دانلود پروژه مقاله هنر و زیباشناسی فمینیسم در word
چهارشنبه 95/6/31 8:25 صبح| | نظر

دانلود پروژه مقاله هنر و زیباشناسی فمینیسم در word دارای 13 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پروژه مقاله هنر و زیباشناسی فمینیسم در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود پروژه مقاله هنر و زیباشناسی فمینیسم در word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن دانلود پروژه مقاله هنر و زیباشناسی فمینیسم در word :
مقدمه
»هنر« به عنوان بعد مادی، فرهنگ است که شناخت عمیق درونمایههای شناختی فرهنگ را فـراهم میسازد. اساساً هنر چهره تجسدیافته یـک فرهنـگ اسـت کـه بـهدرسـتی مـیتـوان آن را تصـویر عینیشده از ذهنیتهای انسانی دانست. از اینرو، یکی از شیوههای دقیـق شـناخت چهـره واقعـی فرهنگ غرب، واکاوی آن از رهگذر هنر و مؤلفههای مادی آن فرهنگ است . در این میان، هرچنـد ممکن است غرب چهرههای بهظاهر متفاوتی از خود به نمایش گذارد، اما با لحاظ نگـرش تمـدنی به این حوزه از فرهنگ بشری، میتوان ریشههای این چهرههای متفاوت را واحد دانست.
فمینیسم یکی از چهرههایی است که فرهنگ غرب از خود به جهـان عرضـه نمـوده اسـت؛ جریـانی اندیشهای که امروزه گستره نفوذ خود را در ساحتهای گونـاگون زنـدگی اجتمـاعی در سراسـر جهـان گسترانیده است. شناخت اندیشه فمینیستی، شناخت چهرهای از چهرههای بهظاهر متفاوت غرب اسـت، اما با همان اصول و مبانی تمدن غربی با محوریت انسان و ساحتی بریده از آسمان.
فمینیسم هرچند در آغاز، یک جریان و جنبش اجتماعی برای احقاق حقوق زنان بود، اما بعدها به دلایلی به عرصه اندیشه نیز وارد شده و به نظریهپردازی اهتمام ورزد. ازاینرو، با بـه راهانـداختن جریانی اندیشهای، وارد حوزههای تخصصی علم شد و از این موقعیت استفاده نموده و بـه نقـادی جریانهای غالباً اندیشه در غرب، در حوزههای گوناگون پرداخت . یکی از حوزههایی کـه آنهـا بـه آن وارد شده و به نقادی جریان غالـب پرداختنـد، حـوزه هنـر و زیبـاییشناسـی اسـت. شـناخت اندیشههای هنری فمینیستها، به عنوان ساحتی از هنر غربی میتوانـد مـا را در شـناخت فرهنـگ غرب، به منظور در امان ماندن جامعه از آسیبهای و بحرانهایی که غرب با آن درگیر است، یاری رساند. »شناخت هنر جدید غرب و تاریخ آن از این جهت مهم و لازم است کـه هنـر از یـکسـو، منعکسکننده جریانات ژرفتر فرهنگ غرب و بحرانهایی است که غرب جدید با آن مواجه است و از سوی دیگر خود، از عواملی اسـت کـه عناصـر، و اشـکال و نیروهـای تشـکیلدهنـده فضـای فرهنگی جدید غرب را به وجود آوردهاند. بهواقع، نقش هنر غربی در ایجاد ایـن فضـای فرهنگـی جدید؛ بسیار مرکزی و اساسی اسـت «. (نصـر، 1374، ص (318 در ایـن نوشـتار مـا بـرآنیم تـا بـا واکاوی اندیشه فمینیسم درباره هنر و زیباشناسی، به شناختی دقیقتر از این جنبه از فرهنـگ غربـی دست یابیم. لازم به یادآوری است که به جهت گستردگی اندیشههای فمینیستی و دشـواری یـافتن وجه اشتراک مشخص بین آنها، در این گفتـار تأکیـد مـا بیشـتر بـر قرائـتهـای پسـتمدرنیسـتی فمینیستها از حوزه هنر و زیباشناسی خواهد بود.
هنر و زیباشناسی فمینیسم 13
مفهومشناسی
1. فمینیسم
اکثر کسانی که درباره فمینیسم نظریهپردازی و یا تحقیق کردهاند، براین نکتـه تأکیـد دارنـد کـه بـه دست دادن تعریفی جامع و مانع از فمینیسم، دشوار است. این بلاتکلیفی را تاحد زیادی میتوان بـا این واقعیت توضیح داد که فمینیسـم در مـتن سـنت مکتـبهـای فکـری موجـود غـرب، اعـم از لیبرالیسم، سوسیالیسم، یا مارکسیسم شکل گرفته است. این موضوع دو نتیجـه داشـت: اول اینکـه، فمینیستها به عنوان نمایندگان تفکرجدیـد و رادیکـال، ناچـار از جـا بـازکردن در هریـک از ایـن سنتها بودند . دوم اینکه، در روند این جا بازکردن، بـا مقـدمات اساسـی و خـاص هریـک از ایـن ایسمها همراه شدند. از اینرو، خط جداکننده فمینیستها از یکدیگر، از همراهی هریک از آنهـا بـا یکی از این ایدئولوژیها بـود. (مکنـزی، 1375، ص (346 فمینیسـم یـک مفهـوم واحـد نیسـت و نمیتوان گفت: »فمینیسم چیست؟،«بلکه صرفاً میتوان به دنبال یافتن خصـلتهـای مشـترک بـین انواع متعدد و متفاوت فمینیسم بود . اما به هرحال، تعریف پایه از مبنای مشترک فمینیسم بـا تأکیـد بر این نکته آغاز میشود که اساس همه آنها موقعیت فرودست زنان در جامعه و تبعیضی است کـه زنان، به دلیل جنس خود با آن روبهرو میشوند. و اینکه تمامی انواع فمینیسم، به منظور کاهش این تبعــیض و در نهایــت غلبــه بــر آن، خواهــان تغییراتــی در نظــم اجتمــاعی، اقتصــادی، سیاســی و فرهنگیاند . (فریدمن، 1381، ص(5 فمینیسم در آغـاز بـه صـورت یـک اعتـراض محـدود مطـرح گردید، در ادامه به یک اعتراض اجتماعی و در نهایت، به یک جنـبش در حـوزه زنـان تبـدل شـد . ازآنجاکه خود فاقد یک نظام اندیشهای و دستگاه فکری مستقل بود، بـه دامـان دیگـر دسـتگاههـا و نظامات فکری افتاد و در آن دستگاههای فکری، یک رویکرد جنسیتی بـرای تغییـر وضـعیت زنـان پدید آورد. البته فمینیستها برای توجیه این بیریشگی، از خصلت انعطافپذیری برای مانـدگاری سخن به میان میآورند و اعلام میکنند که ضمن وفاداری به گزارهها و آموزههای اصلی فمینیسـم، ناگزیرند برای تغییرِ رفتار تودهها و متقاعدسازی افکار نخبگان، به روشها و ادبیات گوناگون روی
آورند تا طرح فمینیسم در جوامع مختلف ممکن شود.
2. هنر
23 ، سال سوم، شماره اول، زمستان 0931
به دلیل ماهیت باز، پویا و همیشه خلّـاق آن، تعریـفناپـذیر مـیداننـد. از دیـدگاه آنـان، خصـلت گسترش یابنده و غافلگیرکننده هنر و تطورات همیشگی و آفرینشهای بدیع آن، تضمین وجود هر مجموعهایازخصوصیات معرف را منطقاً غیرممکن میسازد. (نوئل، 1376، ص (330-328 و اگـر هنر بخواهد هنر باشد، باید از دام هر تعریفی بگریزد. آنان معتقدند که تعریف کردن هنر با طبیعـت پیشرونده و گسترشیابنده هنر سازگار نیست. بیشک این عقیده نمیتوانست مـورد پـذیرش قـرار گیرد؛ زیرا از یکسو، در جوامع مدرن غرب شاهد چنان تغییرات ریشهای در فـرم و محتـوای هنـر بودهاند که با این مسئله روبهرو شدهاند که چه چیزهایی ذیل عنوان هنر قرار میگیرد چه چیزهـایی قرار نمیگیرد و از اینرو، در هـر تحلیـل جامعـهشـناختی از هنـر، چیسـتی آن مطـرح مـیشـود. (زولبرگ، 1387، ص(111 و از سوی دیگـر، بـدون داشـتن روشـی بـرای تشـخیص آثـار هنـری، نمیتوانستند به ارزیابی آنها بپردازند. بدین جهت، فیلسوفانی چون جرج دیکـی تـلاش کردنـد تـا تعریفهایی از هنر ارائه دهند که شروط لازم و کافی آنها تا بیشترین حد قابل تصور با آزمونهـای مبدعانه هنری کاملاً سازگار باشد. (نوئل، 1376، ص (409 اما با این حال، باز هم تعریف واحـدی که بتواند دربرگیرنده مصادیق و نظریههای گوناگون در مقوله هنر بشود نیز قابل ارائه نیسـت؛ زیـرا با اندکی تسامح میتوان گفت: نظریهها درباره هنر را میتوان تحت سه پارادایم دستهبندی کـرد کـه عبارتاند از: پارادایم تقلید (دیدگاه افلاطون و ارسطو)، پارادایم بیان (دیدگاه کروچه و تولسـتوی) و فرمالیستی (دیدگاه کلایو بل و راجر فرای). با تفاوت این پارادایمها، ارائه تعریف جهـانشـمول، بسیار دشوار است. اما با توجه به اینکه پارادایمی که امروزه در غرب اقبـال بیشـتری دارد، پـارادایم »بیان« است. ازاینرو تعریف کروچه به عنوان پیشگام این پارادایم ارائه میشـود. وی معتقـد اسـت که »هنر عبارت است از دید یا شهود.« (کروجه، 1350، ص(53 از نظر وی مکاشفه و شـهود عـین درک زیبایی است، اما زیبایی صفت ذاتی اشیا نیست، بلکه در نفس بیننده است؛ زیـرا نتیجـه فعالیـت روحـی کسی است که زیبایی را به اشیا نسبت میدهد، یا در اشیا کشف میکند. بـرای کسـی کـه قـادر بـه ایـن کشف باشد زیبایی همه جا یافت میشود و پیدا کردن آن عبارت از هنر است. (همان، ص (6
2. زیبایی شناسی و زیبایی
هنر از جمله مفاهیمی است که درک واحدی از آن وجود ندارد. مفهوم هنـر بـه لحـاظ تـاریخی و تمدنی و به لحاظ جغرافیایی و فرهنگی متفاوت تعریف شده است. اساساً برخی معتقدند کـه هنـر به دلیل بدیهی بودن مفهوم آن، بینیاز از هرگونه تعریف است. برخی از پیروان ویتگنشتاین هنـر را
زیباشناسی حوزهای از فلسفه است که به زیبایی و چیستی آن میپردازد. در این علـم بنیـادی تـرین پرسشها درباره زیبایی و چیستی آن طرح و بررسی میشود. پرسشهایی از اینونه:گ اصولاً ما بـه چه چیزی »زیبا« میگوییم؟ آیا زیبایی وجود واقعی دارد؟ زیبایی مطلق است یا نسبی؟ زیبایی ذاتی
هنر و زیباشناسی فمینیسم 33
است یا اضافی؟ قواعد زیبایی ثابتند یا متغیر؟ (اسدی کرد، 1389، ص(43 در تعریـف زیبـایی نیـز وحدتنظر وجود ندارد و همان مشکلاتی که درباره تعریف هنر گفتـه شـده، ایـنجـا نیـز مـانع از دست یافتن به تعریفی منسجم از زیبایی است. به هرحال، نظریههایی را که در حوزه هنر از زیبایی بیان میشود، به سه دسته اصلی تقسیم میکنند. تعاریف عینی و بیرونی، تعاریف ذهنی و درونـی و تعاریف تلفیقی. در تعریفهای ذهنی زیبایی در عالم خارج وجود ندارد تا بتوان آن را با شـرایط و موازین معینی تعریف کرد، بلکه کیفیتی است که ذهن انسان در برابـر محسوسـات از خـود ایجـاد میکند. اما تعریف بیرونی معتقدند که زیبایی یکی از صفات عینی موجودات است و ذهن انسان به کمک قواعد و اصول معینی آن را درک میکند؛ همانطور که معلومات دیگر را هم برحسب قوانین مربوط به آنها درک میکنند. نظریههای تلفیقی نیز معتقدند که اثر زیبـایی اشـیا تنهـا فـرع خاصـت واقعی آنها نیست، بلکه فرع بر آن است که چه چیزی را به خاطر ما بیاورند و چـه احساسـی را در خاطر ما برانگیزانند. (بندتو، 1350، ص(8-7
پیشینه مفهوم هنر و زیباشناسی در اندیشه غربی
غرب یک حوزه تمدنی است که اندیشههای معاصرش، نهتنها بیربط و گسسته از پیشـینه تـاریخی آن نیست، بلکه رویکردهای امروزینش بنیـان نهـاده شـده بـر گذشـته پرفـراز و نشـیب آن اسـت. ازاینرو، آشنایی اجمالی با سرگذشت مفهوم هنر در اندیشه غربی و سـیر تطـورات و رویکردهـای آن درگذر تاریخ غرب، ما را در فهم رویکرد فمینیستی هنر و زیباشناسی یاری میرساند.
از دیرهنگام و در طول تاریخ غرب، رویکردهای مختلفی به مفهوم و مصادیق هنر وجود داشـته است. افلاطون معتقد بود که هنر تقلید از طبیعت است. وی که معتقدهعالمب مثُل بود، کار هنرمنـد را تقلید از صورت اشیاییدانستمی که در عالم مثُل وجود دارد . با این حال، هنر و هنرمنـد را بـر وی نمیتابید. وی معتقد بود: هنر به دلیل اینکه معرفتزا نیست، وهـم تولیـد و بـا آفـرینش لـذتی بیدرد و تخدیری، برعدم تعادل روانی انسان دامن زده و با تقلید از سایهها، دو پله ما را از حقیقت دور میسازد، رهزن معنا و معنویت انسان است . هرچند وی در جای دیگر مـیپـذیرد کـه از خیـر میتوان تقلید کرد و برای آن موسـیقی را مثـال مـیآورد. (بلخـاری، (1389 ارسـطو نیـز همچـون افلاطون هنر را تقلیدی میدانست و معتقد بودکه در هنر، یک عالَم تخیلـی آفریـده مـیشـود کـه
تقلید از عالم واقعی است. اما اعتقادی به عالم مثُل نداشت و معتقد بود: هنر تقلید عـام از طبیعـت است. وی برخلاف استادش، هنر را معرفت آفرین میدانست و به ویژه هنر نمایش را عامل تطهیـر
43 ، سال سوم، شماره اول، زمستان 0931
و تزکیه نفس میدانست و هنرمند را به لزوم آشنایی با طبیعت و تقلید دقیقتـر از آن فراخوانـده و لذتهای ناشی از هنر را برای تعالی روح مفید میدانست. (کاپلسون، 1388، ج 6، ص (415 تـأثیر گذارترین اندیشه در تبیین ماهیت هنر پساارسطویی، رویکرد فلوطین است که تأثیر بسیاری در هنر اسلامی و مسیحی داشته است. از نظر فلوطین، ماهیت هنر تقلید ازاعیان نیست، بلکه تقلید از صور معقول است که تزکیه و تطهیر روح را از جمله لوازم ذاتی ادراک صور معقول و تثبیت آن در آثـار هنــری مــیدانســت . (بلخــاری، (1389 عصــر روشــنگری، دورهای بــود کــه غــرب در بســیاری از اندوختههای پیشین خود تجدیدنظرکرد. منابع معرفتی خویش را تغییر داد و بسـیاری از مفـاهیم را در پرتو جهانبینی جدید، بازسازی نمود. از جمله مفاهیمی که در طلیعه غرب جدید دچـار تحـول شد، مفهوم »هنر« بود. جهان مدرن با پذیرش اندیشه دکارت و کانت مبنی بـر تمـایز بـین سـوژه و ابژه، مفهوم هنر را دگرگون ساخت و از دل ایـن دگرگـونی، نظریـه بیـان (expression)، بـه جـای نظریه تقلید (mimesis) نضج گرفت. در این نظریه، منشأ آثار هنری نه عالم برون است، چنـان کـه افلاطون و ارسطو میگفتند، و نه صور معقول است، که فلـوطین مـیگفـت، بلکـه سرچشـمه هنـر دریافتها، آرزوها و تجلیات نفس انسان مدرن است. در این اندیشه، انسان محوریت مییابـد، امـا نه به عنوان سازنده آثار هنری، بلکه به عنوان منشأ جوهری آفریـدههـای هنـری. (بلخـاری، ( 1389 سرانجام با غلبه یافتن رویکردهای جامعهشناختی بر دیدگاههای فلسفی در عرصه هنر، جرج دیکی نیز با اعلام نظریه نهادی، معیار بازشناسی آثار هنری را تقریر و پذیرش یـک اثـر از سـوی یکـی از نهادهای اجتماعی دانست. وی معتقد بود: جهان هنر مبتنی بر قواعد و شیوههایی مشخص است. از اینرو، آثار پیشنهادی به این شرط آثار هنریاند که از قواعد و شیوههای مقـرر جهـان هنـر تبعیـت کنند. ( نوئل، 1376، ص(354 درپی آن قرن 19 و 20 عرصه ظهور و بروز نظریههای گونـاگونی در مفهوم شناسی هنـر اسـت کـه نگـرش فمینیسـم دربـاره هنـر و زیباشناسـی را بایـد یکـی از ایـن رویکردهای جدید به هنر در جهان مدرن دانست.
موجهای هنر فمینیستی
هنر فمینیستی، یکی از برجستهترین جریانهای هنری موضوعگرا در جنبشهای هنری معاصر است کـه همزمان با جنبش فمینیستی شکل گرفته است. اما نقطه عزیمت شکلگیری هنر فمینیسـتی را بایـد دهـه 1970 دانست. در آغاز این دهه، یک منتقد پستمدرنیست به نام لینـدا نـوکلین (linda nochlin)، کـه بعدها به شاخصترین نظریه پرداز هنر فمینیستی معروف شد، با انتشار کتـابی، ایـن سـؤال مهـم را
هنر و زیباشناسی فمینیسم 53
مطرح کرد که چرا در تاریخ هنر، هرگز نام یک زن هنرمند برجسته را نمیبینیم؟ و در پـی آن، ایـن پرسشها طرح شد که از چه راههایی تمایلات زنگرایی در هنر ارتقا خواهد یافت؟ آیـا هنـر زنـان باید متفاوت از هنر مردان باشد؟
البته پاسخ به اینگونه سؤالات هرگز به صورتی که مورد قبول اکثریت فمینیستها باشد، ارائـه نشد. موجهای سهگانه فمینیستی، جهتگیریهای مختلفـی نسـبت بـه ایـن مسـئله از خـود نشـان دادهاند. در موج اول فمینیسم، که تا دهههای پیش از 1970 فعالیت داشـتهانـد، ویژگـی خاصـی در استفاده از مواد وجود ندارد. اما موج دوم، که رادیکال هستند و در دهه 70 فعالیت داشـتند، تـلاش میکنند تمایز خودشان را با جهان هنر مردانه به صورت کاملاً مرزبندیشده، نشان دهند. از ایـنرو، در مواد، موضوع، تکنیک و اینکه انفرادی عمل شود یا گروهـی، خـود را متمـایز نشـان مـیدهنـد. تأکید رادیکالها بر آفرینشهای هنری متفاوت و قالبهای خاص زنانه، امروزه از سوی بسیاری از فمینیستها مورد نقادی قرار گرفته و با برچسب تندرو و افراطی بود، طرد مـی شـود. فمینیسـم در مقطع اولیه خود، صرفاً یک بحث انتقادی بود، نه گونهای نو از آفرینش هنـری. در ایـن بحـث، دو هدف عمده مورد توجهها فمینیستها قرار گرفت: نخست، یافتن نامهایی در بین زنان که در تاریخ هنر از آنها یاد نمیشود و دوم، کشف علت توسعهنیافتگی زنان در آفرینشهای هنری و اینکه چـرا زنان همپای مردان در طول تاریخ هنر نقش مهمی ایفا نکردهاند؟ از این زمان به بعـد، بخصـوص از اواسط دهه 1970، هنرمندانی که گرایش رادیکال داشتند، به خلق آثار همت گماشتند. در این آثـار، زنان سعی میکردند دیدگاههای مردانه را، که بخشی از آن مبتنی بر اخلاق جنسـی بـود، برنتابنـد و در مقابل آن مقاومت کنند. ازایـنرو، کوشـیدند مسـائلی زنانـه را مطـرح کننـد کـه طـرح آنهـا در اخلاقیات جامعهای که مردان آن را ساخته و پرداخته کردهاند، زشت شمرده مـیشـد. ماننـد برهنـه شدن در تماشاچیان در هنگام اجرا و یا نقاشی کردن اندام برهنه زنان. هدف آنها از ایـن کـنشهـا، انتقاد از نگاه جنسی مردان به زن و اندام او بود. در این هنگام، برخی متفکـران فمینیسـتی بـه ایـن نتیجه رسیدند که این نوع برخورد نمیتواند برخورد درست و معقول بـا مسـئله زنـان باشـد؛ زیـرا نهتنها مشکلی از زنان را حل نمیکند، بلکه به نوعی انحراف از اهداف جنبش فمینیست هـم تلقـی میشود. از این زمان به بعد، موج دوم هنر فمینیستی، در قالب موج سـوم رویکـرد کلـی فمینیسـم شکل میگیرد. آنها در اعتراض به استفاده ابزاری از زن، که به تعبیر خودشان به نوعی »شیء شدن« زن میانجامید؛ تلاش کردند از هرگونه نمایش تحریکآمیز زن اجتناب کنند. به باور آنها، این نـوع استفاده از اندام زن نوعی استفاده مردگرایانه است. آنها شیوه کار فمینیستهای موج دوم را خطایی
63 ، سال سوم، شماره اول، زمستان 0931
فاحش میدانستند که با وجود ستیزی که با مردان داشـت، عمـلاً از راه و روش مردانـهای اسـتفاده میکرد. در این نگرش، که اوایل دهه 1980 شکل میگیرد، نقد عمده متوجه این مسـئله اسـت کـه اگر فمینیست بخواهد اینگونه به مسئله زن و اخلاقیات مردانه بپردازد، به نوعی گرفتار نظام قدرتی شده است که مردها به وجود آوردهاند و گفتمان مردان نسبت به زنـان را دنبـال مـیکنـد. هرچنـد هدف، ارائه تصویری مثبت از زنان باشد. اینان معتقد بودند: آنچـه هنـر فمینیسـتی بایـد بـدنبال آن
باشد، صرفاً پررنگ کردن نام زنان در تاریخ هنـر و یـا پیـدا کـردن علـل توسـعهنیـافتگی آنـان در آفرینشهای هنری نیست، بلکه مسئله اصلی نوعی نگاه متفاوت به هنر و آفرینش هنری اسـت کـه بین زنان و مردان وجود دارد و باید تصحیح شود. در واقع، آنان به سلطه گفتمان مردسـالارانه، کـه در هنر وجود داشت، توجه کردند. (سمیع آذر، (1386 به عبارت دیگر، در دهه 1980 رویکرد کلی فمینیسم تغییر میکند و ذاتگرایی، که از ویژگـیهـای نگـرش رادیکـالی اسـت، از فمینیسـم دور میشود و به جای آن، نقش مفاهیم »جنس« و »جنسیت« مورد توجه قرار میگیرد؛ بـدینمعناکـه در این دوره، این تلقی وجود دارد که چیزی به نام مردانگی یا زنانگی در آثـار مـردان و زنـان وجـود ندارد. اما آثار هنری نیز درخلا تولید نمیشوند. آنها انعکاس مسایل بیرونی جامعهاند. آفریـدههـای هنری در تعامل هنرمند با خود، خانواده و جامعه تولید میشوند . ازاینرو ممکـن اسـت مـثلاً آثـار زنان وجوه مشترکی با هم داشته باشند، اما اینکـه ایـن کیفیـات را ذاتـی بـدانیم پـذیرفتنی نیسـت. (فشنگچی، (1384 نکته قابل توجه این است که هنرمندان فمینیست، در موج دوم و سـوم، همگـی پستمدرن بودند. ازاینرو، مدعی بودند برای فاصله گرفتن از هنر مردگرایانـه، بایـد از روشهـای آفرینش هنری مردها، که به طور سنتی نقاشی و مجسمهسازی بود، اجتناب کنند . به همـین جهـت، تمام تلاش آنها این بود که از روشهای جدیدی که آنها را بیشتر متناسب با کار زنانه مـیدیدنـد و رسانههای مردانه هم نبودند، استفاده کنند. مانند اجرا، چیدمان، عکس و ویدیو. بـه همـین جهـت، غالباً در رسانههای جدید کار میکنند و معتقدندکه فمینیسم هرگز نباید به سراغ رسـانههـایی بـرود که در طول تاریخ هنر، مردها به کار میبردهاند. (سمیع آذر، (1386
زیبایی شناسی فمینیسم
»زیباییشناسی« شاخهای از فلسفه است که فرمها، ارزشها و تجربه هنر را تحلیل میکند؛ از آنجایی کـه این مکتب به مسائلی چون رابطه میان نتیجه اخلاقی یک اثـر، محتـوای روانشـناختی و اجتمـاعی آن و تولید، فرم و کارکرد و تأثیراتش مربوط میشود، به تفکرات فمینیستی ارتباط پیدا میکند.
هنر و زیباشناسی فمینیسم 73
زیباییشناسی فمینیستی، بیش از هرچیز با پرسشهای آن در باب فلسفه هنر و طبقهبنـدیهـای زیباشناختی حاکم بر آن شناخته میشود . فمینیستها بهطورکلی برآنند که زبان فلسفه، بهرغم ظاهر بیطرفانه و فراگیرش، بهگونهای بنیادین جنسیتمدار است. آنان در پی روشی بـرای بررسـی تـأثیر جنسیت در شکلگیری دیدگاههای هنـری و ارزشهـای زیباشـناختیانـد. رویکـرد فمینیسـتی بـه زیباییشناسی، ضمن توجه به تأثیرات فرهنگ حاکم، میکوشد ثابت کند که هنـر بـهطـور همزمـان بازتاب و تثبیتکننده صور اجتماعی جنسیت، هویت و جنس است.
محور بحثهای زیباشناختی فمینیسم تأکید بر زمینههای اجتماعی آفرینشهـای هنـری اسـت. زیباشناسی فمینیستی، از تأثیرعوامل بیرونی، بخصوص عامل جنسیت در آفرینشهای هنری سـخن میگوید. پیشفرض زیباشناختی فمینیستی این است که هنر در کل جنسـیتی شـده اسـت . پـژوهش فمینیستی، جنس هنرمند را با ارزشهای جنسیتی، نهادهای هنری و مخاطبان هنر مـرتبط مـیدانـد. آنان به دنبال این هستند که رابطه میان رسمی بودن هنر و تصاحب ذهنی و جمعی آن را برای زنان تغییر دهند. (هام و همکاران، 1382، ص(26 آنان اصول تـاریخ هنـر را مـورد پرسـش قـرار داده و دیـدگاههـای تـاریخی آن را تصــحیح و تعـاریف جدیـدی از هنـر ارائــه مـیدهنـد. سـؤال عمــده فمینیستها، دریافت فرودسـتی تـاریخی زنـان و آگـاهی از اینکـه چگونـه رویـههـای هنـری، آن فرودستیها را پایدار ساختهاند. از نظر آنان، این پایداری با چیزهـایی ماننـد نادیـده انگاشـتن کـار زنان، ابژه گرداندن اندام زنان در نگارهپردازی و سینما، برداشت رمانتیـک از بهـرهکشـی جنسـی از زنان در داستانها، بهکارگیری مفروضاتی که زنان را از آفرینشگری بیرون میداند، یـا بـه کاربسـتن سیستمهایی نمادین، که زنانگی را همچون دشمن اهریمنی مردانگی مینگـرد، انجـام شـده اسـت. (کرس میر، 1390، ص (335 فمینیستها از نگرش زیباشناختی خود با عنوان تجربه مجدد هنر یاد کرده و آن را به معنای جدا کردن هنر از یک موقعیت بـرج عـاجی، بـا ارزش عـام و دیـدن آن نـه بهعنوان منکعسکننده تاریخ اجتماعی، بلکه شبیه ابزاری که در هر دوره تاریخی میتوانـد بـه مثابـه نیروی اجتماعی پر قدرتی به کار آید؛ میدانند. آنان با تکیه بر این مفهوم، زمینهای بـرای هنرمنـدان زن آفریدهاند تا هنر جدیدی را عرضه دارند که بر تجربه شخصی و جمعی ایشـان تأکیـد داشـته و موارد و مصالحی را مرتبط با زندگی زنان به کار برند. (هام و همکاران، 1382، ص(42
زن، موضوع ساحتهای سهگانه هنری
»هنر« مقولهای چندساحتی است و از زوایای گوناگون میتوان به موضوعات آن نگریسـت. زن بـه
83 ، سال سوم، شماره اول، زمستان 0931
عنوان موضوع هنر، با توجه به موقعیتی که در آن قرار میگیرد، میتواند موضوع برای سه سـاحت متفاوت هنری قرار گیرد. به عبارت دیگر، در بررسـی نسـبت بـین زن و هنـر، زن هـم بـه عنـوان آفرینشگر اثر هنری یا بهمثابه ناظر و مخاطب و ارزیاب محصولات هنری و یا بهعنـوان موضـوع و نماد در آثار هنری مورد بررسی قرار میگیرد. از اینرو، ایـن بحـث هـم در فلسـفه هنـر و هـم در زیباشناسی قابل طرح و بررسی است:

غیرآرشیویها
-
مقاله بررسی عوامل موثر بر روی کارایی کلکتورهای خورشیدی مشبک تحت
مقاله تغییرات شاخصهای تنسنجی و لیپیدهای سرم بر حسب نمایهی تودهی
مقاله رایگان مختصری از فعالیت صندوق ضمانت صادرات تحت word
مقاله میراکردن نواسانات بین ناحیه ای با استفاده از سیگنال محلی د
مقاله Classification of damage modes in composites by using prin
مقاله استفاده از رویکرد تلفیقی تحلیل سلسله مراتبی و تاپسیس در مک
[عناوین آرشیوشده]