سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود پروژه مقاله «مُثُل» در نگاه شیخ اشراق و تطبیق اجمالى آن ب

یکشنبه 95/3/16 8:13 عصر| | نظر

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود پروژه مقاله «مُثُل» در نگاه شیخ اشراق و تطبیق اجمالى آن با اندیشه افلاطون در word دارای 42 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود پروژه مقاله «مُثُل» در نگاه شیخ اشراق و تطبیق اجمالى آن با اندیشه افلاطون در word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پروژه مقاله «مُثُل» در نگاه شیخ اشراق و تطبیق اجمالى آن با اندیشه افلاطون در word

چکیده  
مقدّمه  
تعریف  
الف) مُثل در لغت  
ب) مُثل در اصطلاح  
چیستى (حقیقت) مُثل  
الف) حقیقت مُثل در نگاه افلاطون  
ب) حقیقت مُثل در نگاه شیخ اشراق  
برخى نام‏هاى دیگر مُثل  
ادلّه وجود مثل  
ادلّه شیخ اشراق بر وجود مُثل  
1 ادلّه عقلى  
2 دلیل شهودى  
3 اشارات و تأییدات نقلى و وحیانى  
جایگاه مُثل در نظام هستى  
نگاه شیخ اشراق به مُثل در نظام هستى  
1 چینش و ترتیب کل هستى  
2 ارتباط مُثل با خداى متعال  
3 ارتباط مُثل با مبادى عالیه وجود  
4 ارتباط مثل با یکدیگر  
5 ارتباط مُثل با مراتب پایین‏تر وجود  
دامنه شمول مُثل افلاطونى  
الف) دیدگاه شیخ اشراق  
ب) نگرش افلاطون  
ج) نگاه افلاطون به مُثل در نظام هستى  
تشکیک در مُثل از نگاه افلاطون  
جمع‏بندى (تطبیق اجمالى نظریه مُثل در دیدگاه شیخ اشراق و افلاطون)  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود پروژه مقاله «مُثُل» در نگاه شیخ اشراق و تطبیق اجمالى آن با اندیشه افلاطون در word

ـ آشتیانى، سید جلال‏الدین، شرح مقدّمه قیصرى بر فصوص‏الحکم، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1370

ـ استیس، والتر ترنس، تاریخ انتقادى یونان، ترجمه یوسف شاقول، قم، دانشگاه مفید، 1385

ـ افلاطون، دوره آثار، ترجمه محمدحسن لطفى، تهران، خوارزمى، بى‏تا

ـ بهبهانى، على‏نقى بن احمد، عیار دانش، تهران، بنیان، 1377

ـ حسینى بحرانى، سیدهاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسه البعثه، 1419ق

ـ حییم، حسن، فرهنگ معاصر دوجلدى انگلیسى ـ فارسى، تهران، فرهنگ معاصر، 1999م

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح‏المنظومه، تعلیق حسن حسن‏زاده آملى، قم، ناب، 1413ق

ـ سهروردى، شهاب‏الدین: مجموعه مصنّفات، تصحیح هانرى کربن، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1397ق

ـ شیرازى، قطب‏الدین، شرح حکمه‏الاشراق، اهتمام عبداللّه نورانى و مهدى محقق، تهران، دانشگاه تهران، 1380

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، بدایه الحکمه، تحقیق عباس‏على زارعى سبزوارى، چ هیجدهم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1422ق

ـ ـــــ ، نهایه‏الحکمه، تحقیق عباس‏على زارعى سبزوارى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1420ق

ـ عروسى حویزى، عبدعلى، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سیدعلى عاشور، بیروت، مؤسسه التاریخ العربى، 1422ق

ـ کاپلستون، فردریک: تاریخ فلسفه، ج 1، ترجمه سید جلال‏الدین مجتبوى، چ سوم، تهران، علمى و فرهنگى / سروش، 1375

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1379

ـ ـــــ ، تعلیقه على نهایه‏الحکمه، قم، در راه حق، 1405ق

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، چ هفتم، تهران، صدرا، 1381

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهد الربوبیه، حواشى ملّاهادى سبزوارى، مقدّمه، تصحیح و تعلیق سید جلال‏الدین آشتیانى، چ سوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1382

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، چ چهارم، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1410ق

ـ ـــــ ، تفسیر القرآن الکریم، چ دوم، قم، بیدار، 1373

- Advanced learner’s Dictionary, Oxford, new ed,

چکیده

طرح «نظریه مُثُل» و حضور تأثیرگذار آن در مباحث گوناگون فلسفى، مستند به افلاطون است و به دلیل آنکه دایره هستى را گسترده‏تر ترسیم مى‏کند و از وجود موجوداتى با صفاتى ویژه سخن مى‏گوید، در دوره‏هاى گوناگون فلسفى و تاریخى موضوع گفت‏وگو بوده است

یکى از طرف‏داران این نظریه شیخ اشراق، شهاب‏الدین سهروردى است که جایگاهى تعیین‏کننده به مُثل در نظام هستى‏شناختى خود مى‏دهد و مى‏کوشد از سویى با ارائه ادلّه‏اى متقن وجود این عالم را اثبات کند و از سوى دیگر، با تبیین روشن نسبت این عالم با مراتب وجودى مافوق و مادون آن، چهره‏اى معقول‏تر و پذیرفتنى‏تر در قیاس با تبیین افلاطون به آن ببخشد

مقاله حاضر کاوشى است در چیستى مُثل از نگاه افلاطون و شیخ اشراق؛ ادلّه‏اى که شیخ اشراق براى اثبات عالم مُثل ارائه کرده است، و نیز جایگاهى که مُثل در نظام هستى‏شناختى این دو متفکر دارد. از آنجا که مقصود اصلى نگارنده، بررسى نگاه سهروردى به مُثل بوده است، دیدگاه افلاطون نیز به اجمال کانون توجه قرار گرفته است تا اشتراکات و تفاوت‏ها بهتر خود را نمایان کند

کلیدواژه‏ها: مُثل، نظریه مُثل، افلاطون، شیخ اشراق، سهروردى، نظام هستى‏شناختى

 

مقدّمه

نظریه مُثل، یکى از علل اصلى شهرت افلاطون، به دلیل محتوا و مدعایش از همان زمان طرح کانون توجه دانشوران بوده است؛ هم مخالفانى جدى داشته و هم موافقانى سرسخت. در میان اندیشه‏وران اسلامى نیز از هر دو گروه موافق و مخالف، نمایندگان بسیارى مى‏توان دید. شیخ شهاب‏الدین سهروردى یکى از طرف‏داران جدى این نظریه است که به رغم نقاط اشتراک بسیار با افلاطون، در مواردى نیز با وى اختلاف دارد؛ در نتیجه، عالم مُثلى که او به تصویر مى‏کشد متفاوت با تصویر افلاطونى این عالم است

براى مقایسه این دو نگاه، نخست باید دید اساسا «مُثل» چیست و حقیقت آن نزد دو اندیشمند مزبور کدام است؛ آن‏گاه، از ادامه وجود این عالم، و نسبت آن با سایر موجودات هستى سراغ گرفت و سرانجام اشتراکات و تفاوت‏هاى این عالم در نگاه افلاطون و شیخ اشراق را مرور کرد

 

تعریف

الف) مُثل در لغت

واژه مُثل، جمع «مثال» و برگرفته از کلمه ایده (Idea) است. ایده به معناى تصور، مفهوم ذهنى، اندیشه، خیال، عقیده، نظر، گمان، نیت، مقصود، معنا، آگاهى، نقشه کار، طرح، طرز فکر و نمونه واقعى به کار رفته است.1 ایده یا ایدوس (eidos) یک واژه قدیمى یونانى است که در عربى به «مثال» ترجمه شده،2 و در کاربرد عمومى به معناى «مفهوم ذهنى» است؛ چنان‏که گاهى مى‏گوییم: «این فقط یک تصور است، نه [لزوما] چیز واقعى.»

ب) مُثل در اصطلاح

هنگامى که افلاطون از مُثل یا صور سخن مى‏گوید، اشاره‏اش به محتوا و مرجع عینى مفاهیم کلى ماست. ما در مفاهیم کلى خود، ذوات عینى را درک مى‏کنیم، و افلاطون درباره این ذوات، اصطلاح «مُثل» را به کار مى‏برد؛ گرچه در برخى محاورات، براى نمونه در مهمانى، واژه مثال به کار نمى‏رود و به جاى آن از واژه «معنا» استفاده مى‏شود.4 در جمهورى، افلاطون فرض کرده است که هرگاه شمار بسیارى از افراد نام مشترکى داشته باشند، داراى مثال یا صورتى مطابق نیز خواهند بود.5 کلى، طبیعت مشترک یا کیفیتى است که در مفهوم کلى، مثلاً زیبایى، دریافته مى‏شود. مفاهیم کلى، تنها مفاهیم ذهنى نیستند؛ بلکه در آنها ذواتى عینى را درک مى‏کنیم

به نظر برخى دانشوران7 نخستین کسى که در اصطلاحات فلسفى، واژه «مثال» را به کار برده، افلاطون است. اینان معتقدند او مُثل را به اعتبار یکى از معانى لغوى‏اش (نمونه) درباره سلسله حقایقى غیرمادى که خود قایل بوده، و امروز در میان ما به نام «مثل افلاطونى» معروف شده، به کار برده است

چیستى (حقیقت) مُثل

چیستى مُثل از دو منظر قابل بررسى است: یکى در نگاه افلاطون، و دیگرى از دیدگاه شیخ اشراق

الف) حقیقت مُثل در نگاه افلاطون

بنابر آنچه از لابه‏لاى آثار و گفته‏ هاى افلاطون فراچنگ مى‏آید،8 آنچه ما در جهان محسوسات مى‏بینیم در واقع، مظاهر و سایه‏هایى از یک سلسله حقایق ماورایى‏اند که در جهان ماده و طبیعت و زمان و مکان نیستند؛ بلکه در عالمى مجرّد از زمان و مکان قرار دارند و زوال‏ناپذیر و جاویدند. این در حالى است که اشیاى محسوس دستخوش دگرگونى دایمى‏اند؛ همواره در حال شدن (صیرورت) هستند و سرانجام آنها فساد و نابودى است

به تعبیرى، جهان واقع و عینیت‏ها (آنچه خارج از ذهن آدمى است) به دو بخش جهان صور یا مثل، و جهان سایه‏هاى مثل تقسیم مى‏شود. رابطه آنچه در عالم ماده و سایه‏ها قرار دارد با آنچه در عالم مثل جاى گرفته، چنان است که گویى موجودات عالم محسوس، روگرفتى از موجودات عالم معقول و مجرّدند و بدون آنها نه موجود مى‏شوند و نه مى‏توانند به بودن خود ادامه دهند.9 هریک از مثل که در عالم ماوراى مادى خود زندگى مى‏کند، جدا از دیگر مثال‏ها و جدا از ذهن و اندیشه هر متفکرى وجود دارد.10 به دلیل آنکه هر مثالى، فرد کامل نوع مادى ویژه خود است، بالفعل داراى همه کمالات ممکن آن نوع، و عهده‏دار تدبیر و تحریک افراد مادى ناکامل نوع مزبور از قوّه به فعلیت و از نقص به کمال ـ در دو قالب حرکت جوهرى و حرکات عرضى ـ است

افلاطون چگونگى ارتباط اشیاى عالم محسوس با موجودات عالم مُثل را در کتاب هفتم جمهورى با استفاده از تمثیل مشهور غار به تصویر مى‏کشد

ب) حقیقت مُثل در نگاه شیخ اشراق

اندیشه‏وران اسلامى تفاسیر فراوانى را درباره نظریه مُثل افلاطون ارائه کرده‏اند. آنان بسته به مشرب فکرى و ذوقى خود، برداشت و نگرشى ویژه نسبت به عالم مُثل عرضه مى‏کنند، و بالطبع، هریک، نگرش خود را تفسیر صحیح نظریه مُثل، و نگرش‏هاى دیگر را نادرست مى‏داند. با توجه به عنوان و موضوع این مقاله، ما در اینجا دیدگاه شیخ اشراق را مطرح مى‏کنیم؛ هرچند دیدگاه‏هاى دیگرى نیز در این‏باره مطرح شده است

سهروردى به پیروى از برخى بزرگان حکمت همچون انباذقلس، هرمس و فیثاغورس معتقد است هریک از انواع مادى و جسمانى مثالى در عالم عقل دارد و این مثال، نورى مجرّد از ماده، قائم به ذات و تدبیرکننده نوع و حافظ آن است که در زمان و مکان جاى ندارد. این صورت (مثال) بسیط، همانند روح براى صورت نوعیه جسمانى است و صورت جسمانى، حکم سایه و پرتو را براى آن نور پرفروغ دارد

هر مثالى، «کلىِ» نوع مربوط به خود است؛ البته نه کلى به معناى منطقى، بل یا به این معنا که نسبت این مثال ـ که همانا ربّ نوع است ـ به همه افراد و اشخاص نوع مادى خود على‏السویه است و عنایت و دوام فیضش به همه افراد به گونه یکسان تعلق مى‏گیرد؛ یا به این معنا که هر رب‏النوعى اصل و سرمنشأ نوع مربوط به خود است؛ و یا به این معنا که رب‏النوع داراى مقدار، بُعد و جهت نیست؛ چنان‏که درباره عقول و نفوس هر گاه تعبیر «کلى» به کار مى‏رود همین معنا اراده مى‏شود. کلى درباره رب‏النوع (مثال) به معناى تصورى که فرض صدق آن بر کثیرین امتناع نداشته باشد نیست. هر مثالى (رب‏النوع) داراى وجود و ذاتى متشخص است که بر هیچ چیز دیگرى غیر از خودش صدق نمى‏کند. به این ترتیب، هرگز بر رب‏النوع که موجودى جزئى و مجرّد است نمى‏توان حکم به کلى یا مادى بودن کرد

دیگر آنکه با توجه به شدت و درجه وجودى بالاتر مثال و اینکه هرگز موجود سافل براى موجود عالى غرض نمى‏شود، وجود رب‏النوع به دلیل وجود موجودات سافل مورد تدبیر آن مثال نیست. همچنین ارباب انواع همگى بسیط‏اند، هرچند صور و افراد تحت نوع آنها مرکب باشند؛ زیرا شرط مماثلت، مشابهت از همه جهات نیست و در صورت مماثلت از همه وجوه، اساسا مثال و ممثّل یکى و عین هم خواهند شد و تعدّد و دوگانگى در کار نخواهد بود. به همین‏روى، لازم است ممثل از جهتى مخالف و از جهتى دیگر مطابق مثال باشد تا هم تعدّد و هم جهت مماثلت پدید آید

نتیجه دیگر آنکه از نیازمندى صورت نوعیه مادى به ماده‏اى که در آن حلول، و به آن قیام کند، نیازمندى مثال آن نوع به آن ماده لازم نمى‏آید؛ زیرا مثال نورى به دلیل کمال ذاتى‏اش بى‏نیاز از قیام به محل است؛ در حالى که صورت جسمانى ناقص، و فاقد کمال ذاتى مثال خود است

نکته‏اى مهم: چنان نیست که در عالم مُثل، خودِ حیوانیت یک مثال، و براى نمونه دو پا داشتن آن حیوان یا هر ویژگى دیگر آن هر کدام مثالى داشته باشند؛ بلکه هر آنچه از کمالات و ویژگى‏ها که در یک نوع یافت مى‏شود، همگى به وجود واحد و بسیط موجود عقلى موجودند. براى نمونه چنین نیست که مُشک خودش وجودى داشته باشد و بویش وجودى دیگر. ظل و رشحه هر موجود نورى عقلى نیز که در عالم ماده موجود مى‏شود، با همه آن ویژگى‏ها وجود مى‏یابد و مشک همراه با بوى خود، و شکر همراه با شیرینى‏اش موجود مى‏شود

آنچه از گفته‏هاى دو پهلو که در کلام پیشینیان است نیز بایستى بر آنچه گفته شد حمل شود؛ زیرا پیشینیان انکار نمى‏کنند که کلیات، امورى ذهنى‏اند و به دلیل تشخص وجود خارجى نمى‏توانند در عالم عین موجود شوند. به همین‏روى، معناى سخن ایشان که «در عالم عقول انسان، کلى وجود دارد» تحقق کلى منطقى به معناى «المحمول على کثیرین» نیست؛ بلکه ـ چنان‏که پیش‏تر هم گذشت ـ به معناى داشتن نسبت مساوى رب‏النوع با افراد مورد تدبیر آن است. در واقع، آن مثال اصل و منشأ آن افراد، مستلزم همه احوالات آنها، و گویى کل آن افراد است. با همه عنایتى که رب‏النوع به نوع (و افراد آن) دارد، ارتباط آن با افراد نوع، ارتباط تعلق و حلول در آنها نیست، به گونه‏اى که از ترکیب آن با بدن فردى از نوع، شخص یا نوع واحد حاصل آید؛ بلکه خود رب‏النوع به تنهایى (و با وجود بسیطش) نوع است

سرانجام اگر کسى چون هرمس مى‏گوید: «ذاتى روحانى، معارف را به من القا کرد؛ از او پرسیدم: کیستى؟ گفت: من حقیقت کامل و تامّ تو هستم»، این گفته را نباید حمل بر این کرد که رب‏النوع ما چیزى همانند ماست

برخى نام‏هاى دیگر مُثل

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید