سرم بر حسب نمایهی تودهی
مقاله رایگان مختصری از فعالیت صندوق ضمانت صادرات تحت word
مقاله میراکردن نواسانات بین ناحیه ای با استفاده از سیگنال محلی د
مقاله Classification of damage modes in composites by using prin
مقاله استفاده از رویکرد تلفیقی تحلیل سلسله مراتبی و تاپسیس در مک
[عناوین آرشیوشده]